به من ایمان بیاور

به من ایمان بیاور
در یک لحظه میتوانم
تنها یک لحظه
خورشید را به آغوشت بیاورم
و ماه را به اتاقت
به من ایمان بیاور
معجزه من
آغوش زنی است به طعم دریاها
چیزی که هیچ بهشتی ندارد

جمانه حداد شاعر لبنانی
مترجم : بابک شاکر

نمی دانم به چه زبانی بگویمت

نمی دانم به چه زبانی بگویمت
این احساس نیست
این احساس نیست
این وجود من است که کلمات می شود
می ریزد زیر پاهایت
تو را نادیده می پرستم
لمس نکرده عاشق می شوم
تو جادوی کلماتی

علی احمد سعید ( آدونیس )
مترجم : بابک شاکر

تو بخواب سختی رفته ای

تو بخواب سختی رفته ای
درون خواب تو
مردان زیادی ایستاده اند
مردانی با شمشیرهای برهنه و
گلوهای دریده
درون خواب تو
کرکسهای گرسنه می رقصند
درون خواب تو میدانی ست با جنازه های آویخته
بی سر ، بی تن
درون خواب تو همه ایستاده اند
چه زنده
چه مرده
ومن درون خواب تو نبودم
چه زنده
چه مرده

مجدی معروف
مترجم : بابک شاکر

زنهای عاشق نمی میرند

زنها نمی میرند
زنهای عاشق سرگردان می شوند
درون زمان ، اتاق ، خانه می مانند
زنهای عاشق بسترشان پهن می ماند
آغوششان باز
زنهای عاشق نمی میرند
تنها چشمانشان را می بندند
نفس نمی کشند
قلبشان را نگه می دارند
تا چشمان تو باز بماند
نفسهای تو را بشنود
وقلب تو بزند
زنهای عاشق سرگردان می شوند
حول و حوش جهان یک مرد

وداد بنموسى شاعر مغربی
مترجم : بابک شاکر

به شیوه نیاکانم عاشق می شوم

به شیوه نیاکانم عاشق می شوم
انگار دوران مدرن اندیشه هایش را برای عقل من نفرستاده است
به شیوه نیاکانم مالیخولیا گرفته ام
یاد نگرفتم
دربستر تو آرام بگیرم
پاهایم را برهنه روبرویت بگذارم
سیگاری دود کنم
جرعه ای بنوشم
از فلسفه های کانت و مارکس بگویم
از اندیشه های سارتر سخنی بگویم
برای خوابیدن با تو از دوبوار مثالی بزنم
و شعرهای الیوت را بگذارم کنار بودلر و بگویم خودم سروده ام
تنها به شیوه نیاکانم
پشت پرده ای می نشینم
حجله ای زیبا مهیا می کنم
تا تو بعد از نبردی خونین بیایی
خودت پیراهنم را بگشایی
بیشتر ازاین شرم دارم برایت بنویسم
تو خودت به شیوه های فلسفه ی امروز معنایش کن
عاشقی من همین است

فاطمه ناعوت شاعر مصری
مترجم : بابک شاکر

حکایت مرا درون کتابها بنویسند

به تمام نویسندگان بگویید
به شاعران
به مورخین
به منجمین
حکایت مرا درون کتابها بنویسند
روی ستاره ها رسم کنند
حکایت مرا که اشک خدا را در آورد
حکایت زنی که بارید
به زمین فرو رفت و
خاک تو را بارور کرد
بگویید فرشتگان مقرب بنویسند
حکایت زنی که عاشق بستری خالی شد
و خود را درونش رها کرد
دفن شد

بشرى البستانی
مترجم : بابک شاکر

این عاشقانه ی تازه ای است

که پشت تمام دشتهای جهان
پشت بادیه های سیاه
پشت سراب
پشت دریاهای دور
مردی تکه تکه میشود
و جنازه ی خودش را شبی به دوش میگیرد
خونین و تلخ به سراغ تو می آید
تا زیر پاهای تو دفن شود
و با اشکهای تو بارور شود
رشد کند
و عشق را سبز کند
این عاشقانه ی تازه ای است

نورس یکن
مترجم : بابک شاکر

قبل از خواب رویاهایم را لمس کن

قبل از خواب رویاهایم را لمس کن
گریه هایم را در آغوش بگیر
در رویاهایم دستهای تو حول آغوش من تنگ گرفته است
در خوابهایم گناه حلال است
خدای خوابهایم مرا مجاز به تو کرده است
چگونه این همه زیبایی را نمی بینی
نخواب
بیدار باش تا رویاهایم را خوب ببینی
برهنه باش
تا رویاهای تو مرا در آغوش بگیرد تنگ

أحلام مستغانمی
مترجم : بابک شاکر

گمان نکن تنهایی عذابم داد

گمان نکن تنهایی عذابم داد
به سرزمین دیگری رفتم
به سرزمینی که عاشق نداشت
از زمینش تنها شراب می جوشید
از درختانش سیگار
فکر کرده ای می میرم درنبودنت
فکر کرده ای تنها آغوش تو را دارم
همان شب سفرکردم به سرزمین دیگری
سرزمینی سفید سفید
در بستری از اشکهای زلال
در آغوش فرشته ای رفتم همان شب
چشمانم را بستم که صبح را نبینم در آغوشش
او که مثل تو نبود
مرا با خود برد
و هیچ وقت رهایم نمی کند
فکر کرده ای برمی گردم ؟

ایمان مرسال شاعر مصری
مترجم : بابک شاکر

زندگی چیست ؟

زندگی چیست ؟
این یک پرسش فلسفی نیست
زندگی نام دیگر زنی ست
برهنه و پریشان
که لبهایش را دو خته اند
نه می بوسد
نه به دست می آید
زندگی زنی ست
با همه می خوابد
زیر تمام سقفها می رقصد
برای من اما لباس سیاه می پوشد
گریه می کند
وهر روز دورتر می شود

أنسی الحاج
مترجم : بابک شاکر

خواسته متفاوت مرد و زن

مرد بیشتر از این نمی خواهد
یک خانه
بچه
و همسری که دوستش بدارد
اما یک روز
از خواب بر می خیزد
و درمی یابد
که روحش
پیر شده

زن بیشتر از این نمی خواهد
یک خانه
بچه
و همسری که دوستش بدارد
یک روز
از خواب بر می خیزد
و می بیند
روحش
پنجره را باز کرده
و گریخته

مرام المصری

مترجم : سیدمحمد مرکبیان

صبح رسیده است

صبح رسیده است
مرا یاد تو ، از خواب بیدارمی کند
یاد تو ، به گلدانهای خانه آب می دهد
یاد تو ، سیگاری روشن می کند
یاد تو ، موسیقی عشق می گذارد
 
صبح رسیده است
یاد تو ، قلم به دست می گیرد
ازشرق می گوید که خورشید بیرون می زند
راه غرب را می بندد
زل می زند به خورشید به یاد تو
یاد تو ، معجزه می کند
دم مسیحایی دارد
برای منی که شبها می میرم

علی احمد سعید ( آدونیس )
برگردان : بابک شاکر

زیباترین عاشقانه های جهان

زیباترین عاشقانه های جهان را من سروده ام
شعرهای نزار قبانی واژه هایش ازمن است
واژه واژه شعرهای الیوت را من فریادکرده ام
روی کلمات پل الوار قدم زده ام
روی پاهای نرودا نشسته ام
واو کلمات مرا نوشته است
حتی سالهای قبل
با شکسپیر خوابیدم و
عاشقانه هایش را از من نوشت
من در آغوش تاگور برهنه شدم
گیسوانم را روی شعرهای حافظ ریختم
با رومی رقصیدم
هرکس دراین جهان شعری گفته
کلماتش را من سروده ام

ندی بوحیدر طربیه شاعر لبنانی
مترجم : بابک شاکر

هرچه نوشتم را دوباره بخوان

هرچه نوشتم را دوباره بخوان
این عاشقانه ها را با سلیمان نوشته ام
کنارچشمان مجنون اشک ریخته ام
کلمه به کلمه اش آیه دارد
روایت عاشقانه دارد
سنگ را آب کرد
همه فکر کردند معجزه ای اتفاق افتاده
یا من پیامبری دیگرم
تنها نگفتم
مرا تو انتخاب کرده ای
که قربانی جهانت شوم
و از این آزمون سخت هم دست نمی کشی
 
علی احمد سعید ( آدونیس )
مترجم : بابک شاکر  

به خوابم اگر نیایی به همه خواهم گفت

به خوابم اگر نیایی به همه خواهم گفت
خورشید را که روی زمین راه می رفت
خواهم گفت : اقیانوسها را که به دست گرفته بودی
و باچشمانت چگونه شب را روز می کردی
برای داشتن تو
اگر بخواهی خنجر به گلو می گیرم
وعیدعشاق را رقم خواهم زد
می خواهم خنجرت گلویم را پاره کند
بی آنکه خدا دلش بسوزد
برای داشتن تو
پای پیاده خط استوا را خواهم دوید
تمام صحراهای دور ونزدیک
می خواهم به نام تو جهان را نشانه بگذارم
برای داشتن تو
هم اشک یعقوب می شوم
هم ناله زلیخا
هم زبان بلقیس
برای داشتن تو حتی
شهید می شوم

سهام الشعشاع شاعر سوری
مترجم : بابک شاکر

من زنی هستم سزاوار تو

حالا تو روبرویم نشسته ای
به بزرگی روزهایی که به تو فکر می کردم
تو مرد سرزمین عشقهای سختی
معشوقه های تو تاب دیدارت را نداشتند
برای رسیدن به تو باید احرام پوشید
برای رسیدن به تو باید طواف کرد جهان را
از استوای گرم وآتشین گذشت
از قطب های سرد و یخزده
بدنامی را به جان خرید
چونان مریم مقدس و منزه شد
برای رسیدن به تو هزار مرحله را باید گذارند
حالا اما روبروی تو نشسته ام
من زنی هستم سزاوار تو
سزاوارم که درچشمان تو قراربگیرم
تو مرا به دنیا آوردی
خلق کردی
ودرآغوش کشیدی
چه دلچسب است بعد ازاین سفردور
رسیدن به چنین مردی که خالق است

لورکا سبیتی حیدر شاعر لبنانی
مترجم : بابک شاکر

با اینکه مست بودم

با اینکه مست بودم
با اینکه تمام شهر را رقصیده بودم
بازهم با نوای تو شور گرفتم
پرواز کردم
و تمام عاشقان جهان را بیدار کردم
کنار خدا ایستادم
بالای بالا
تمام قدیسان جهان را مست کردم
مست چشمهای تو
و رقصاندم
و رقصیدم
و باز بالا رفتم
آنجا که خدا نبود
و آنجا فقط تو بودی
و من بودم

ندیانسی  الحاج شاعر لبنانی
مترجم : بابک شاکر

مامورعذاب همیشگی

ازخواب می ترسم
ازبیداری ام بیزارم
بین خواب وبیداری ام حیرانم
این زیستن جهنمی ست
وتومامورعذاب همیشگی
کسی که عاشق می شود
ازجهان رانده می شود
نه خدا دارد
نه مرگ

نورس یکن شاعر سوری
برگردان : بابک شاکر

چه سکوت زیبایی دارد امشب

چه سکوت زیبایی دارد امشب
به من دست بزن
بگذار پیراهنم بریزد زیر پاهایت
به من دست بزن
بگزارخیس اشکهایت شود تنم
از این باغ پر از انگور
جامهای سرشار از شراب ناب
یک جرعه بنوش
شاید دراین دریای مست شناور شدی امشب
چه سکوت آرامی دارد امشب
ودستهای تو
گرداگرد پشتم لمس می شود
اززبانت غفلت نکن
این آغوش بی رمز زبانت باز نمی شود

جمانه حداد
مترجم : بابک شاکر

معشوقه ای با هیبت خدا

سیاه پوشیده ام
روی این ویرانه ای که ساخته ای
تنها چنگیز تاریخ را تکان نداد
تو یک تن بودی
شبیه هزاران سرباز خونریز
خانه خرابم کردی
من تنها به اتهام دوست داشتنت ویران شدم

یا ایها الشهداء
به داد مظلومیت من برسید
این خونریز
صدایم را پنهان کرده درتاریخ

ای پیامبران بزرگ
معجزه ای رقم بزنید
این عذاب الیم را معشوقه ای ساخته است
که چشمانش شبیه خدا بود
سیاه پوشیده ایستاده ام
نه جانی دارم
نه کامی
هرچه هست
شکنجه ای ست رسیده ازسمت معشوقه ای
با هیبت خدا

شوقی بزیغ شاعر لبنانی
مترجم : بابک شاکر