باران هم اگر می شدی

باران هم اگر می شدی
در بین هزاران قطره
تو را
با جام بلورینی می گرفتم
می ترسیدم
چرا که خاک
هر آنچه را که بگیرد
پس نمی دهد

جمال ثریا
مترجم : سینا عباسی

نظرات 4 + ارسال نظر
سپیده متولی چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 20:09 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد!

آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت!
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد!

آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت...
نزدیک ظهر بود ... غزل اختراع شد...

آدم که سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد...

«یک دست جام باده و یک دست زلف یار»
اینگونه بود ها..! که بغل اختراع شد


" حامد عسکری"

لبخند زدی
لبخند زدم
جنگلی از گوشه ی لبت جوانه زد
و دسته گوزنی مهاجر
از چشم های من
شروع به دویدن کردند
که رویای فصل های گرم را
در لبخند تو تعبیر می کردند

محسن حسینخانی


از حضور صمیمانه تون کمال تشکر را دارم خانم متولی عزیز
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

دلارام یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 18:02 http://bargahedel49.blogfa.com

من
دختری را می شناسم
که قطره های باران
سنجاق شده به موهایش
دختری که
صورتش همیشه ابری ست..

؟؟؟؟

رودخانه می آید
تا در گلوی من
راهش را کج کند
آه
بلبل کوهی!
بلبل کوهی!
برای آوازی که من سر داده ام
دهان تو کوچک است.


غلامرضا بروسان

فتانه شنبه 5 دی 1394 ساعت 09:56

نه !


گلایه نمی کنم


کار از این حرفها گذشته است


این شهر


طعم قدمهایت را نخواهد چشید !


تو که سهل است


حتی باران


تهران را فراموش کرده است!



#شهاب_گودرزی_۳دی۱۳۹۴

همه چیز
برای گفتن یک شعر
درست حسابی آماده است
مداد
کاغذ
پنجره
و کمی باران
تنها تو را کم دارم
روی صندلی روبرو بنشینی
گاهی به من لبخند بزنی

مجید یاری


ممنونم از حضور صمیمانه تو دوست گرامی
مانا باشید
با مهر
احمد


.............................
باران که بیاید
از دست چترها
کاری بر نمی آید

ما اتفاقی هستیم
که افتاده ایم!

نصرت رحمانی

نه پنجره ای اضافی دارم
که تو را در آن بگذارم
و نه میــــــــــزی
معشوقه ای نیز در این شهر ندارم
ای گل
تو را بخرم و چکارت کنم ؟

جاهد کوله بی


با درود و سپاس فراوان از همراهی صمیمانه تون دوست گرامی
مانا باشی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.