سزاوار این غمهایم

سزاوار این غمهایم
سزاوار تنهایی و سکوت
وقتی که رویاهایم را ذبح می کنم
دوست داشتن هایم را قربانی
وقتی که آغوشت را دور می کنم
شعرهایت را دور می ریزم
سزاوار این روزهای نکبت هستم
روزهایی که هیچ زنی به خود ندیده است
درآسمان شب هیچ درخششی نیست
روزها سکوت گورستان دارم
و دارم درون یک بستر سفید دفن می شوم
تجزیه می شوم
من سزاوار این روزها هستم
وقتی تو را فراموش کردم
به چیزی اعتقادی ندارم
تنها به تو سوگند
شعر تازه ای بگو
برای جنازه ام

جمانة مصطفی شاعر فلسطینی
مترجم : بابک شاکر

نظرات 2 + ارسال نظر
سپیده متولی یکشنبه 19 مهر 1394 ساعت 13:07 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

دوستت دارم و نمیدانی دوست می دارمت خطر دارد/ دوستم داری و نمی گویی عشق و ابراز دردسر دارد/ بس که زخمی ست جانت از همه کس، تا می آید کسی می اندیشی/ این یکی نیز مثل قبلی ها خنجری تیز بر کمر دارد؟/ یا به فکر بزرگ کردن خود یا به فکر خراب کردن توست/ یا در اندیشه چپاول تو یا به جنسیتت نظر دارد/ بس که تنها و خامی و ناچار، درد دل می کنی برایش و بعد/ مثل دیوار و سقف این خانه... شهر از راز تو خبر دارد/ می نشینی به گوشه ای غمگین...می زنی زل به قاب تنهایی ت/ آرزو میکنی فقط ای کاش ، زندگی از تو دست بردارد.../ "علی بهمنی"

نیلوفر شنبه 11 مهر 1394 ساعت 19:57

این انتخابتون چقدر به حسم نزدیکه..
ممنون بابت حسن انتخابتون احمد آقای عزیز

ممنونم از لطف شما خانم نیلوفر عزیز
خوشحالم که این شعر را دوست داشتید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.