دلم گرفته است

دلم گرفته است
مثل پنجره ای که رو به دیوار باز می شود
دلم گرفته است
و جای خالی دستهایت
بر بندبند بدنم درد می کند
دلم گرفته است
و عصر جمعه بی حضور تو
به هر هفت روز هفته ام سرایت کرده است
دلم گرفته
روی دست خودم مانده ام
شبیه ابری شده ام
که به شاخه ی درختی گیر کرده است
و با این حال
چگونه حتی خیال باریدن داشته باشم وقتی
تنها میراث بر جای مانده ات
همین بغضی ست
که از تو
در من
به یادگار مانده است

مصطفی زاهدی

نظرات 4 + ارسال نظر
سه نقطه های دلم ... چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 12:51 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/


............................................................
دلم گرفته پدر!

برایم بهار بفرست…

زشهر کودکی ام یادگار بفرست

دلم گرفته مادر!روزگار با من نیست…

دعای خیر وصدای دوتار بفرست

اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار

برای کودک خود "قرار " بفرست

غم از ستاره تهی کرد آسمانم را…

کمی ستاره دنباله دار بفرست

به اعتبار گذشته دو خوشه لبخند

در این زمانه بی اعتبار بفرست

تمام روز وشب من پر از زمستان است

دلم گرفته برایم بهار بفرست…

فروغ فرخزاد

در من، آواز زنانی ست
که در باوری سخت مُرده اند،
در غیرتی که در خانه خاک خورده،
در عشیره ای که زیبایی اسب ها
از لبخندهای زن
بیشتر جلوه داشت.

پنجره را باز می کنم
حواسم را
پرت می کنم بین شلوغی شهر
و صدایم را در ازدحام بوقِ ماشین ها
که در انتظارِ زیباییِ زنی هستند که خانه برایش
جای امنی نیست.

می خواهم به اندازه واژه ای
که در فرهنگ لغت آدم نیست
و تنها جفت آدم هاست گریه کنم
می خواهم زیبایی ام را حبس کنم در کبودی زیر چشمم
که رگ غیرت پدر را زده بود
و حریف تمرینیِ مشت های برادرهاست.

چقدر صدایم را نمی شنود این شهر
چقدر ماشین ها بَد اَند.

الینا نریمان


ممنونم از لطف و محبت شما دوست گرامی
موفق باشید
با مهر
احمد

سحرررررررررررررر شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 18:46 http://maloosak.69.mu

بدون تعارف عرض کنم سایت خیلی خوبییییییییی دارین
9018

از لطف شما سپاسگزارم دوست گرامی
موفق باشید
با مهر
احمد

ماتیلدا شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 13:34

سلام احمد عزیز.
مثل همیشه عالی..

ممنونم از لطف شما ماتیلدا عزیز
خوشحالم دوباره شما را اینجا می بینم
شاد باشید
با مهر
احمد

نیلوفر شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 12:41

از شاخه های خیالت
واژه می چینم
واژه هائی
که زیبائی شکفتن را می شناسند
و می دانند
چگونه با چشم هاشان بخندند
احساس درون احساس
مثل امید درون ترس های کوچک من !

پرویز صادقی

نگاهت
نگاهت چه رنج عظیمی ‌است،
وقتی
به یادم می‌آورد
که چه چیزهایِ فراوانی را
هنوز به تو نگفته‌ام

آنتوان دوسنت اگزوپری


ممنونم از همراهیت دوست گرامی
شاد باشی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.