من زن هستم

این فریاد یک زن است
فریاد زنی خشمگین و عاصی
فریاد یک زن انقلابی
من زن هستم
با تنم انقلاب می کنم
برهنگی ام دل خدا را برده است
هر سینه ام خورشید را مسخره می کند
من زنم
لبانم فریاد خشم دارد
زبانم اشاره به معجزه ای بزرگ
من زن هستم
می خواهم کفر بگویم
می خواهم مشرک باشم
و تمام حاکمان جهان را سرنگون کنم
و عاشقان جهان را به حکومت برسانم
و بعد خودم پیامبری کنم این جهان خسته را
جای گلوله بوسه بگذارم
جای شلاق نوازش
به جای انفجار همخوابه گی
من زنی انقلابی هستم
با چشمانم
با گیسوانم
و با لبانم

جمانة حداد
مترجم : بابک شاکر

نظرات 17 + ارسال نظر
فرزانه پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 03:02 http://ruybenmayo.blogfa.com/

سنگ شده‌ام

و برای تراشیدنِ شاعری از سنگ هم

مردِ میدان نیستی

سنگ شده‌ام

و کلاغ‌ها هر بلایی که خواستند،

تکه‌تکه بر سرم بیاورند

اگر قلب این مجسمه یک‌بارِ دیگر بتپد.



"لیلا کردبچه"

تنهایی‌ ها عمیق‌ اند
عمیق
مثل صورت مردگان
حلزون‌ها چه‌قدر تنهایند
به جز آشیانه‌ی خود همراهی ندارند
تنهایی‌ها عمیق‌اند ، آشیانه‌ی کوچکم
و تو در خاموشی‌هایم می‌درخشی
در آتش و روشنی می‌درخشی
و من آن‌قدر دوستت دارم
که فراموش می‌کنم
زندگی
با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد

شمس لنگرودی

ممنونم از شما فرزانه عزیز
خوشحالم شما را اینجا می بینم
شاد باشی
با مهر
احمد

مهدخت دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 23:55

زن
دوست داشتن نصفه و نیمه نمی فهمد!
یک زن را یا باید پرستید
یابه حال خود رها کرد!
خاکستری فرسوده اش می کند
بیشتر از نبودنت
بیشتر از سیاه مطلق...

شهره توکلی
یافته از تارنمای"خیال خام"

من هنوز همان زنى هستم
که مى خواست برایت اقیانوسى از مروارید بدنیا بیاورد
پارو بزن
و رختخوابت را نزدیک تر بیاور
در این تاریکى بى فانوس

مانا آقایی

ممنونم از همراهی صمیمانه ات مهدخت عزیز
با مهر
احمد

نیلوفر دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 20:05

احمد آقای عزیز خوندن هم اشعار انتخابیتون و هم جوابهای که میدید لذت بخش زیبا و دلنشینه...
امیدوارم همیشه برقرار باشید

از لطف شما سپاسگزارم نیلوفر عزیز
خود من نیز پخش نظرات را خیلی دوست دارم
موفق باشید
با مهر
احمد

شبنمکده دوشنبه 22 تیر 1394 ساعت 08:48 http://www.mhabaei.blogfa.com

درود
ای که سوزی در تب مهتاب ها
ای که داری دلبری در خواب ها
چشم در چشمان مردم بی صدا
همچو ماهی گریه کن در آب ها

ما هیچ وقت به هم نمی رسیم
سال هاست
روبه روی هم
دوسوی ریل ها می ایستیم
به هم نگاه می کنیم
و شاخه های گل
پژمرده می شوند
میان دست های مان
تقصیر ما نیست
قطارها
به سرعت می گذرند

رضا کاظمی

ممنونم از حضور صمیمانه تون دوست گرامی
با مهر
احمد

آزاده یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 20:50

اید می گذاشتی عاشقت بمانم
عشق چیزی نیست
که هر دقیقه
هر روز، اتفاق بیفتد
اگر افتاد
باید دو دستی چسبیدش
باید می گذاشتی دو دستی بچسبم
به قایق هایی که نجاتمان می دادند
به رویاهایم
به عشق
زندگی اقیانوس دیوانه ای ست...

"مهدیه لطیفی"


مثل همیشه انتخاباتون عالی بود

چه چیز در این جهان غریبانه تر از زنی ست
که تنهایی اش را بغل می کند و می پوسد
اما حاضر نیست دیگر
کسی را دوست بدارد

مریم ملک دار

ممنونم از لطف شما خانم آزاده عزیز
خوشحالم که شعرها را دوست داشتی
پاینده باشی
با مهر
احمد

سه نقطه های دلم ... یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 20:47

زیبا بود...

ممنونم از لطف شما دوست گرامی
مانا باشی
با مهر
احمد

سپیده متولی یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 18:09 http://www.sepidehmotevalli.blogfa.com

سلام جناب زیادلو
تاخیر منو ببخشید درگیر کارهای شخصیم بودم. انتخاب ها عالی بود

سلام خانم متولی عزیز
خواهش میکنم منو شرمنده نکنید دوست عزیز شما هیچ تاخیری نداشتید از عمر این پستها دو روز بیشتر نگذشته بود شما همیشه مرا همراهی کردید
خوشحالم که انتخاب های مرا پسندید
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

سپیده متولی یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 17:56 http://www.sepidehmotevalli.blogfa.com

عشق از آغاز مشکل بود و آسانش گرفت
تا که در اوج بهاران برگ ریزانش گرفت
عمری از گندم نخورد و دانه دانه جمع کرد
عشق تو آتش شد و در خرمن جانش گرفت
ابرهای تیره را دید و دلش لرزید...باز
فالی از دیوان افکار پریشانش گرفت:
"یاری اندر کس نمی بینم" غزل را گریه کرد
تا به خود آمد دلش از دوستدارانش گرفت
پس تو را نوشید و دستت را فشرد و فکر کرد-
خوب شد که شوکران از دست جانانش گرفت
چند گامی دور شد، اما دلش جامانده بود
آخرین ته مانده ی خود را به دندانش گرفت
داشت از دیدار چشمان تو برمی گشت که
"محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت"

"عبدالمهدی نوری"

و تو مرا با روحانیت شانه‌هایت می‌پرورانی
و من قالب زیبای تو را در جاودانی‌ترین جای قبلم
جاودانی می‌کنم
از اینکه روزگار تیره است و شب ما تیره است
باک نداریم
من به فروغ تن اندوهگین تو می‌نگرم
و تو به آتش بازی قلب من خیره می‌شوی
سرتاسر این پهنه درد پر از سکوت است
فقط قلبهای ما است که می‌خواند
در کنار رودی از مرگ به زندگی می‌اندیشم

بیژن جلالی

با درود و سپاس بیکران از شما که برایم وقت گذاشتید خانم متولی عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد

ابوالفضل یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 14:28

راستی من ادبیات عرب میخونم. ممنون از درج ترجمه اشعار عربی. اشعار عربی خیلی لطیف هستند مخصوصا اگه بتونی خودشون رو بخونی نه ترجمه شون رو...

سلام آقا ابوالفضل عزیز
ممنونم از اینکه به وبلاگم سر زدید
من نیز اعتقاد دارم اشعار عربی بسیار لطیفی هستند متاسفانه چون زبان عربی بلدنیستم به ترجمه های شان بسنده میکنم
موفق باشید
با مهر
احمد

ابوالفضل یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 14:26

سلام. ممکنه نام ملودی متن وبلاگ رو بگید یا یه لینک واسه دانلودش بذارید؟ ممنون میشم.

دوست عزیز نام موسیقی وبلاگم در صحفه وبلاگم ثبت شده است شما براحتی می توانید از اینترنت آهنگ فوق را دانلود کنید
با مهر
احمد

علیرضا یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 11:53

من اولین بار گذری از اینجا رد شدم و وبتو دیدم خیلی عالیه و لذت بردم
امیدوارم موفق باشی و پاینده و همیشه عاشق

سلام آقا علیرضا عزیز
خوشحالم که وبلاگم مورد پسند شما واقع شده
امیدوارم که همیشه شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

دلارام شنبه 20 تیر 1394 ساعت 23:34

سلام احمد عزیز

طبق معمول اومدم ودر سایر وبلاگها قدم زدم تا بتونم شعری نزدیک به انتخاب شما پیدا کنم
باور کن گشتم اما چیزی به زیبایی این شعر نیافتم
اخه خود این شعر کامل بود
حرف اول وختم کلام بود
توصیف روح زن بود
مثل همیشه انتخابی ناب لطیف وپر از احساس

ممنون دوست خوش سلیقه


من نه زبان فارسی ام
که از راست به چپ بخوانی

و نه فرانسه
که از چپ به راست

و نه ژاپنی
که از بالا به پایین!

من، زبان عشقم؛
از همه طرف، خوانده می شوم...

یدالله گودرزی

سلام خانم دارام عزیز
خوشحالم که این شعر را دوست داشتید
من نیز اعتقاد دارم این شعر توصیفی زیبا از زن می باشذ
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

مسعود شنبه 20 تیر 1394 ساعت 15:50 http://www.nevisandenarazi.blogfa.com

مترسک را دار میزدند

به جرم دوستی با پرنده ای که مبادا

تاراج مزرعه ای را به بوسه ای فروخته باشد...

اینجا قحطی عاطفه است...

تنها به شوق تو
کنار نیلوفران
قدم به قدم سبز می شوم
کنار درختانی
که آسمانش آرامش خواب را
در هم می ریزد

معصومه همایونی

از حضورتون سپاسگزارم آقای مسعود عزیز
با مهر
احمد

مهدخت شنبه 20 تیر 1394 ساعت 11:43

درود بر احمد عزیز وخوب
واو چه شعری...انقلابی بود در واژگان....انقلابی کاملا زنانه!
بسیار ممنونم

سلام مهدخت عزیز
خیلی خوشحالم که شما نیز از این شعر خوشتون اومده
واقعا به قول شما انقلاب زنانه است
موفق باشید
با مهر
احمد

فائزه شنبه 20 تیر 1394 ساعت 10:51 http://http:/sepidar1996.blogfa.com

استاد
اشعار انتخابیتون محشره
ممنون

سلام خانم فائزه عزیز
ممنونم از حضور صمیمانه تون دوست گرامی
خوشحالم از اینکه اشعار وبلاگم را می پسندید
در ضمن دوست عزیز من لیاقت یدک کشیدن عنوان استاد را ندارم در ضمن متاسفانه وبلاگتون باز نمیشه تا من به وب تون سر بزنم
شاد و سربلند باشید
با مهر
احمد

بنفشه شنبه 20 تیر 1394 ساعت 01:38 http://neshastnahid.mihanblog.com

همیشه از خواندن مطالب این وبلاگ حس خوبی دارم .سپاس بابت این حس خوبی که هدیه می دهید .پاینده باشید و شاد/

سلام خانم بنفشه عزیز
از آشنای با شما خوشحال هستم
ممنونم از اینکه به وبلاگم سر میزنید و اشعار انتخابی را دوست میدارید حضور صمیمانه تون را به فال نیک می گیرم
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

بهسا شنبه 20 تیر 1394 ساعت 00:51

سلام احمد عزیزم
امیدوارم سلامت باشی و موفق
من همیشه به وبلاگت سر زدم و پیگیر بودم ولی به علت مشغله زیاد فرصت نظر گذاشتن نداشتم
انتخابات فوق العاده است مثل همیشه

به خودم تبریک میگم به خاطر پیدا کردن دوستی مثل تو با این چنین روح و احساسی
این شعر بسیار به افکار من نزدیک و برای من دلنشین بود

سپاس

سلام بهسا عزیز
از اینکه دوباره شما را اینجا می بینم خوشحالم
شما همیشه به من لطف داشتی متاسفم که مشغله زیاد باعث شده که من از کامنت های زیبایت محروم بشم
من نیز از داشتن دوستان خوبی همچون شما به خودم می بالم
از اینکه این شعر را دوست داشتی خوشحال می باشم
مانا باشی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.