من زندانی بند توام

من زندانی بند توأم
من افتخارمی کنم به زیستن دراین تن
دراین تن دموکراسی حرام است
آزادی بیان معنایی ندارد
بند و حبس و مرگ موهبت الهی ست
دراین تن
همه قیام کردند
و به تو اقتدا می کنند
این خودکامه گی ضرورت است

جمانة حداد
مترجم : بابک شاکر

عاشق بودن تنهایی غریبی ست

عاشق بودن تنهایی غریبی ست
نه دل می ماند و
نه دلداری
کاغذهایت همه خالی از واژه می شوند
کتابهایت همه سفید
فنجان قهوه ات پراز سرنوشت تلخ
عاشق بودن جهان تنهایی ست
باران تنهایی ست
پیاده روی در شهر تنهایی ست
عاشق بودن
پنجره ای ست روبروی قبرستانی وسیع
که تنها یک گور دارد
آن هم تنهایی ست

علی احمد سعید ( آدونیس )
مترجم : بابک شاکر 

پروانه ای چون من

با پروانه‌ای چون من
تو را به تور نیازی نیست
می‌توانی گلی باشی
آن‌ دم که خیال آسودن دارم

ریتا عوده
مترجم : آرش افشار

عاشق همه مردان شبیه تو

مرا به سرزمین عجائب ببر
آنجا که هیچ چیزش آشنا نیست
وشبیه هیچ سرزمینی نیست
من عاشق همه مردان شبیه تو باشم
همه مردان آن سرزمین شبیه تو باشند
ومن عروس حجله های تو
وتکرار تو
مرا به سرزمینی ببر که حاکمش مرده باشد
تمام کوچه هایش هرج ومرج باشد
زنی نباشد
من باشم و مردانی شبیه تو
طلوعش شب را آغاز کند
و روز در افسانه ها باشد
اسبهایش لگام دریده باشند و
شکوهش نبردهای شکست خورده
با فاتحانی شبیه تو
 
فادیا فهد شاعر لبنانی
مترجم : بابک شاکر

مرا به تاریخ خودم ببر

مرا به تاریخ خودم ببر
تاریخی که درآن رقاصه ای زیبا می رقصند
تاریخی که بو سه های ناب دارد
برهنگی های پاک
آواز های زیبا پشت رودخانه های خروشان
مرا به تاریخ خودت ببر
به تاریخی که زنان درجهان حکومت کنند
ومردان ملتی سر به زیر باشند
ومردان فقط عاشق شوند
مرا به تاریخ خودم ببر

محموددرویش
مترجم : بابک شاکر

سزاوار این غمهایم

سزاوار این غمهایم
سزاوار تنهایی و سکوت
وقتی که رویاهایم را ذبح می کنم
دوست داشتن هایم را قربانی
وقتی که آغوشت را دور می کنم
شعرهایت را دور می ریزم
سزاوار این روزهای نکبت هستم
روزهایی که هیچ زنی به خود ندیده است
درآسمان شب هیچ درخششی نیست
روزها سکوت گورستان دارم
و دارم درون یک بستر سفید دفن می شوم
تجزیه می شوم
من سزاوار این روزها هستم
وقتی تو را فراموش کردم
به چیزی اعتقادی ندارم
تنها به تو سوگند
شعر تازه ای بگو
برای جنازه ام

جمانة مصطفی شاعر فلسطینی
مترجم : بابک شاکر

محبوب من باید مردها را بشناسی

تورادوست دارم
این دوست داشتن را نمی دانی
ونمی خواهی بدانی که این دوست داشتن چگونه است
محبوب من
باید مردها رابشناسی
مردان موجوداتی هستند عرفانی
آویزان گیسوان زنی راز آلود
مردان اهل هیچ قبیله ای نیستند
قبیله شان زنانی دارد با چشمانی کشیده وسیاه
تنها وقتی می جنگند
که زنی چشم انتظارشان باشد
برای زنی می میرند
برای زنی شهادتین می گویند
برای زنی به زندان می روند
برای آزادی انقلاب می کنند
نام آزادی را زنی می گذارند که برهنه می رقصد کنارشان
برای زنی دفن می شوند
وبرای زنی تمام می شوند
مردان چنین موجوداتی هستند
که نمی شناسی

مجدی معروف
مترجم : بابک شاکر

عشق جهنمی

به عاقبت بهشت بدبینم
جایی که قرار نیست عاشق باشی
و هرکس مقدراست خودش نباشد
این جهنم است
جایی که اندامی نباشد
جایی که مردانی بازوی مقدس ندارند
جایی که تورا در آغوش نمی گیرند
مرا یه جهنم ببرید
گرمایش تب عشق می آورد
شاید عاشق شکنجه گر خود شدم

جمانة حداد
مترجم : بابک شاکر

صدایت زدم

صدایت زدم
که شاید به اندوهم رحم کنی
که شاید بدانی
من به تنهایی گرمای تمام عشق ها را به تو خواهم بخشید
صدایت زدم
که مگر روزی
تاراندن پروانه های باغ را بس کنی
تا مگر روزی از دویدن در جاده ها
دست برداری
تا شاید بدانی
همیشه تنها خواهی بود
و به زودی مرا جستجو خواهی کرد
صدایت زدم
هیچکس جز باد مرا نشنید
هیچکس جز باران به تسلیتم نیامد

ریتا عوده
مترجم : سودابه مهیجی

من زن هستم

این فریاد یک زن است
فریاد زنی خشمگین و عاصی
فریاد یک زن انقلابی
من زن هستم
با تنم انقلاب می کنم
برهنگی ام دل خدا را برده است
هر سینه ام خورشید را مسخره می کند
من زنم
لبانم فریاد خشم دارد
زبانم اشاره به معجزه ای بزرگ
من زن هستم
می خواهم کفر بگویم
می خواهم مشرک باشم
و تمام حاکمان جهان را سرنگون کنم
و عاشقان جهان را به حکومت برسانم
و بعد خودم پیامبری کنم این جهان خسته را
جای گلوله بوسه بگذارم
جای شلاق نوازش
به جای انفجار همخوابه گی
من زنی انقلابی هستم
با چشمانم
با گیسوانم
و با لبانم

جمانة حداد
مترجم : بابک شاکر

شهید عشق

قبیله ام را فدا کردم
شهرم را
نیاکانم را
دار وندارم را
حالا من شهید هستم
کسی که برای داشتن تو چیزی ندارد
وبرای داشتن تو همه چیز دارد
حتی مرگ را

محمود درویش
مترجم : بابک شاکر

زبان مشترک

جهان عوض شده
دیگر مردمان شبیه هم نیستند
پیش ازاین همه با زبان دل سخن می گفتند
زبان مشترک همه مردمان جهان دل بود
چشمان همه شبیه هم بود
با یک چشم اشک می ریختند
با یک چشم شاد می شدند
نیاکان مشترک داشتند
که از درختان جهان آویزان بودند
مادری داشتند
پدری داشتند
همه دست داشتند
همه پا داشتند
همه عاشق می شدند
امروز اتفاقی عجیبی افتاده
زبان مشترک مردمان جهان تغییرکرده
گلوله های هسته ای
بمبهای خوشه ای
سرهای بریده
خونهای جاری
تنها با یک زبان سخن می گویند
مرگ
زبان مشترک همه مردمان جهان شده

آن ماری جاسر
ترجمه : بابک شاکر

آخرین لبخند


آخرین لبخند من درون عکسی ست
کنار مادرم ایستاده ام
بعدها هیچکس لبخند مرا ندید
حالا که آمده ای
آن لبخندِ عکس مادرم را بیرون بیاور
روی تنم بریزش
با همان لبخند عشقبازی کن
برایش شعر بگو
و دوباره به قاب بسپارش
درشعر بعدی خواهم گفت
آخرین باری که خندیدم

آدونیس
مترجم : بابک شاکر

جهان زنانه

همه مردان به راحتی خواب می روند
این خلقت ایشان است
در خواب انقلاب می کنند
در خواب کودتا می کنند
در خواب برهنه می شوند
و با زیباترین زنها هم خوابه می شوند
واینگونه جهان مردانه را آشوب فرا کرفته
جهان زنان لب دارد
لبی که آغاز نوشیدنی مقدس است
لبی که اعلامیه جهانی عاشقی ست
چشمان زن بیدار است
به سینه هایش ناقوس عبادت آویخته است
جهان زنانه خواب ندارد
جهنم است
گرم و سوزان
جهان زنانه کبوتر های سفید دارد

جمانة حداد
ترجمه : بابک شاکر

این عاشقی زیباست

گفت : تو را دوست دارم
رقصید و به آسمان رفت
درون آسمان چنگی به دست گرفت
هر روز صبح طلوع می کرد کنار خورشید
غروبی نداشت
وبا ماه دوباره می تابید
من چشمانم از آسمان پایین نمی افتد
این عاشقی زیباست
عشقی که تو را سر بلند می کند
گفت : با من نخواهی خوابید
تنها با آواز من هم آغوش باش
ببوس
نوازش کن
درآمیز
این عاشقی زیباست

نجوان درویش
مترجم : بابک شاکر

هیچ زنی افسانه نیست

تو مست نیستی
دریای شراب هم که بنوشی
مست نخواهی شد
به تنم بیاویز
لبهایم را بنوش
مرا به دست بکش
آنوقت مست مست خواهی شد
من افسانه نیستم
هیچ زنی افسانه نیست
هیچ زنی حرام نیست
تنها مردی نمیابد
آنگاه دور می شود
درون لباسهایش پنهان می شود
گریه می کند و محو میشود

ندی الحاج
ترجمه : بابک شاکر

ای خداوند مرا بشنو

سوگند یاد می کنم
که بر فراز تمام بلندی های آسیایی
به رکوع در آیم
برای پرستش تو
آه ای شب
دعایم را قبول کن
ای خداوند
مرا بشنو
محبوبم را در دشت ها بکار
و ریشه کن اش مکن
تمام روزگاران نیامده را به عمرش بیفزای
تمام عمر مرا به او ببخش
برگ های خرمش را جاودانه کن
عطرش را پراکنده مساز
خیمه گاهش برافراشته باشد
و بلندایش در دسترس گنجشکان
درهای خانه اش گشوده باشد
تا امید در بیابان ها سر بر بالین نگذارد
خداوندا
برف های سالیان ببارند بر او
او که جدایی ها را سامان می دهد
خداوندا
ستاره ی چشمانش را پاسبان باش
که هر آنچه تولد در آن چشم هاست

انسی الحاج
مترجم : سودابه مهیجی

به هیئت ماه در آمدی

به هیئت ماه در آمدی
در تاریکی های شهر
تو مرا روشن کردی
وتمام بوسه هایم را تعبیر کردی
کمی بعد
شبیه بهارشدی
روییدی
سبز شدی
وتمام دلتنگی هایم را تمام کردی
من عاشق یک زن نیستم
تو موجودی طبیعی هستی
یک هستی موجود
با تمام کائنات
درون من حلول کرده ای

نجوان درویش
مترجم : بابک شاکر

مرا به سرزمین حودت ببر

مرا به سرزمین خودت ببر
درون سرزمین تو حکومتی بر پاست
پادشاهی با ردای سبز
پیامبری با دستان جادویی
سربازانی ایستاده و فاتح
مرا به سرزمینت بیاور
به اندازه یک جرعه فنجان قهوه
پیاده روی در آسمان
هم آغوشی روبروی چشمان خدا
مرا به خانه ات ببر
وعشق را آغاز کن
حتی اگر سرزمین تو زیرزمین باشد
جهان تو پس از مرگ

جنین عمر
مترجم : بابک شاکر

گم شده ای دارم

گم شده ای دارم
تمام کتابهای جهان را جستجو کرده ام
ورق به ورق
کلمه به کلمه
تمام قصه های عاشقانه را خوانده ام
عاشق به عاشق
معشوقه به معشوقه
تمام مردگان جهان را گور شکافته ام
استخوان به استخوان
خاک به خاک
هیچ نیافتم وگم شدم
این بهترین راه بود

أنسی الحاج
مترجم : بابک شاکر