گفته بودم بی تو می میرم

گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه
گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه

هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست
خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه

تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا
دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه

دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز
با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه

قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان
بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه

گه مـرا پس می زنی ، گه باز پیشم می کشی
آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه

می روی اما خودت هم خوب می دانی عزیز
می کنی گاهی فرامـوشم ، ولی انکار نه

سخت می گیری به من ، با اینهمه از دست تـو
می شوم دلگیر شایــد نازنیــن ، بیزار نه   

پریناز جهانگیر عصر

نظرات 4 + ارسال نظر
والح علیزاده دوشنبه 24 آذر 1399 ساعت 18:02

میزنم آتش بخودخاموش سازم شمع را
تا ببینی عشق در پروانه مختار است اجبار نه

م.ن.7 دوشنبه 10 اردیبهشت 1397 ساعت 11:18

شعر اول از استاد شهریار نیست مال خانم پریناز جهانگیر عصر. بخاطر اشتباه اقای چاووشی همه به اشتباه افتادن

ممنونم از تذکر به جایی که دادید دوست عزیز
در اسرع وقت تصحیح خواهم کرد
مانا باشید
با مهر
احمد

بتول پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 23:05

هوا ابری و من با چشمای تر

دوباره بدون تو میرم سفر


شبیه یه تصویر بی حس و حال

دوباره بدون تو میرم شمال


با من حسرت پرسه تو اسکله

کنار تو و با کمترین فاصله


با من عادت غرق دریا شدن

به عشق تـــو و توو دلت جا شدن



کدوم ساحل دنج پهلوی تو

بشینم پی ردی از بوی تو


صدف تا صدف موج غم با منه

دل تنگمو صخره پس میزنه



کدوم ساحل دنج پهلوی تو

بشینم پی ردی از بوی تو


صدف تا صدف موج غم با منه

دل تنگمو صخره پس میزنه



چه وقتی کجا قایق لحظه هام

منو میبره تا رسیدن به ماه


شمال و غروب و معمای تو

کدوم روز خوب تماشای تو


امان از نم جاده و بغض من

میبارم برای سبک تر شدن



کدوم ساحل دنج پهلوی تو

بشینم پی ردی از بوی تو


صدف تا صدف موج غم با منه

دل تنگمو صخره پس میزنه







مریم دلشاد

تا خنده ی تو می چکد از خوشه ی لب ها
بیـــچاره بمی ها و غم ِ نرخ ِ رطب ها

دنبال دو رج بافه از ابریشم مویت
تبریز شده قبر عجم ها و عرب ها

قاجاری چشمان تو را قاب گرفته است
قنداق تفنگ همه مشروطه طلب ها

از عکس تو و بغض همین قدر بگویم
دردا که چه شب ها .. که چه شب ها
که چه شب ها

قلیان چه کند گر نسپارد سر خود را
با سینه ی پر آه به تابیدن تب ها ؟

گفتم غزلی تا ننویسند محال است
ذکر قد سرو از دهن نیم وجب ها

حامد عسکری

مرسی از شعر زیبایی که نوشتید دوست گرامی

بتول پنج‌شنبه 21 خرداد 1394 ساعت 23:02

تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا
دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه

چقدر زیبا گفته احسنت به شهریار وانتخاب زیبای شما

اشعار شهریار همگی زیباست خانم بتول عزیز
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.