حسرت دیدار

در آنسوی میله ها
شش زن زیبا
در اینسوی میله ها
ششصد مرد
از این ششصد مرد
یکی من بودم
از آن شش زن
یکی تو نبودی

ناظم حکمت

نظرات 2 + ارسال نظر
دلارام دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 16:50

زیارت نامه می خوانم
مثل روزهای آفتابی،
وقتی دلت
هوس بابونه می کند و سکنجبین!
چشمه های دلم مثل سیر و سرکه می جوشد.
نکند صدای من به تو نرسد!
نکند حسرت ندیدنت کهکشان کهکشان
تو را دور کند از من!

پرت می شوم از خودم
جای دوری نمی رود.
اما حواسم نیست
انگار هزار پاره شده ام
به کوه می رسم ، به باد!
صدایت در گوشم می پیچد
گویی سالهاست که در کنجِ دلم غنوده ای
با آیه آیه ی احساسی که در اینجا نوشته است!

سپیده متولی سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 08:41 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

در بقچه ام شکوفه و باران گذاشتم

امروز صبــح سر به بیابان گذاشتم

بی خود به انتظار جنونم نشسته ای

در راه عقـل چند نگهبــان گذاشتم

گفتی که دوستت...ننوشتی نداشتی

این حرف کهنـه را سر هذیان گذاشتم

عمری که سوخت پای دلت قابلی نداشت!

هر چند من برای تو از جان گذاشتم

من مادری فقیرم و فرزند خویش را

با درد نان کنار خیابان گذاشتم

حرفی که نیست، میروم از خانه ات ،بیا!

این هــم کلید! داخل گلدان گذاشتم!

"ساجده جبارپور"

بی تابانه درانتظارتوام
غریقی خاموش
در کولاک زمستان.

فانوس های دور سوسو می زنند
بی آن که مرا ببینند
آوازهای دور به گوش می رسند
بی آن که مرا بشنوند

من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی توفان زادم
که ساحل بر من تنگ است

آن جا که تو خفته یی
شنزاری داغ
که قلب من است

شمس لنگرودی

ممنونم از شعر بسیار زیبایی که نوشتید دوست گرامی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.