همین‌جا بمان عشقم

همین‌جا بمان عشقم
همین‌گونه که هستی
بمان
و تنها
به من نگاه کن

نگاه کردن
عشق است

و ببوس مرا
بی وفقه
باز هم بلند بلند ببوس مرا

آری
عشق
همین سفرهای طولانی را
می‌طلبد

هر لحظه سوی خود
بِکش مرا

بِکش تا بدانم
سهم توام
تا بدانی سهم منی
این گونه محکم
این‌گونه گرم
سمت خود بِکش مرا

ایلهان برک
مترجم :  سیامک تقی‌زاده

نظرات 3 + ارسال نظر
دلارام شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 20:12

نه بزرگ بود
نه از اهالی امروز
نه با تمام افقهای باز نسبت داشت
همینجوری برای خودش یه آدم معمولی بود
که من دوسش داشتم

مهم نیست در نبودنت چه می کنم ؟!

کاش پرسیده بودی

برای آمدنت چه می کردم !!

نیکی فیروز کوهی


ممنونم از حضور صمیمانه و گرم تان خانم دلارام عزیز
با مهر
احمد

دلارام شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 20:11

من
چه لبریزم از تو
در این لحظه های رویا و خیال
انگار از پستو های خاطراتم
بیرون میایی
و چشمانم را با دستان سبزت می گیری
و می خندی...
و هوای دلم پر می شود از
عطرت...
چقدر این رویا آبی است
چقدر چشمان تو نزدیک است.

هیچ لذتی بالاتر از آن نیست
که با کسی آشنا شوی
که دنیا را مانند تو می بیند
گویی درمی یابی
که دیوانه نبوده ای

کریستین بوبن


ممنونم از شعر زیبایی که نوشتید بانو دلارام عزیز
با مهر
احمد

دلارام شنبه 10 بهمن 1394 ساعت 19:59

در دوردست ها کسی هست
که مرا به نام کوچک می خواند
و وقتی در آعوشم آرام می گیرد
من راز خلقت را درک می کنم
در دوردست ها دخترکی با آن موهای پریشان در باد
منتظر من است
کسی که
بی آنکه واژه ها به زحمت بیافتند
مرا می فهمد...
و من با کشف طعم بوسه اش
بهشت را فتح می کنم

بازنده منم که
در را باز می گذارم
شاید که بازگردی
دزد هم که بیاید
چیز مهمی برای بردن نمی یابد
مهم من بودم که تـــو بردی

سینا به منش


ممنونم از حضورتان خانم دلارام عزیز
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.