آبی رنگ چشم‌های توست

آبی رنگ چشم‌های توست
و آن زمان که لبخند می‌زنی
زلال ظریف آن
تابش لرزان صبح را
به خاطرم می‌آورد
آن هنگام که خورشید به دریا می‌افتد

آبی رنگ چشم‌های توست
و آن زمان که گریه می‌کنی
اشک‌های تابان‌ات
هم‌چون جواهراتی زیبا
خودنمایی می‌کنند
وقتی بی‌اختیار می‌خزند
مثل قطرات شبنم به‌روی بنفشه‌ها

آبی رنگ چشم‌های توست
و آن زمان که به ‌تماشای‌شان می‌نشینم
افکار ، چون پرتوهای نور منعکس می‌شوند
گویی که در ژرفای شب
ستارگان گمشده‌ی آبی می‌درخشند

گوستاو آدولفو بکر
برگردان : محمدرضا فلاح  حسین نصیری

کلمات سوزان عاشقانه

پرستوهای سیه‌بال دوباره
بر بالکن تو لانه خواهند کرد
و بار دیگر بازی‌کنان
بر پنجره‌ات بال خواهند کوفت

اما آن پرستوها که از پرواز تُندشان باز‌می‌ایستادند
تا زیبایی تو را و خوشبختی مرا نظاره کنند
آنها که نام تو را و نام مرا از بر شدند
آنها دیگر بازنخواهند ‌گشت

پیچکهای پر شاخ و برگ دوباره
از پرچین باغ تو بالا خواهند رفت
و بار دیگر هنگام غروب
گلهایی زیباتر خواهند داد

اما آن پیچکهای آغشته به شبنم
که قطرات لرزانشان
چون اشک روز فرو می‌ریختند
آنها دیگر باز نخواهند گشت

کلمات سوزان عاشقانه دوباره
زیر گوش تو نجوا خواهند شد
شاید بار دیگر قلبت از خواب عمیق‌اش بیدار شود

اما مُهر برلب و سراپا تسلیم و بر زانو
آنچنان که خدا را در محرابش می‌ستایند
آنچنان که من تو را دوست داشته‌ام
نه ، خود را مفریب
آنچنان که من تو را دوست نخواهند داشت

گوستاو آدولفو بکر
مترجم : مهدی شفیع آبادی

خودت را فریب مده


پرستو های سیاه باز خواهند گشت
تا در ایوان توآشیانه کنند
و هیاهو کنان بال هایشان را به پنجره بزنند
و بازی کنند
اما آن ها که آهسته پرواز می کردند
تا زیبایی تو
و شادی مرا تماشا کنند
آن ها که نام مارا آموخته بودند
آن ها
باز نخواهند گشت

یاس در هم تنیده
از دیوار های باغ تو بالا خواهد رفت
و دوباره در غروب
حتی بسیار زیباتر
خواهد شکفت

اما آن شبنم های لرزان
همان ها که تماشایشان می کردیم
تا همچون اشک های روز سقوط کنند
آن ها
باز نخواهند گشت

واژگان گداخته ی عشق
بازخواهند گشت
تا در گوش های تو طنین انداز شوند

قلب تو شاید
از یک خواب سنگین بیدار خواهد شد
اما خاموش
اما شیدا
زانو زده
مثل کسی که خدایش را عبادت می کند

آه ، همان طور که من دوستت داشتم

خودت را فریب مده
هیچ کس تو را این گونه دوست نخواهد داشت

گوستاوو آدولفو بکر
ترجمه : محمدرضافلاح و حسین نصیری

وقتی که عشق فراموش می شود

آه ها
بادند و با باد می روند
اشک ها
آب اند و به دریا می پیوندند
اما به من بگو
وقتی که عشق
فراموش می شود
به کجا می رود ؟

گوستاو آدولفو بکر