در آغاز عاشق شدم

در آغاز عاشق شدم
به برق نگاهت
به خنده ات
به اشتیاقت به زندگی

اکنون نیز دوست می دارم گریه ات را
و بیم ات را و نگرانی ات را
از فردا
و درماندگی نهفته
در چشمانت را

اما در برابر هراسی که داری
می خواهم یاری ات دهم
زیرا شوقم به زندگی
هنوز در برق نگاهت نهفته است

اریش فرید

مترجم : اعظم کمالی

نظرات 3 + ارسال نظر
کاکتوس شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 11:31

چند بار براتون نظر گذاشتم ولی گویا نظرات ثبت نمیشه

سلام کاکتوس عزیز
دوست عزیز من تمام کامنت های شما را پاسخ دادم
لطفا دوباره به بخش نظرات مراجعه کن حتمن کامنت های خودتان را می بیتید
ممنونم از همراهی صمیمانه تون
شاد باشید
با مهر
احمد


..............................................
تو که نمی دانی !
یک دوست داشتن هایی هست ،
هر آدمی از پس اش بر نمی آید...
.
امیر وجود .

اگر تو، روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشسته ای
و همه آن چه نداری کسی ست
آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آن چه ندارد
تویی
نیمکت های دنیا را بد چیده اند

زویا پیرزاد


ممنون از حضورتون دوست گرامی
با مهر
احمد

کاکتوس جمعه 2 بهمن 1394 ساعت 12:19

فراخوان
مرا فرا می خوانی با صدایت ....
.تو را فرا می خوانم با شعرهایم ....
.مرا دیدی از پس سال های انتظار ...
.تورا دیدم از پس سال های دلتنگی ....
همدیگر را به فراخوان عشق خواندیم ،در فصل مشترک ریزش برگ های پاییزی ....تا چون درختان بسپاریم برگ های زردمان را به زمین ....
تو انتظارت را ....
من دلتنگی هایم را ....

کاکتوس

ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ
ببوسمت
ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ
ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﻮﯼ ﺷﻌﺮ ﺑﺪﻫﺪ
ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺳﺮﺕ ﺩﺍﺩ ﺑﮑﺸﺪ
ﺑﺎﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺷﺎﻋﺮ ﻭﻟﮕﺮﺩ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ

لطیف هلمت


ممنونم از حضور صمیمانه ات و شعر زیبایی که نوشتی کاکتوس عزیز
شاد و سلامت باشی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.