در پسِ چیزهای ساده پنهان می شوم

در پسِ چیزهای ساده پنهان می شوم
تا تـو مرا بیابی
اگر مرا نیافتی
چیزهای ساده را می یابی
و هر آن چه را که مَـن لمـس کرده ام
لمس خواهی کرد
این گونه
ردِ دست های مَـن و تـو
بر هم ترسیم می شود

یانیس ریتسوس

نظرات 2 + ارسال نظر
دلارام دوشنبه 5 بهمن 1394 ساعت 15:34

تو را دوست دارم نگاهت را ،
کلامت را و آغوش مهربانت را
تو را دوست دارم
به اندازه تمام رنگهای زیبای دنیا
نه کم است
به اندازه تمام زیباییهای دنیا
نه باز هم کم است
تو را به اندازه تمام دنیا
دوست دارم
من تو را
در تک تک ذرات وجودم
لمس کردم
در هر نفسم عطرت را حس کردم
و با هر ضربان قلبم
عاشقانه تو را زندگی کردم
دیگر در پس کوچه ها خاطراتت
جستویم نکن ،
مرا نخواهی یافت
که من در تو محو شدم
و چه درآمیختن زیبایی

می خواستم با صدا و حرف و نگاه
خواب را از تنت دربیاورم
نمی دانستم چی تنت کنم
که سردت نشود
دنبال یک پرتقال می گشتم
نمی دانستم که تو
باغ پرتقالی
نمی دانستم از شاخه های تو
نارنج های آفتابی نورس
چشم هام را خیره می کند
پیش از آمدنت نمی دانستم
و حالا
دست هام بوی نارنج گرفته است.

عباس معروفی


ممنونم از لطف و محبت شما خانم دلارام عزیز
شاد باشید
با مهر
احمد


....................................................
بیشتر از همه گفتی؛ نه!
راهم را مثل کودکان بستی
نه با چشم، تسکینم دادی
نه کار قلبم را آسان کردی
خونم را
به گردن خودم انداختی
چهره ام را
در قاب عکس تنها گذاشتی

حالا؛
نه ماهی ام، نه پرنده، نه میوه!
چون بید،
خودم برای خودم سر تکان می دهم

ادریس بختیاری

زنها
حق ورود به جنگ نداشتند
ولی من
با کسی که دوستش داشتم
به جنگ رفتم
سربازی بودم
که در تمام جنگ جهانی
زنی در سینه ام مخفی بود

حمزه کریم تباح فر


مرسی دوست عزیز از همراهیت
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.