هیچ زنی افسانه نیست

تو مست نیستی
دریای شراب هم که بنوشی
مست نخواهی شد
به تنم بیاویز
لبهایم را بنوش
مرا به دست بکش
آنوقت مست مست خواهی شد
من افسانه نیستم
هیچ زنی افسانه نیست
هیچ زنی حرام نیست
تنها مردی نمیابد
آنگاه دور می شود
درون لباسهایش پنهان می شود
گریه می کند و محو میشود

ندی الحاج
ترجمه : بابک شاکر

نظرات 1 + ارسال نظر
بتول جمعه 22 خرداد 1394 ساعت 22:35

با این همه مست می خورم امشب هم

در دست تو دست می خورم امشب هم

بنشین سر میز هر شب ای عشق عزیز

من از تو شکست می خورم امشب هم



جلیل صفر بیگی

من این قطعه را نوشتم
از اول میدانستم
تو را پیدا کردم تا گمت کنم
دوستت داشتم تا از دستت بدهم
اتفاقی همدیگر را دیدیم
در حالی که تو به سوی عظمت و خوشی میرفتی
من از تمام چیزهای خسته کننده
که الان تو را خوشحال می کنند کنار کشیدم
دو تیر کمانی بودیم با دو جهت مخالف
راه فراری نیست از خداحافظی
همچون دیدار

غاده السمان

از همراهی صمیمانه تون سپاسگزارم خانم بتول عزیز
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.