دلنگرانی

جمعه ها
بیشتر از هر روز دیگر
نگرانت میشوم

میترسم دلت بگیرد
و کسی را نداشته باشی
تا غصه هایت را بجان بخرد

میترسم دلت بگیرد
و غم هایت تازه شود

جمعه ها بیشتر از هر روز دیگر
نگرانت میشوم

حاتمه ابراهیم زاده

زیباترین شعر جهان

دوستت دارم عزیزم
و این زیباترین شعر جهان است
وقتی با دلتنگی توام می شود
هر بار فکر می کنم
اگر زمان به عقب باز می گشت
من دوباره
دستت را می گرفتم
و دو تایی به سرنوشتم می آمدیم

علی یوسفلو

صدای شعرم

لب وا نمیکنم اما
صدای شعرم بلند است
گویا
یک نفر در من پنهان شده
که تو را
بیشتر از من
دوست دارد

مصطفی خدایگان

میدانم نمی دانی چقدر دوستت دارم

می دانم نمی دانی
چقدر دوستت دارم
و چقدر این دوست داشتن همه چیزم را
در دست گرفته است
می دانم نمی دانی
چقدر بی آنکه بدانی می توانم دوستت داشته باشم
بی آنکه نگاهت کنم
صدایت کنم
بی آنکه حتی زنده باشم
می دانم نمی دانی
تا بحال چقدر دوست داشتنت
مرا به کشتن داده است

حافظ موسوی

کجا پنهان کنم تو را ؟

کجا پنهان کنم تو را ؟
پشت کدامین واژه
کدامین سطر
که از خط شعرهایم بیرون نزنی
و طبل رسوایی ام را نکوبی
 
کجا پنهان کنم تو را ؟
که گونه هایم
از عشق گل نیندازند
چشمانم
از دوری ات نبارند
و دستانم
بهانه ات را نگیرند
 
لبریز ام از تو
عطر دلدادگی ام
تمام شهر را پر کرده است
و تو
آشکارترین پنهان منی
 
سارا قبادی

هایکویی از عباس کیارستمی

وقتی آمد
آمد
وقتی بود
بود
وقتی رفت
بود

عباس کیارستمی

پایبندی

گفت میروم
و رفت
مرد بود
پای حرفش ماند

گفت میروم
نرفت
زن بود
پای حرفش سوخت

سعید شیربندی

درد مشترک

هی خانم
که خیره نگاه می‌کنی
لباسم شبیه او بود یا قد و قواره‌ام ؟
شرم نکن من درد تو را می‌فهمم
من هم به یاد او
به ابرها و آدم‌ها
حتی به دیوار
خیره شده‌ام
هر چه دلت می‌خواهد نگاه کن

علیرضا روشن

رویش عشق

رویش عشق
سر آغاز کتاب من و توست
گوش کن
این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او می گوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق
همه تقدیم تو باد
 
سوگل مشایخی

هر یک از زنانی


هر یک از زنانی
که زمانی
بی تفا وت از کنارشان گذشته ای
تمام دنیای مردی بوده اند
همین زن که از اتوبوس پیاده شد
با چشمهای معمولی
و کیفی معمولی تر
و تو معصومش پنداشتی
روزی
جایی
کسی را آتش زده
با همان ساقهای معمولی
و انگشتهای کشیده
شک ندارم
مردی هست
که هنوز
در جایی از جهان
منتظر است آن زن
خوشبختی را در همان کیف چرم معمولی
به خانه اش ببرد

رویا شاه حسین زاده

چرا از یادت نمی‌برم ؟

کنده می‌شود از جا هواپیما
مانندِ دلِ من
هنگام دیدن مهمان‌داری
که عجیب شبیه توست

مهمان‌دار می‌شدی اگر
مسافران از تماشایت دل نمی‌کنند
و خلبان حتی
درِ کابین خود را نمی‌بست
تا هر از گاهی ببیندت
وقتی با لب‌خند
زیر سر پیرمردی خفته بالشت می‌گذاشتی
همه لیوانی آب از تو می‌خواستند
و می‌دانستند
گرفتن آبِ طلب کرده هم از دست تو
مُراد است

چرا از یادت نمی‌برم ؟
چرا تو از پس هر چیزی سرک می‌کشی ؟
چرا نمی‌توانم بی‌دغدغه باشم
مانندِ مسافری
که شانه به شانه‌ام خرناس می‌کشد ؟

در بیست هزار پایی کنار توام
حتی وقتی همان مهمان‌دار
با لب‌خند می‌پرسد
چای یا قهوه ؟
و من
با خاطره‌ی چشمان قهوه ای ات
قهوه‌ی تلخ می‌نوشم

یغما گلرویی

که دوباره عاشقت شوم

می توانم برایت شعری بگویم
از تمام حرفهایی که نمی زنم
از جاده هایی که
بی تو
قدم زدم
از پنجره هایی که از آن ندیدمت
از روزهایی که بی تو هدر شدند
می توانم شعری باشم
و برلب‌هایت
زمزمه شوم
باران کافی‌ست برایم
که دوباره عاشقت شوم

مونا پرستش

درد عشق

در عشق
باید درد دوری کشید
غمِ یار خُورد
ترسِ رقیب داشت
و زیرِ بار این‌ همه لِه شد
خوشه‌ی دست نخورده‌ی انگور زیباست
اما مست نمی‌کند

مژگان عباسلو

ترجیع بند دل

روبروی هزار آیینه هم که بایستم
تصویر تو را می بینم
ترجیع بند دلم شده ای نازنین
می روم و
می آیم و
از تو می نویسم
گرچه فاصله بین ما اندک نیست وُ
دست دلم به تو نمی رسد
هر بار که ماه را ببینم
آرام می شوم
دلخوش به اینکه
آسمان ما یکی ست
حالا که نیستی
چه فرقی می کند
روز باشد یا شب
بهار باشد یا پاییز
قصه این است
که در گذر همه فصل ها
من دلم
فقط تو را
می خواهد

ماندانا پیرزاده

بوسه و مستی

وقتی لبان تو هست
چه نیاز به شراب صد ساله
بوسه از تو
مستی از من

وحید خان محمدی

بی تو می میرم


حالا که رفته ای
ساعتها به این می‌اندیشم
که چرا زنده ام هنوز ؟
مگر نگفته بودم که بی تو می‌میرم ؟
خدا یادش رفته است مرا بکشد
یا تو قرار است برگردی ؟

کامران فریدی

زخمی

به جز تو
محبوب من
مردان بی شماری را دوست داشته ام
بر شانه های بی شماری گریسته ام
و بوسه ها و لبخند هایم را
با لبان بسیاری
در میان نهاده ام
مردان بی شماری
همه با یک نام
همه با یک چهره
با خنجر هایی شبیه هم
که تنها
جای زخم هایشان
روی قلبم
با هم
فرق دارد

انسیه موسویان

با من حرف بزن

برایش نوشتم
با من حرف بزن
اینکه نباشی ، نبینمت ،نبویمت
دوای دردهایمان نیست
گاهی این نبودن ها
خلاهایی را در آدمی به جای می گذارد
که یک عمر تاوانش را خواهیم داد
باور کن دست خودم نیست
من به ندیدنت ، نبودنت
عادت نمی کنم
برایش نوشتم
با من حرف بزن
رها کردن دستهایت کار من نیست

حاتمه ابراهیم زاده

دست هایت را می گیرم

میان تو و تنهایی
تنهایی را انتخاب می کنم
و بدون آنکه بفهمی تماشایت می کنم
گلدان می شوم روی طاقچه
شب و روز در من نور بریزی

یا تنها پنجره ی اتاق می شوم
هر صبح موهایم را از صورتم کنار بزنی
شب می شوم
در من فکر کنی
به رویاهای دور
به رویاهای نزدیک
یا تنگ پر از شراب
که لبهایت را روی لب هایم بگذاری
من را بنوشی
این روزها مدام
تنهایی را انتخاب می کنم

و بدون آنکه بفهمی
دست هایت را می گیرم

فرناز خان احمدی

گفته بودم بی تو می میرم

گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه
گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه

هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست
خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه

تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا
دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه

دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز
با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه

قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان
بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه

گه مـرا پس می زنی ، گه باز پیشم می کشی
آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه

می روی اما خودت هم خوب می دانی عزیز
می کنی گاهی فرامـوشم ، ولی انکار نه

سخت می گیری به من ، با اینهمه از دست تـو
می شوم دلگیر شایــد نازنیــن ، بیزار نه   

پریناز جهانگیر عصر