فکر کردن به تو

آیا این شب است
که باعث می شود من به تو فکر کنم ؟
یا من هستم
که برای فکر کردن به تو
انتظار شب را می کشم ؟

ازدمیر آصف
مترجم. : سیامک تقی زاده

نظرات 5 + ارسال نظر
مارسی سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 11:28

گاهى صبح
نبودنت، درد مى کند
و خورشید
آنقدر بى رحمانه در اتاق مى پاشد
که جاى خالى ات
برملا شود
روى تخت
من
موهاى آشفته ام را
از نوازش هاى دیشب
شانه مى کنم
و تو آنقدر عجولانه مى روى
که چایت
سرد مى شود

جای کدام زخم را
بپوشانم
که دوباره عاشقت نشوم
جای شلاق لب هایت
رد بوسه هایت
یا سردی قدم هایت
که روی گونه های
جاده نشسته است
کدام را از تو
فراموش کنم
که دوباره به یادم نیایی؟!

علیرضا اسفندیاری


ممنونم از حضور صمیمانه تون دوست گرامی
مانا باشی
با مهر
احمد

امیر یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 21:30

سلام...
این عکس متعلق به لطیف هملت می باشد

سلام دوست گرامی
از گوشزدتون کمال تشکر را دارم
الطفا اشتباه سهوی مرا ببخشید
ممنونم از حضور گرم و صمیمی تون
مانا باشید
با مهر
احمد

نیلوفر یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 12:55

عادت کرده‌ام فاصله‌ها را با ثانیه‌ها اندازه بگیرم .
گاهی هوای دلخوشی‌ چه سنگین می شود !
عادت کرده‌ام چشمانم را به روی انتظار ببندم .
خبر نداری ، آنقدر آبستن حادثه شده‌ام که هر آن می ترسم اتفاقی‌ بیفتد ، بی‌ آنکه دستهایم در دستهای تو باشد .
می ترسم لحظه‌ای که از شوق تو مدهوش می شوم ، هنوز بین نگاه ما چند ثانیه‌ای فاصله باشد .
تو جای من باشی‌ ، بار سنگین تحمل را کجا زمین می گذاری ؟!

(نیکی فیروزکوهی)

درود احمدآقای عزیز..انتخابها بسیار زیبان..ممنونم
امیدوارم همواره سلامت و دلشاد باشین

دلم میخواست
می شد مثل اعضا بدن
احساس را هم اهدا کرد

اصلاً هر کسی
هر چیز به درد بخوری که دارد را باید اهدا کند

وصیت می کردم
احساسم را قسمت کنند
میان هزار زن

هزار زن
با دستانی سرد
و نگاهی بی روح

زنانی که طعم عشق نچشانده اند
که دلشان هرگز نتپیده
که نگاهی هوش از سرشان نبرده
و
طعم گس دلتنگی نچشیده اند

اصلاً می دانی
چیزهای به دردبخور را نباید به گور برد
باید بخشید و زندگی ها را نجات داد

هستی دارایی


سلام خانم نیلوفر عزیز
با سپاس از اینکه همچنان مرا همراهی میکنید
و با تشکر فراوان بابت اینکه انتخاب هایم را دوست داشتید
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد


...............................................................
به شب سلام که بی تو رفیق راه من است

سیاه چادرش امشب پناهگاه من است

حسین منزوی

عشق
تنها ارثیه ایست
که از من به تو می رسد

مرا ببخش اگر
با دست های خالی
دوست داشتمت

مینا آقازاده


با درودو سپاس فراوان از همراهی تان
با مهر
احمد

کاکتوس یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 11:50

ﻣﺎﺭﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﯿﮏ ﺗﯿﮏ ﺳﺎﻋﺖ
ﻫﻤﻪ ﺑﻐﻀﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺭﺍﺣﺖ
ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺮ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ ﻫﺮ ﺷﺐ
ﻋﺠﺐ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﮐﻮﭼﯿﮑﯽ
ﭼﻪ ﺯﻭﺩ ﮔﻢ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﻋﺠﺐ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ
ﺗﻮ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻭ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﻭ ﺧﻮﻧﻪ
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻏﺮﺑﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺭﻭ ﻣﻬﻤﻮﻧﻪ
ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﺮﺩﻭﻣﻮﻥ ﺭﺍﺿﯽ
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ
ﭘﯽ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﯿﮕﺮﺩﯾﻢ ﭘﯽ ﻓﺮﺩﺍ
ﻣﯿﻮﻥ ﮐﺎﻏﺬ ﻭ ﺁﻫﻦ ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ

اهنگ پوچ قمیشی

رویای با تو بودن
جای خالیه تو را پر کرد
من شدم دو نفر
چنان با تو نجوا می کنم که
تمام دلتنگی هایم را در
کنار رویای تو جا می گذارم

لیدا فنایی


ممنونم از حضور صمیمی و شعر زیبایی که نوشتید کاکتوس عزیز
شاد باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.