جوانی من باغی سبز بود

جوانی من باغی سبز بود
باغی پر از زنان سبز
هرگوشه ای زنی داشت نشسته کنار پریشانی هام

جوانی من مادری داشت که دریا بود
زیردرختان زیتون
زیر رودخانه های خروشان
مرا زایید ورها کرد

جوانی من
دختری داشت با موهای بلند وپریشان
دختری که جهنمی ساخت
ومرا درون آتش انداخت

جوانی من
زنی داشت با چشمان سیاه
چشمانی که فرزندان نامشروعی ریخت روی خاک
فرزندانی که آزادشدند درون زندان های خواب
بزرگ نشدند
شراب ننوشیدند
عاشق نشدند

جوانی من
زن دیگری داشت
شبیه راهبان سفید
عاشق شد
بهشت را دوباره آفرید
شراب نوشید
ومرا به یک خانه آباد کشاند
جوانی من کنار او ماند
وبزرگ نشد

مجدی معروف

محبوب من باید مردها را بشناسی

تورادوست دارم
این دوست داشتن را نمی دانی
ونمی خواهی بدانی که این دوست داشتن چگونه است
محبوب من
باید مردها رابشناسی
مردان موجوداتی هستند عرفانی
آویزان گیسوان زنی راز آلود
مردان اهل هیچ قبیله ای نیستند
قبیله شان زنانی دارد با چشمانی کشیده وسیاه
تنها وقتی می جنگند
که زنی چشم انتظارشان باشد
برای زنی می میرند
برای زنی شهادتین می گویند
برای زنی به زندان می روند
برای آزادی انقلاب می کنند
نام آزادی را زنی می گذارند که برهنه می رقصد کنارشان
برای زنی دفن می شوند
وبرای زنی تمام می شوند
مردان چنین موجوداتی هستند
که نمی شناسی

مجدی معروف
مترجم : بابک شاکر

تو بخواب سختی رفته ای

تو بخواب سختی رفته ای
درون خواب تو
مردان زیادی ایستاده اند
مردانی با شمشیرهای برهنه و
گلوهای دریده
درون خواب تو
کرکسهای گرسنه می رقصند
درون خواب تو میدانی ست با جنازه های آویخته
بی سر ، بی تن
درون خواب تو همه ایستاده اند
چه زنده
چه مرده
ومن درون خواب تو نبودم
چه زنده
چه مرده

مجدی معروف
مترجم : بابک شاکر

همه دانستند من عاشق تو هستم

همه دانستند من عاشق تو هستم
من این رسوایی را دوست دارم
و برایش شهادتین می خوانم
خودم را با اشک ، غسل می دهم
زره ای از گیسوانت به تن می کنم
و می میرم
من این مرگ را دوست دارم

مجدی معروف شاعر فلسطینی
ترجمه : بابک شاکر

من رویا دارم

من رویا دارم
رویای من بوسه ای ست
وقت خواب
و چشمانی که وقت بیداری نگاهم کند
رویای من کوچک نیست
به اندازه تمام هستی بزرگ است
یک بوسه و یک چشم
چیز کمی نیست

مجدی معروف شاعر فلسطینی
مترجم : بابک شاکر