همیشه سوختن بهترین راه است

همیشه سوختن بهترین راه است
نه عاشقی کاری می کند
نه آواره گی
زندگی طعم تلخی دارد
همیشه یک قافله عقب نشسته ای
همیشه کسی قبل از تو او را دیده است
بوسیده است
وتو باز هم دیر می رسی
تو را داشتن
زندگی در سرابی همیشگی ست
دویدن دنبال باد
خوابیدن روی ابر
و سقوطی تلخ
تو را داشتن
یک قصه اندوهناک افسانه ای ست

نجوان درویش شاعر فلسطینی
برگردان : بابک شاکر

چشمان زیبای تو

اینکه چشمان تو زیباست
درشعر من نمی گنجد
هنوز کلماتی هستند که کسی نمی شناسد
کلماتی در وصف زیبایی چشمهای تو
کلماتی که اگر یافت شود
کسی درک نخواهد کرد

علی احمد سعید ( آدونیس )
برگردان : بابک شاکر

به این تنهایی خو کرده ام

به این تنهایی خو کرده ام
و نمی خواهم کسی را ببینم
و نمی خواهم ماه را ببینم
زیرا یاد تو می افتم
و خورشید مرا به گرمای تو می رساند
به این تنهایی خو کرده ام
ونمی خواهم هیچ چیز ببینم
خیابان را ، که گام های تو را
درختان را ، که رقصیده تو را
وخاک را ، که کوچیدن تو را
من به تنهایی خو کرده ام

أنسی الحاج
مترجم : بابک شاکر

من شاعر نیستم

من شاعر نیستم
من تنها کلماتی را می دانم
که نام تو را دارد
وآنها را ردیف می کنم به نشانه تو
شب را دوست دارم چون آغوش تو را دارد
صبح را دوست دارم
چون بیداری تو را دارد
از رنگهایی خوشم می آید
که رنگ چشمان توست
رنگ آرامش تو
من شاعر نیستم
تنها کلماتی را به تو ربط دارد می شناسم
وآنها را کنارهم می گذارم
تا دیگران بخوانند و
عاشق شوند

سهام الشعشاع شاعر سوری
مترجم : بابک شاکر

عشق چون موج است

عشق چون موج است
تکرار افسوس ما بر گذشته
اکنون
تند و کند
معصوم ، چون آهویی که از دوچرخه ای جلو می زند
و زشت ، چون خروس
پر جرئت ، چون گدایی سمج
آرام چون خیالی که الفاظش را می چیند
تیره ، تاریک
و روشنایی می بخشد
تهی و پر از تناقض
حیوان ، فرشته ای به نیرومندی هزار اسب
و سبکی یک رویا
پر شبهه ، درنده و روان

هرگاه عقب بنشیند ، باز می آید
به ما نیکی می کند و بدی
آن گاه که عواطف مان را فراموش کنیم
غافلگیرمان می کند
و می آید
آشوبگر ، خودخواه
سروَر یگانه ی متکثّر

دمی ایمان می آوریم
و دمی دیگر کفر می ورزیم
اما او را اعتنایی به ما نیست
آن گاه که ما را تک تک شکار می کند
و به دستی سرد بر زمین می زند

عشق
قاتل است
و بی گناه

محمود درویش
مترجم : مریم حیدری

به من عشق بده

برای جیره ی روزانه ام
به من عشق بده
و قلب غمگینم را سنگین نکن
حتی با ذره ای کوچک
لمسم کن
و گل سرخ را از من دریغ مدار
بر خطاهای من چشم ببند
و رسولانت را بفرست
پیش از آن که پا به جهان من بگذاری

مرام المصری
مترجم : سیدمحمد مرکبیان

چشمان تو وطن من است

چشمان تو وطن من است
شهرهای بسیار دارد
شهرهایش خانه های سبز
به خانه هایش کسی سرنمی زند
از پنجره هایش کسی سرک نمی کشد
درون چشمان تو وطنی آزاد است
هیچ دیکتاتوری حکومت نمی کند
مردمش آزادانه به خیابان می آیند
روی هم را می بوسند
عاشق هم می شوند
مردم چشمهای تو زندان نمی شناسند
در ساحل دریای آبی و زیبا نشسته اند
تازیانه نمی خورند
اعدام نمی شوند
مردم چشمهای تو یک دین دارند
وبه آن ایمان دارند
وطن من چشمهای توست

انور سلمان شاعر لبنانی
مترجم : بابک شاکر

مرا نفرین کرده ای زن

مرا نفرین کرده ای زن
مرا به زیستن بی خودت
تنهایی در خانه ای پر از حضورت
ومردن کنارپریشانی ام نفرین کرده ای
مرا نفرین کرده ای زن
به نسرودن عاشقانه های سبز
به ندیدن دختران معصوم دشت
به کوری و سیاهی نفرین کرده ای زن
ومن باز نخواهم گشت
تا به بوسه ای رهایم کنی
ودعایم کنی با لبهایت که شاید
عاقبت به خیرشوم
با حضورت
با عاشقانه هایم

أنسی الحاج
مترجم : بابک شاکر

تو را بارها دیده ام

تو را بارها دیده ام
تو را به یاد می آورم
تو همان زنی هستی که در تاریخ نامت را بارها دیده ام
بلقیس غزل های سلیمانی
لیلی شبهای مجنونی
تو را بارها عروس خودم کرده ام
برای تو سرودهای رهایی خوانده ام
به بیابانهای سوزان گریخته ام
برای تو بارها مرده ام
تو همان زنی هستی
که میشناسمت ، آری

ممدوح عدوان شاعر سوری
مترجم : بابک شاکر

در تنهایی من کسی غریبه نیست

در تنهایی من
کسی غریبه نیست
کسی هم آشنا نیست
من در یک بی وزنی عمیق گرفتارم
به مرگ دسترسی ندارم
به زندگی دلخوشی
از عشق خیری ندیدم
از نفرت حاصلی مشخص
نه ستاره ای در آسمان دارم
نه حتی کورسوی شمعی در خانه
نه فلسفه ای برای اندیشیدن یافته ام
نه حتی دیانتی برای گرویدن
نامی برای حال خود ندارم
حالی که با تو دارم و
بی تو دارم
نام مرا تو تعریف کن

سلمی الخضراء الجیوسی شاعر فلسطینی
مترجم : بابک شاکر

تو رسوایی منی

تو رسوایی منی
و مرا توان پنهان کردنت نیست
مثل زخمی خون‌ریز
تو خون منی
چگونه پنهانت کنم ؟

چون دریایی خروشان
تو موج منی
چگونه پنهانت کنم ؟

بسان اسبی سرکش
تو شیهه‌ی منی
چگونه پنهانت کنم ؟

چون تپشی هراسان در قلبم
چگونه پنهانت کنم
و نمیرم ؟

قاسم حداد شاعر بحرینی
مترجم : آرش افشار

به کشور من خوش آمدی

به کشور من خوش آمدی
درخیابان هایش حورالعین کاشته ام
کنار هر خانه اش فرشته ای رقصان
قصرهای بلند
بدون دیوار وحصار
با حاکمانی مهربان
شراب می نوشند
ومستأنه شعر می خوانند
در کتابهایشان زندان و دار و گلوله نخواهی یافت
در دستانشان گلهای بهاری می گیرند
به کشور من خوش آمدی

نوری الجراح شاعر سوری
مترجم : بابک شاکر

زندگی من فلسفه ای ندارد

زندگی من فلسفه ای ندارد
نه سقراط
نه أفلاطون
نه هگل
نه هیچ فیلسوفی ندارد
کسی که عاشق می شود فلسفه ندارد
چشمانش را می بندد
در تعلیقی بی زمان قرار می گیرد
نور سفیدی درون باورش شکل می گیرد
وعاشق می شود
زندگی من هیچ فصلی ندارد
نه پاییز
نه زمستان
نه حتی زیبایی های بهار
تنها یک فصل دارد
فصلی که عاشق می شوم

أنسی الحاج
مترجم : بابک شاکر

زبان مرا یاد بگیر

زبان مرا یاد بگیر
زبان من عربی نیست
عبری نیست
حتی انگلیسی یا فرانسه
زبان من غربت و تنهایی من است
زبان من اندام مهتاب زده ام
زبانی که با آن می بوسمت
برهنه ات می کنم
در آغوشت می گیرم
و به اتفاق جهان ، تمامت می کنم
زبان من از آن مردی ست که گنگ می شود
می بیند و مسخ می شود
می میرد و محو می شود

جمانة حداد
مترجم : بابک شاکر

مردان دلتنگ ، اشک نمی‌ریزند

سیاه پوشیده بودی
و دلتنگی‌هایت پیدا نبود
صورتت را پوشانده بودی
که اشک‌هایت پیدا نباشد
کجای کتاب‌های آسمانی نوشته مرد گریه نمی‌کند
مرد دلتنگ نمی‌شود
مردان دلتنگ ، کوه‌های فرو ریخته‌اند
عاشقان تاریخی
مردان دلتنگ ، اشک نمی‌ریزند
باران‌های سیلابی‌اند
سیاه پوشیده بودی
و لب‌هایت را پوشانده بودی
و چشم‌هایت را پنهان می‌کردی
من اما سپید پوشیده بودم
موهایم را رها کرده بودم
چشم‌هایم تو را جستجو می‌کرد
اندام من تو را سفید خواهد کرد
تنها اگر به آغوشم بازگردی
دست از دل‌تنگی بردار
هیچ غربتی آشناتر از آغوش زنی نیست
                                                                             
فاتحة مرشید شاعر مراکشی
مترجم : بابک شاکر

من تنها شیدای تو هستم

به این اسلحه نگاه نکن
من سربازنیستم
من تنها شیدای تو هستم
با طنابی به گردن و
گلوله ای درسینه
می خواهم جهان را فتح کنم
تا به تو برسم
این خواسته کمی نیست
فتح جهانی که به تو می رسد

محموددرویش
مترجم : بابک شاکر

آواز تازه ای بخوان

آواز تازه ای بخوان
آوازی شبیه نوای داوود
با غزلی به زیبایی غزلهای سلیمان
با صوتی حزین بخوان
با چشمانی شاد
ومن روبروی تو به لبهایت فکرمی کنم
ودراین فکر
موسیقی متولد میشود

ندی انسی الحاج
مترجم : بابک شاکر

دوستت دارم

دوستت دارم
و این واژه ها مانند کف
به روی موج ها به رقص در می آیند
من
از واژه ها صحبت میکنم
جستجو کن
در جهان
اقیانوس آرام هم
جایگزینی برای این واژه ها
به تو  نشان نمیدهد
دوستت دارم

ماجده الرومی
ترجمه : سارا عبدی

مرا به انقلاب تنت دعوت کن

مرا به انقلاب تنت دعوت کن
به باورهای ایستاده ات
مرا به شهری دعوت کن
که زنان درونش حضوری نداشته باشند
تنها من باشم و
قامت ایستاده تو
مرا به بهار آغوشت دعوت کن

لورکا سبیتی حیدر شاعر لبنانی
برگردان : بابک شاکر

تو خبر نداشتی

تو خبر نداشتی
مخفیانه به شهر آمدم
تمام نشانه های تو را بوسیدم
جای پاهایت گلهای سوخته گذاشتم
شمعی کنار اتاقت روشن کردم
وبه ابدیت برگشتم
تو ازاین سفرها خبر نداری

محمود درویش
مترجم : بابک شاکر