بوسه و مستی

وقتی لبان تو هست
چه نیاز به شراب صد ساله
بوسه از تو
مستی از من

وحید خان محمدی

نظرات 10 + ارسال نظر
مهدخت دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 12:58

سلام احمد عزیز
برخی نظرات رو خوندم و کمی غمگین شدم....


من اینجارو بسیار دوست دارم به خاطر خود شما و شعر ها که به نظرم با دقت بالایی دستچین میشن و نیز بخش نظرات که خود تارنمای دیگری ست...

براتون احترام زیادی قائلم...سپاس بابت زحمتی که می کشین.

سلام مهدخت جان
دوست خوبم لطفا خودت را بابت نظرات دیگران ناراحت نکن
من نیز مانند شما بخش نظرات را دوست دارم
چون اونجا می توانم اشعار جدیدی با دیدگاه های مختلف بخوانم
اگر کسی این بخش را دوست ندارد این مشکل اوست نه ما
شاد و خندان باشی
با مهر
احمد

امیر پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 07:58

شعر سطحی و سوژه بسیار تکراریست از شراب و بوسه شعرهای بسیار قوی تری هست وبلاگ دیگران را سال ها دنبال می کردم شعرها انجا استوارتر بود

برای من جای سوال است شما اینجا چکار میکنید بهتر نیست به همان وبلاگهای دیگر دوستان سر بزنید و وقت خودتون را هدر ندید
موفق باشید
با مهر
احمد

سارا چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 21:03

رسیدنت را
برای ماندنت می خواهم
انگور شیرین است
اما شراب چیز دیگریست

محسن حسینخانی

پ ن :چرا از شعرهای آقای حسینخانی تو وبلاگتون استفاده نمی کنید حیفه خیلی از شعراشون خوبه

تـــو
به جای هرکس که نماند
به جای هرکس
که نگذاشت بمانم
دوستم داشته باش

نگین وضعی

همانطور که بالا توضیح دادم من با اشعار ایشان اشنا نیستم
امیدوارم در آینده با اشنایی بیشتر با اشعار ایشان از آنها در وبلاگم استفاده کنم
موفق باشید
با مهر
احمد

ققنوس چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 01:15 http://-

آمین برای کامیون...الان که دوباره شعر میخونم واسش کامیونم زیاده یه وانت سایپای ابی عالیه باید برم شرایط تحویلو از سایپا بپرسم..اینروزا یه شعر با کیفیت ارزوست..نطرات اینحا شبیه دفترجه خاطراته دخترای نه سالست...کاش سطح سواد شاعرامون هم یه کم بالا بره این تنها دلیلیه که بعد از انقلاب شاعر نداشتیم...
با مهرو خشم و اه وایینه...

سلام دوست عزیز
از اونجایی که من برای نظرات دوستان احترام قائل هستم نظر شما را بدون کم و کاست تایید میکنم فقط تعجبم از این است که شما که اعتقاد دارید بخش نظرات مانند خاطرات دخترهای نه ساله است پس چه اصراری داریداینجا کامنت بگذارید من امیدوارم شما در وبلاگ دیگر دوستان از شاعران با سواد شعر بخوانید و وقت طلایی خود را اینجا هدر ندید
با مهر
احمد

ققنوس سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 01:06 http://-

واس نوشتن پشت کامیون عالیه...

امیدوارم روزی کامیوندار بشی و به آرزوی قلبی ات برسی
با مهر
احمد

تو نمرده‌ای.
نه !
چشم‌هات را
به بوسه‌ای ابدی
بسته‌ای
علیرضا روشن

بوسیدمت که بفهمی
فقط یک بوسه در دنیا نیست که دچارت می کند
بوسه ای رو کردم
روی بوسه ای که منتش را می کشیدی
حالا با دست پر می روی
و بی دلهره از دست دادن
از سر بی نیازی می بوسی اش
این به عشق نزدیکتر است

افشین یدالهی

از شعر زیبایی که نوشتید سپاسگزارم دوست گرامی
با مهر
احمد

سپیده متولی یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 18:02 http://www.sepidehmotevalli.blogfa.com

بــه مُردادی ترین گرمـــا قسم، بدجور دلتنگم
شبیه گچ شده از دوری ات، بانوی من، رنگم!
حسودی می کند دستم بــه لبهایی کـه بوسیدت!
وَ من بیچاره ی چشم تو ام... با چشم می جنگم!
تنم از عطــر آغـــوش ِ تــو دارد باز می سوزد
جهنّم شد بهشتم؛ تا پرید آغوشت از چنگم
نظام ِ آفـــرینش ناگهـــان بـــر عکس شد ، دیدم-
زدی با شیشه ی قلبت شکستی این دلِ سنگم!
گلویم را گرفته بُغضی از جنسِ سکوت امشب
"گُل ِ گلدون من..." جا باز کـــرده توی آهنگم!
بَدَم می آید از ایـــن قــدر تنهایـــی... وَ دلشـــوره
ازین احساسهای مسخره... از گوشی ام... زنگم!
فضـــای شعـــر هم بدجـــور بوی لـــج گرفتــه– نه؟
دقیقاً بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم!
تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشقت هستم
همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم!
همان بهتر کــه از هذیان نوشتن دست بردارم
به مرگِ شاعرِ چشمت قسم... بدجور دلتنگم

"امید صباغ نو"

ذهن را درگیر با عشقی "خیالی" کرد و رفت
جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

من در این زندان تن حس رهایی داشتم
فرصت آزادیم را او "محالی" کرد و رفت

چون رمیدنهای آهو ، ناز کردنهای او
دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

کهنه ای بودم برای اشکهای این و آن
هرکسی ما را به نوعی دستمالی کرد و رفت

ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت ، روی خاک خالی کرد و رفت

آرزویم با تو بودن بود ، کوشیدم ، ولی
واقعیت را به من تقدیر حالی کرد و رفت

در "وصالش" تا ابد مشتاق دیدارم ، که او
نمره ی صبر مرا آهسته عالی کرد و رفت

محمد علی رستمی

ممنونم از همراهی تون خو شعر زیبایی که نوشتید خانم متولی عزیز
با مهر
احمد

دلارام شنبه 20 تیر 1394 ساعت 23:44

یک روز می‌بوسمت!
یکی از همین روزهایی که می‌خندانمت،
یکی از همین خنده‌های تو را ناتمام می‌کنم: می‌بوسمت!
و بعد، تو احتمالا سرخ می‌شوی، و من هم که پیش تو همیشه سرخم ... .
یک روز می‌بوسمت!
یک روز که چترمان دو نفره شده،یک روز که
یک روز که همه جا حسابی خیس است،
آرام‌تر از هر چه تصورش را کنی،
یک روز که گونه‌هایت از سرما سرخ است
آهسته، می‌بوسمت ... .
یک روز می‌بوسمت!
هر چه پیش آید خوش آید!
حوصله‌ی حساب و کتاب کردن هم ندارم!
نباشی.دلم ترسیده، که مبادا از فردا دیگر
شده که آخر،
عشق چهار حرفی کلاس اول من، حالا آن قدر
برای خیلی‌ها چهار حرف که سهل است، هزار هزار حرف باشد
به قول شاعر: عشق کلاس اول، تنها چهار حرف است، اما کلاس آخر، عشق هزار حرف است ... .
یک روز می‌بوسمت!
می‌خندم و می‌بوسمت!
گریه می‌کنم و می‌بوسمت!
یک روز می‌آید که از آن روز به بعد، من هر روز می‌بوسمت !
لب‌هایم را می‌گذارم روی گونه‌هایت،
و بعد هر چه بادا باد: می‌بوسمت !
و من هم که پیش تو همیشه سرخم...


شاعر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیروز هوسی گرم تمام وجودم را تسخیر کرده بود
گرمای دلنشینی از پس لبخندی نرم
فکر می کردم وقتی که باشی
چقدر تمام خودم را برای خنده هایت می بخشم
می اندیشیدم به با تو بودن
و به خوب فهمیدنت
و به برانگیختن سکوت احساست
امروز گرمای هوسم به خنکای اندیشه رسیده
و لطافت لبخندت چون هیزمی بر آتش درونم شعله می افکند
و تو می دانی که چقدر آدم گرمایی هستم
حالا در کنارم هستی و نیستی
فکر می کنم معنای حضورت را
نگاهت و وجودت را خوب می فهمم
و می شنوم صدای احساست را
ولی باید سکوت کنم
و تو خوب می دانی که دوستت دارم

امیر متین

خانم دلارام عزیز از خوندن شعر زیبایی که نوشتید بسیار لذت بردم ممنونم که مرا همراهی میکنید
مانا باشید
با مهر
احمد

قطار دل شنبه 20 تیر 1394 ساعت 21:42 http://www.hobabdel.blogfa.com

لبانت را خیس کن !
با آب روی زبانت
لبانت را خیس کن
که باران
در بهار و پائیز
از روی برگ ها سُر می خورد
و شبنمی شیرین را
از برق بوسیدن اش به جای می گذارد

هرچه آهسته تر ببوسمت
روحم بیشتر در تو نفوذ خواهد کرد
آرام در آغوشت می گیرم
آنقدر که احساس کنی
حتی لباس هایت نامحرم اند
و عشق ما را لحظه به لحظه گرم تر خواهد کرد

دستم را چون پری سپید
روی دست ات می کشم
روی بازوهایت
روی لب هایت
روی گردنت
و آنقدر لطافت به خرج می دهم
که دکمه هایت خودشان را باز کنند
تا همچنان که صدای نفس هایم را می شنوی
دیوانگی از آغوشت بگذرد
و من
از این درِ نیمه باز
وارد باغ تنت شوم
و از چشمه ی تنهایی ات بنوشم...



"حافظ ایمانی"

وقتی تو رفتی دلم گرفت،
آخر با تو عاشق بودم
و با تو می شد تا پیشواز صنوبرها رفت
و پرستوها را تا دیاری دور بدرقه کرد
وقتی رفتی دلم شکست
آخر با تو می شد تا آن سوی پرچین دل ها کوچید
و عشق را زیباتر دید

وقتی که رفتی دلم گریست
آخر با تو می توانستم دلتنگی هایم را به ضریح چشمانت بسپارم
و تبسم ستاره ها را در برق نگاهت ببینم

وقتی تو بودی دلم چه آرامش غریبی داشت
و اینک بی تو دلم در جستجوی کوچه ایست که به باغ بپیوندد
بگو ای مسافر من
برای دیدنت از کدامین کوچه بیایم ؟

انوش خلیلی

ممنونم از حضورتان دوست عزیز و گرامی
با مهر
احمد

یه دوست جمعه 19 تیر 1394 ساعت 19:06 http://www.zahra1374.blogfa.com

مینوشم به سلامتی خودم
که در عرش و فرش تو را برگزیدم
مینوشم
شراب آرامشی دارد که هیچ چیز ندارد
بیخیال بیخیال میشوم و
فقط میخندم
دردی ندارم
شادم
و باز مینوشم به سلامتی تو که
با همه ی بیخیالیم تمام خیال منی!
تویی که دردی بی درمانی!
و من مغلوب این سرنوشت!

زهرا محمدزاده.آ

دوباره از اینجا می نویسمت
از صدا
که بر صفحه می ریزد
می گریزد از مرگ
تو را به نام می خواند

قدم به روی روزها
می گذرم
در راه
فرو می رود قدم
که با تو
عمیق می شود عمرم

قدم هام بر راه
گم شده است
مثل تصویر تو پشت رویا

انتظار تو
زیبایی را
طولانی کرده است و
زیبایی ات
سکوت را عمیق

سکوتی سفید
اتاق را با خود برده است

سهراب رحیمی

ممنونم خانم زهرا عزیز باز شما با شعری زیبا مرا غافگیر کردید از خوندنش لذت بردم
درود و سپاس فراوان بر شما دوست گرامی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.