بهتر است که

بهتر است که
هرگز تمامی روحت را برای یک مرد
که چیزی از عشق نمی‌داند
عریان نکنی
تحمل تجاوز به روح
از هضم تجاوز به جسم
صدها برابر بدتر است

فرانتس کافکا

نام تو

نام تو پرنده‌ای‌ست در دست من
تکه‌ای یخ بر روی زبانم
نام تو باز شدن سریع لب‌هاست
نام تو چهار حرف
توپی گرفته شده در هوا
ناقوسی نقره‌ای‌ست در دهانم

صدای نام تو
سنگی‌ست که به دریاچه‌ی آرام پرتاب می‌شود
نام تو
صدای آرام سم‌ضربه‌هایی‌ست در شب
روی شقیقه‌ی من ، نام تو
شلیک سریع تفنگی مسلح شده است

نام تو  غیرممکن
بوسه‌ای روی چشم‌هایم
سردی پلک‌های بسته است
نام تو بوسه‌ی برف
جرعه‌ی آبی آب چشمه‌ای خنک
خواب با نام تو  عمیق می‌شود

مارینا تسوتایوا
مترجم : سینا کمال آبادی

چشم‌ هایش را می‌ گیرم

چشم‌ هایش را می‌ گیرم
و لب‌ هایش را می‌ بوسم
دیگر راحتم نمی‌ گذارد
مدام دلیلش را می‌ پرسد

از آخر شب تا دم صبح
هر ساعت می‌ پرسد
چرا وقتی لب‌ هایم را می‌ بوسی
چشم‌ هایم را می‌گیری ؟

به او نمی ‌گویم چرا
چرایش را خودم هم نمی ‌دانم
چشم‌ هایش را می‌ گیرم
و لب‌ هایش را می‌ بوسم

هاینریش هاینه
مترجم : فرشته وزیری نسب

کجایی ؟

در موهای تو
پرنده‌ای پنهان است
پرنده‌ای که رنگِ آسمان است
تو که نیستی
روی پایم می‌نشیند

جوری نگاه می‌کند که نمی‌داند
جوری نگاه می‌کنم که نمی‌دانم

می‌گذارمش روی تخت
و از پلّه‌ها پایین می‌روم
کسی در خیابان نیست
و درخت‌ها سوخته‌اند
کجایی؟

یانیس ریتسوس
مترجم : محسن عمادی

عشق نیز از میان رفتنی ست

روزهایم چه سخت می گذرند
هیچ آتشی دیگر گرمم نمی کند
خورشید دیگر به رویم لبخند نمی زند
همه چیز پوچ و بیهوده است
همه چیز سرد و بی روح است
ستارگان مهربان هم دیگر با ناامیدی
به من نگاه می کنند
دقیقا از روزی که فهمیدم
عشق نیز
از میان رفتنی ست

فدریکو گارسیا لورکا

میراث دار نگاه تو دل من است

میراث دار نگاه تو
دل من است
و این دل
دوستت دارم را
روزی از لبان تو خواهد چید
آن روز
تمام کوچه پر از دل من می شود
و دل تو نیز
بر شاخه درختان نارون نشسته
دوستت دارم هایش
را می شمرد
و دل من
کوچه را از بوسه پر می کند
من وتو
یعنی دلهایمان

جووانی بوکاچو
شاعر و عارف ایتالیایی

آنکه اولین بار عشق می ورزد

آنکه اولین بار عشق می ورزد
هرچند ناکام ، باز هم خداست
اما آنکه باز هم عاشق می شود
دیوانه است
منِ دیوانه عاشق شده ام
یک بار دیگر ، بی عشقی متقابل
خورشید و ماه و ستاره می خندند
من هم می خندم و می میرم

هاینریش هاینه
ترجمه : بهنود فرازمند

زندگیِ من از روزی آغاز شد

زندگیِ من از روزی آغاز شد
که تو را دیدم
و بازوانت راهِ دهشتناکِ جنون را
بر من سد کرد
و تو سرزمینی را نشانم دادی
که در آن تنها بذر نیکی می‌پاشند

تو از قلبِ پریشانی آمدی
تا تسکین دهی تب و دردم را
و من درختی بودم که در جشن انگشتانت
می‌سوختم از اشتیاق
من از لب‌های تو متولد شده‌ام
و زندگی‌ام از تو آغاز می‌شود

لویی آراگون
ترجمه : سارا سمیعی

تجربه عاشقی

می گفتند
تنها چیزی که
همه ی درد ها را دوا میکند
عشق است
پیدا بود که هنوز
مبتلا نشده بودند

رومن گاری

در پسِ چیزهای ساده پنهان می شوم

در پسِ چیزهای ساده پنهان می شوم
تا تـو مرا بیابی
اگر مرا نیافتی
چیزهای ساده را می یابی
و هر آن چه را که مَـن لمـس کرده ام
لمس خواهی کرد
این گونه
ردِ دست های مَـن و تـو
بر هم ترسیم می شود

یانیس ریتسوس

وقتی که عشق فراموش می شود

آه ها
بادند و با باد می روند
اشک ها
آب اند و به دریا می پیوندند
اما به من بگو
وقتی که عشق
فراموش می شود
به کجا می رود ؟

گوستاو آدولفو بکر

در آغاز عاشق شدم

در آغاز عاشق شدم
به برق نگاهت
به خنده ات
به اشتیاقت به زندگی

اکنون نیز دوست می دارم گریه ات را
و بیم ات را و نگرانی ات را
از فردا
و درماندگی نهفته
در چشمانت را

اما در برابر هراسی که داری
می خواهم یاری ات دهم
زیرا شوقم به زندگی
هنوز در برق نگاهت نهفته است

اریش فرید

مترجم : اعظم کمالی

دنیا هم که از آن تو باشد

دنیا هم که از آن تو باشد
تا زمانی که درون قلب یک زن
جایی نداشته باشی
تا درون آوازهای عاشقانه زنی زندگی نکنی
و سهمی از دلشوره های زنی نداشته باشی
فقیرترین مردی

ویلیام شکسپیر

مدام باید مست بود

مدام باید مست بود
تنها همین
باید مست بود تا سنگینیِ رِقت‌بار زمان
که تورا می‌شکند
و شانه‌هایت را خمیده می‌کند را احساس نکنی
مدام باید مست بود
اما مستی از چه ؟
از شراب
از شعر
یا از پرهیزکاری
آن‌طور که دلتان می خواهد
همواره مست باشید

شارل بودلر

آنگاه که تو را از دست دادم

آنگاه که تورا از دست دادم
هردومان بازنده شدیم
من ، چونکه تو را بیش از همه دوست میداشتم
وتو
چون من آن بودم که تورا بیش از همه دوست میداشت
اما تو بازنده تر از منی
چون من دیگری را دوست توانم داشت
آنگونه که تورا دوست میداشتم
اما هرگز یافت نخواهد شد
کسی که تورا چون من دوست بدارد

ارنستو کاردنال

زیباترین زن جهان

چرا نباید هر زنی
زیباترین زن جهان باشد ؟

دست کم برای یک بار
دست کم برای مدتی
دست کم برای یک جفت چشم ؟

یاروسلاو سایفرت

مترجم : فریده حسن زاده

با من بمان

با من بمان
اندکی بیشتر با من بمان
ای سایه ی گریزان آرامشم
ای سنجاق شده
بر هر نفسی که پیش از اولین سوال فرو می برم
بانوی من
تو آن تشنگی هستی
که عطش را فرو می نشاند
کدام آغوش می تواند
چون آغوش تو
کودکی را آنقدر عشق ببخشد
که هرگز
کسی را نکشد

لئونارد کوهن

شکارچی مهربان

و شکارچی مهربانی دارد می آید
که اسلحه اش
تنها یک گل سرخ است

ریچارد براتیگان

می‌خواهم در خواب تماشایت کنم

می‌خواهم در خواب تماشایت کنم
می‌دانم که شاید هرگز اتفاق نیافتد
می‌خواهم تماشایت کنم در خواب
بخوابم با تو
تا به درون خوابت درآیم
چنان موج روان تیره‌‌ای
که بالای سرم می‌لغزد
و با تو قدم بزنم
از میان جنگل روشن مواج برگ‌های آبی و سبز
همراه خورشیدی خیس و سه ماه
به سوی غاری که باید در آن هبوط کنی
تا موحش‌ترین هراس‌هایت
می‌خواهم آن شاخه‌ی نقره‌ای را ببخشم به تو
آن گل سفید کوچک را
کلمه‌ای که تو را حفظ می‌کند
از حزنی که در مرکز رویاهایت زندگی می‌کند
می‌خواهم تعقیبت کنم
تا بالای پلکان و دوباره
قایقی شوم که که محتاطانه تو را به عقب بر می‌گرداند
شعله‌ای در جام‌های دو دست
تا آن‌جا که تنت آرمیده است
کنار من
و تو به آن وارد می‌شوی
به آسانی دمی که برمی‌آوری
می‌خواهم هوا باشم
هوایی که در آن سکنی می‌کنی
برای لحظه‌ای حتی
می‌خواهم همان‌قدر قابل چشم‌پوشی و
همان‌قدر ضروری باشم

مارگارت آتوود

اگر زمان و مکان در اختیار ما بود

اگر زمان و مکان در اختیار ما بود
ده سال پیش از طوفان نوح عاشقت می‌شدم
و تو می‌توانستی تا قیامت برایم ناز کنی
یک‌ صد سال به ستایش چشمانت می‌گذشت
و سی هزار سال صرف ستایش تنت
و تازه
در پایان عمر به دلت راه می‌یافتم

آندره مارول
مترجم : احمد شاملو