گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما

گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما

می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما


ای طبیب از ما گذر ، درمان درد ما مجوی

تا کند جانان ما از لطف خود درمان ما


یوسف عهد خودی تو ، ای صنم با این جمال

می رسد شاهی ترا بر دلبران ، سلطان ما


دی خرامان در چمن ناگه گذشتی لاله گفت

نیست مثل آن صنوبر در همه بستان ما


از تب و تاب غم هجران چو ما را دل بسوخت

خود نگفتی این گذر چونست در هجران ما


چشم ما می گوید از سوز غمت شب تا به روز

هیچ رحمی نایدت بر دیده گریان ما


می کنم شادی که گفتا غمزه ات از ناز دوش

خسروا ، نزدیک آن شو تا شوی قربان ما


امیرخسرو دهلوی

طعم شور عشق

آستین خیس پیراهنم
طعم شور عشق می دهد
گریه کجا بود
یادت رفته سفر سه روزه ات را ؟
دلتنگی ات ، جاده ها را چقدر بارانی کرد ؟
بعد گفتی
مرد که گریه نمی کند
گفتم
گریه نیست عزیزکم
فقط چشم هایم به دور شدنت کمی آلرژی دارند
حالا دور شدنت خیلی طولانی شده
می ترسم
تمام جاده ها را آب ببرد

محسن حسینخانی

اولین نامه به آخرین زن

لعنت به تو ای هرزه ی منفور تبهکار
جانم همه در بزم سیاه تو تبه شد
لعنت به تو ، هر جاییِ مطرود گنه کیش
روزم همه در پای تو چون شام سیه شد

هر بوسه ی ننگین تو داغیست به رویم
نفرین شده ی ملت خویشم ز گناهت
دیگر نه منم شاعر گمراه هوسباز
گمگشته به تاریکی چشمان سیاهت

چون مرد جذامی پریشان پلیدی
انگشت نمایم سر هر کوچه ی این شهر
برخیز که بهتان رفیقان جگرم سوخت
همت بنما بر لب خشکم بچکان زهر

من هر چه کشیدم ز برای تو کشیدم
کوشش بکن و خنجر تیزی به تنم کش
قصه ی تلخیست نخواهم
از خون تنت نقش سگی بر کفنم کش


ادامه مطلب ...

عشق من خوش آمدی

خداحافظ ای نگاه ها
ای تلالو پرتقال ها
و سلام ای تاریکی
با توام ای دوست شبانگاهی من
عشق من خوش آمدی

نمی دانم
نمی دانم چه کسی زندگی می کند
چه کسی می میرد
چه کسی در خواب است و کدامین کس بیدار
تنها می دانم که قلب توست
تنها قلب توست که تمام ظرافت های سپیده ام را
در سینه ام تعمیم می دهد

پابلو نرودا

تو را می خواهم

تو را می خواهم
برای پنجاه سالگی
شصت سالگی
هفتاد سالگی
تو را می خواهم برای خانه ای که تنهاییم
تو را می خواهم برای چای عصرانه
تلفن هایی که می زنند
و جواب نمی دهیم
تو را می خواهم
برای تنهایی
تو را می خواهم
وقتی باران است

برای راهپیمایی آهسته ی دوتایی
نیمکت های سراسر پارک های شهر
برای پنجره ی بسته
و وقتی سرما بیداد می کند
تو را می خواهم
برای پرسه زدن های شب عید
نشان کردن یک جفت ماهی قرمز
تو را می خواهم
برای صبح
برای ظهر
برای شب
برای همه ی عمر

نادر ابراهیمی

گمان نکن تنهایی عذابم داد

گمان نکن تنهایی عذابم داد
به سرزمین دیگری رفتم
به سرزمینی که عاشق نداشت
از زمینش تنها شراب می جوشید
ازدرختانش سیگار
فکرکرده ای می میرم درنبودنت ؟
فکرکرده ای تنها آغوش تو را دارم ؟
همان شب سفرکردم به سرزمین دیگری
سرزمینی سفید سفید
دربستری ازاشک های زلال
درآغوش فرشته ای رفتم همان شب
چشمانم را بستم که صبح را نبینم در آغوشش
او که مثل تو نبود
مرا با خود برد
وهیچ وقت رهایم نمی کند
فکر کرده ای برمی گردم ؟

ایمان مرسال شاعر مصری
مترجم : بابک شاکر

جمعه ات به خیر

جمعه ات به خیر
هر کجا هستی به یاد من باش

من با تو چای نوشیده ام
سفرها کرده ام
از جنگل
از دریا
از آغوش تـــو شعرها نوشته ام

رو به آسمان آبی پرخاطره
از تو گفته ام
تو را خواسته ام

آه ای رویای گمشده
هر کجا هستی
جمعه ات به خیر

نیکی فیروزکوهی

ماندن و رفتن

بعضى ها هر قدر که بروند
بیشتر مى مانند
بعضى ها هم
هر قدر که بمانند
بیشتر مى روند

ازدمیر آصف
مترجم : سیامک تقی زاده

سوختن

گاهی ما
عکس ها را می سوزانیم
و گاهی
عکس ها ما را

عباس صفاری

تو عشق هستی

تو عشق هستی
چرا پنهانش می کنی ؟
از این ترانه ای که
در دهان تو می چرخد
پیداست
حتی
سودای زنی را داری
که تو را دوست نمی دارد
دیگر اینکه
در غربت
به انتظار نامه ای نشسته ای
نامه ای که هیچ وقت
نخواهد آمد

مظفرطیب اوسلو
مترجم : سیامک تقی زاده

دلم گرفته است

دلم گرفته است
مثل پنجره ای که رو به دیوار باز می شود
دلم گرفته است
و جای خالی دستهایت
بر بندبند بدنم درد می کند
دلم گرفته است
و عصر جمعه بی حضور تو
به هر هفت روز هفته ام سرایت کرده است
دلم گرفته
روی دست خودم مانده ام
شبیه ابری شده ام
که به شاخه ی درختی گیر کرده است
و با این حال
چگونه حتی خیال باریدن داشته باشم وقتی
تنها میراث بر جای مانده ات
همین بغضی ست
که از تو
در من
به یادگار مانده است

مصطفی زاهدی

مثل یک مرد

حتی اگر
دستت از من کوتاه باشد
باز هم موهایم را
برایت بلند نگه می دارم

دریچه ی قلبم را می بندم
مبادا
غبار دوست داشتن کسی
روی آن بنشیند

مثل یک مرد
از زنی که به من سپرده ای
مراقبت می کنم

مینا آقازاده

می خوردن و گرد نیکوان گردیدن

می خوردن و گرد نیکوان گردیدن
به زان که به رزق زاهدی ورزیدن

گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
پس روی بهشت کس نخواهد دیدن

خیام

رد پای خاطرات

رد پای خاطرات مرا
ببر با خود تا اولین دوستت دارم
کمک کن بی تو نمانم
من در تک تک غروب ها
من در
تک تک باران ها
من در
غرور درد
بارها تو را تجربه کرده ام
کمک کن ثانیه ها را بی تو رج نکنم

مهدیه لطیفی

کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم

کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم

چونک چشیدم از لبش یاد شکر چرا کنم


از گلزار چون روم جانب خار چون شوم

از پی شب چو مرغ شب ترک سحر چرا کنم


باده اگر چه می خورم عقل نرفت از سرم

مجلس چون بهشت را زیر و زبر چرا کنم


چونک کمر ببسته‌ام بهر چنان قمررخی

از پی هر ستاره گو ترک قمر چرا کنم


بر سر چرخ هفتمین نام زمین چرا برم

غیرت هر فرشته‌ام ذکر بشر چرا کنم


عطار

عشق نیز از میان رفتنی ست

روزهایم چه سخت می گذرند
هیچ آتشی دیگر گرمم نمی کند
خورشید دیگر به رویم لبخند نمی زند
همه چیز پوچ و بیهوده است
همه چیز سرد و بی روح است
ستارگان مهربان هم دیگر با ناامیدی
به من نگاه می کنند
دقیقا از روزی که فهمیدم
عشق نیز
از میان رفتنی ست

فدریکو گارسیا لورکا

عشق آزادی می‌آورد

شب با تو تمام می‌شود
عشق من
یادم باشد راز پرواز را
توی بال‌هات بنویسم
پرت بدهم در آبی آسمان
تا ته سرخی شفق منتظرت بمانم
بیایی بنشینی بر شانه‌ی راستم
و گونه‌ی چپم را ببوسی
بی ترس فردا
بخندی بخندی بخندی
تا تمام شود این دوریِ تلخ شطرنجی
که ما را
بر زندگی حرام کرد
گفته بودم من با نگاه تو آغاز می‌شوم ؟
دل دل نکن پرنده‌ی من
پر بکش
عشق آزادی می‌آورد

عباس معروفی

بتی پرستیدم

مقرر شده این جهان نبینمت
جهان دیگر هم بهشت نخواهم رفت
زیرا من کافر بوده ام
و بتی پرستیدم

آدونیس
مترجم  : بابک شاکر

دوستت دارم

دوستت دارم
فقط گفتن "دوستت دارم" نیست

بگذار دوست داشتنت
مثل نشانی خانه ای باشد
که نه از کوچه اش معلوم است
نه از رنگ درش
و نه از پلاکش
و فقط  آن را
از عطر گل های باغچه اش میشناسی

محسن حسینخانی

در آغوش تو

در آغوش تو باد می وزید
ستاره سوسو می زد
ماه می تابید
در آغوش تو
رودخانه ها جریانی عمیق داشتند
دریاها می خروشیدند
زمین می چرخید
در آغوش تو
همه چیز بود
اما عشق حرکتی نداشت
 
لورکا سبیتی حیدر
ترجمه : بابک شاکر