دنبال مقصر می گردی

دنبال مقصر می گردی
راه دوری نرو
غیر از خودت کسی تقصیری نداشت
او فقط به تو کمی امید داد
تو در مقابل
همه چیزت را

جمال ثریا
مترجم : سیامک تقی‌زاده

از روی توست

لعنتی
چه چیز فوق العاده‌ای‌ست
دوست داشتن تو
تو عشق من ، دختر من
دوست من وُ مادر کوچک من هستی
جانم ، دردانه‌ام
قبل از دوست داشتنت
گویی نمی‌دانستم چگونه باید دنیا را دوست داشت
این شهر اگر زیباست
از روی توست
این سیب اگر خوشمزه است
از روی توست
این انسان اگر عاقل است
از روی توست

ناظم حکمت
مترجم : مجتبی نهانی

ماندن و رفتن

بعضى ها هر قدر که بروند
بیشتر مى مانند
بعضى ها هم
هر قدر که بمانند
بیشتر مى روند

ازدمیر آصف
مترجم : سیامک تقی زاده

تو عشق هستی

تو عشق هستی
چرا پنهانش می کنی ؟
از این ترانه ای که
در دهان تو می چرخد
پیداست
حتی
سودای زنی را داری
که تو را دوست نمی دارد
دیگر اینکه
در غربت
به انتظار نامه ای نشسته ای
نامه ای که هیچ وقت
نخواهد آمد

مظفرطیب اوسلو
مترجم : سیامک تقی زاده

رفتن کار ساده ایی ست

رفتن کار ساده ایی ست
در حالیکه
فراموش کردن
انقلابی ست بزرگ

ناظم حکمت

زخم ها

زخم ها
حافظه دارند
پس از خوب شدن هم
به یاد می آورند

مورات حان مونگان
مترجم : سیامک تقی‌زاده

همین‌جا بمان عشقم

همین‌جا بمان عشقم
همین‌گونه که هستی
بمان
و تنها
به من نگاه کن

نگاه کردن
عشق است

و ببوس مرا
بی وفقه
باز هم بلند بلند ببوس مرا

آری
عشق
همین سفرهای طولانی را
می‌طلبد

هر لحظه سوی خود
بِکش مرا

بِکش تا بدانم
سهم توام
تا بدانی سهم منی
این گونه محکم
این‌گونه گرم
سمت خود بِکش مرا

ایلهان برک
مترجم :  سیامک تقی‌زاده

فکر کردن به تو

آیا این شب است
که باعث می شود من به تو فکر کنم ؟
یا من هستم
که برای فکر کردن به تو
انتظار شب را می کشم ؟

ازدمیر آصف
مترجم. : سیامک تقی زاده

من اگر مرده بودم

من اگر مرده بودم
شاید
او می گریست
اما
اگر او گریه میکرد
من
حتما می مردم

ازدمیر آصف
مترجم : سیامک تقی زاده

جدایی

جدایی چون میله ای آویزان در هوا
به سر و صورتم می خورد
هذیان می گویم
می دوم ، جدایی در پی ام
رهایی از آن ممکن نیست
پاهایم توان ایستادن ندارند
جدایی زمان نیست ، راه نیست
جدایی ، پلی در میان
از مو باریک تر ، از خنجر تیز تر
از خنجر تیز تر ، از مو باریک تر
جدایی پلی میان ما
حتی اگر زانو به زانو با تو نشسته باشم

ناظم حکمت
مترجم : احمد پوری

اعجاز تو

در مسیرى که
دست در دست هم راه مى رویم
اعجاز تو
رفته رفته بزرگ تر و بیشتر مى شود
در من اما
از زخمى کهنه
به جا مانده از انتظارى طولانى
دارد خون مى چکد

تورگوت اویار
مترجم : سیامک تقی زاده

باران هم اگر می شدی

باران هم اگر می شدی
در بین هزاران قطره
تو را
با جام بلورینی می گرفتم
می ترسیدم
چرا که خاک
هر آنچه را که بگیرد
پس نمی دهد

جمال ثریا
مترجم : سینا عباسی

یک عاشقانه قدیمی

تو یک عاشقانه ی قدیمی
تو شعری زیبا

در تو عطری ست
مخصوص عصرهای گرم تابستان

در دست هایت
در چشمانت
و یا در موهایت نمی دانم

عطر و بویی در توست
مخصوص عصرهای گرم تابستان
که مرا از خود بی خود می کند

مظفر تایپ اوسلو
مترجم : سیامک تقی زاده

غولی بود با چشمان آبی

غولی بود با چشمان آبی
که به زنی یاریک اندام دلداده بود
رویای زن خانه ای  کوچک بود
خانه ای با باغچه‌ای پر از یاس
که باروری در آن شکوفا بود

غول او را دیوانه وار دوست داشت
دست هایش برای کارهای بزرگ ساخته شده بود
نمی توانست خانه ای این چنین بسازد
نمی توانست درِ خانه ای با  باغچه‌ای پر از یاس
و سرشار از باروری را بکوبد

غولی بود با چشمان آبی
که عاشق زنی باریک اندام شده بود
زنی باریک اندام و ریز نقش زنی
که آغوشش برای آسودگی باز
و از  گام‌های بلندِ در راهِ غول خسته بود
با غول چشم آبی وداع کرد
و در دستان مردی ثروتمند و ریز اندام
به خانه ای با  باغچه‌ای پر از یاس
و سرشار از باروری رفت

غول چشم آبی  حالا خوب می داند
در خانه ای با  باغچه‌ای پر از یاس
که باروری در آن شکوفاست
برای عشق اش
حتی گوری هم کنده نمی شود

ناظم حکمت
ترجمه : سیامک تقی زاده

نگاهم کن

این گونه بمان عشقم
بمان اینگونه
و تنها
به من نگاه کن
نگاه کردن هم نوعی عشق است

ایلهان برک
مترجم : سینا عباسی

کاش تو به جای من بودی

کاش تو به جای من بودی
تا می فهمیدی که دوست داشتنت
چه کار سخت و فرساینده ایست
کاش من به جای تو بودم
تا طعم این همه دوست داشتن را می چشیدم

آزدمیر آصف
مترجم : سینا عباسی

حسرت دیدار

در آنسوی میله ها
شش زن زیبا
در اینسوی میله ها
ششصد مرد
از این ششصد مرد
یکی من بودم
از آن شش زن
یکی تو نبودی

ناظم حکمت

برای بیدار کردن تو

برای بیدار کردن تو
شب را از سمفونی مهتاب دزدیدم
به شهر خلوتی رفتم که هرگز نرفته بودی
شعرهایی در گوش سکوت نجوا کردم که نخوانده‌ای

در سواحل آرامش نسیم‌ها
حکایت تو را از شن‌های خیس شنیدم
دریا در روی پاهای تو به خواب رفته بود
آنگاه که زمان چون تار مویی بین ما پرواز می‌کرد

از لا به لای پرده‌های خلاء
صداهای تنهای ماه را که بر صورت تو می‌افتاد نوازش کردم
از عرشه کشتی بادبانی گمشده در اقیانوس
بر آبها خم شده و سایه‌ات را بوسیدم

با انگشتان ظریف کودکان آواره
آینه شکسته خواب‌هایت را لمس کردم
از میان خطوط کمرنگ نقاشی‌های باستانی
دستهای تو را در غارها تماشا کردم

برای بیدار کردن تو
تمام گذشته‌ات را از نو نوشتم
گلی بر یقه تنهایی‌ات چسباندم
فراموش کردم آنچه را که فراموش نکرده بودی

تنهایی‌ات را با رایحه‌ای فرار پوشاندم
تن‌ات چون شب کوهستان ترسید
راه درازی طلب کردم از نفسهایت به نفسهایم

برای بیدار کردن تو
گیسوان پژمرده پیشانی‌ات را تماشا کردم
ابدیت را از لابلای انگشتان تو صدا زدم
وقتی که قلبم چون شهابی ثاقب می‌مرد

آیتن موتلو
ترجمه : صابر مقدمی

سن یک زن

هرگز نمی توانی
سن یک زن را از او بپرسی
چرا که او هم نمی داند
سنش با شب هایی که
بغض کرده و گریسته
چقدر است

ایلهان برک
مترجم : سیامک تقی زاده

ابراز عشق

اِسراف مى کنى کلمات را
به گفتن عشق
حال که من
از بوسیدنت آنرا مى فهمم

آتیلا ایلهان
مترجم : سیامک تقی زاده