آنگاه که تو را از دست دادم

آنگاه که تورا از دست دادم
هردومان بازنده شدیم
من ، چونکه تو را بیش از همه دوست میداشتم
وتو
چون من آن بودم که تورا بیش از همه دوست میداشت
اما تو بازنده تر از منی
چون من دیگری را دوست توانم داشت
آنگونه که تورا دوست میداشتم
اما هرگز یافت نخواهد شد
کسی که تورا چون من دوست بدارد

ارنستو کاردنال

نظرات 24 + ارسال نظر
کاکتوس یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 23:20

درست است خیلی زیباتر از گذشته شده ای
خیلی چابکر و سرزنده تر
رنگ لبت هم، هر روز سرخ تر و
شیطنت چشمانت بیشتر
اما
دیگر هرگز باز نگرد
زیرا
دیگر در چشمان من بانوی زیبای قصه ام نیستی

کاکتوس

فکر می کردم
تلخی رفتنت را
تاب می آورم
رفتی
و تنها
حریف قهوه های تلخی شده ام
که در تنهایی
به یاد تو می نوشم

بهنام محبی فر


از شعر زیبایی که نوشتید کمال تشکر را دارم کاکتوس عزیز
با مهر
احمد

کاکتوس یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 22:38

دلتنگ که می شوم .....
.به سراغ اینه می روم ...
موهای سپیدم راشانه می زنم...
.عاری روزی تو را گفتم ....
.که دوستت دارم به اندازه تار موهای سفیدم ...
خندیدی و گفتی
ان ها که سیاهند و رفتی ....
امروز بیشترشان سفید شدند ..
.لطفا برگرد ...
هنوز دوستت دارم

کاکتوس

چه بی پروا
مرا در آغوش میکشی
هر وقت و بی وقت
حتی وقتی کنارت نیستم
و تنهایی
آنگونه در آغوش کشیده مرا
که انگار
سیم های خار دار
حیاط خالیِ زندان را

‌در آغوشم بمان
بگذار در نگاه تو
خیلی آرام
زیستن را از یاد ببرم

من از مرگ های ناگهانی می ترسم

سیاوش خاکسار


ممنونم از حضورتون و شعرهای زیبایی که نوشتید دوست گرامی
مانا باشید
با مهر
احمد

صدف شنبه 12 دی 1394 ساعت 19:38

ممنون که شعرهای منتخب زیباتون رو همچنان برامون میذارید

خواهش می کنم دوست گرامی
خوشحالم که شما شعرهای وبلاگم را دوست دارید
موفق باشید
با مهر
احمد

آهید شنبه 12 دی 1394 ساعت 15:23 http://ketablog.roomfa.com/

سلام
مثل همیشه انتخابهای زیبایی دارین.همیشه سر میزنم وشعرهاتونو میخونم.خیلی لذت میبرم.
خوشحال میشم شما بزرگوار به من هم سربزنین

سلام دوست عزیز
ممنونم از حضور صمیمانه تون
خوشحالم که به اینجا سر میزنید و انتخاب های مرا می پسندید
حتمن به وب شما سر خواهم زد
مانا باشید
با مهر
احمد

مارسیا شنبه 12 دی 1394 ساعت 11:25

لمسِ تن تو
شهوت است و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد
داغیِ لبت ، جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند
هم آغوشی با تو ، هم خوابگیِ چرک آلودی ست
حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد…
فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است
حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس
خاتون من
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم ،
یک بوسه یک نگاه حتی ـ حرامم باد
اگر تو عاشق من نباشی

برخی رابطه ها ظریفند
به طوری که به کوچکترین نسیمی می شکنند
و برخی رابطه ها چنان زمختند
که ما را زخمی می کنند
و تو آهسته آهسته بلند می شوی
به راه می افتی و می روی
و در این راه رفتن قلبت بارها زخمی می شود
از همین رو ، آبداده می شوی و می آموزی
هر دوست داشتنی تو را غمگین خواهد کرد
زیرا به یادت خواهد آورد که
هیچ تضمینی برای هیچ رابطه ای نیست
اما شاید قوی ترین جذابیت وصال همین باشد
که آدمی در هنگام وصال هرگز گمان نمی برد
که روزی تنها خواهد ماند


شل سیلور استاین
ترجمه : رضی خدادادی


با درود و سپاس از حضور صمیمانه تون دوست عزیز
با مهر
احمد

آمنه جمعه 11 دی 1394 ساعت 21:38

منظور این بود از اشعاری که دوستان در قسمت نظرات در وبلاگ شما قرار میدن، در تلگرام استفاده کنید.

تندرست باشید

ممنونم از توضیحی که دادید خانم آمنه عزیز
با مهر
احمد

مارسیا جمعه 11 دی 1394 ساعت 19:11

خوشحال میشم بهم سر بزنی گرامی
مانا باشی

به روی چشم حتمن به وب شما سر میزنم
مانا باشید
با مهر
احمد

مارسیا جمعه 11 دی 1394 ساعت 19:08

دوست داشتن را فراموش نکرده ام

بعد از تو اما

کسی در قلبم ماندگار نشد

هیچ شرابی

در شیشه ی شکسته نمی ماند

پُر از اِبهٰام و تَردیدی
هَمچون نٰامه ای سربَسته
گٰٰاه
نمیشود فَهمید
چهِ می گذرد در تو
یا "دوستَت دارم" های عاشقٰٰانه
با بوی نَرگسی
و یا خبر مسافرتِ طٰولانی
در یک عَصر جُمعه ایی
تو یک نٰٰاگهانی
و مَن هربٰار
مُشتٰاقانه می خوانَمت
حتّی اگر حٰٰادثه بٰاشی

کیوان شعبانی


با درود و سپاس فراوان از همراهی تان دوست گرامی
با مهر
احمد

مارسیا جمعه 11 دی 1394 ساعت 19:05

عالی بود
سپاس

خوشحالم که دوست داشتید
موفق باشید
با مهر
احمد

مارسیا جمعه 11 دی 1394 ساعت 19:04 http://mosafer13666.blogfa.com

آرزوی مـادر بزرگم را
برآورده می کنم
تـو را که ببوسم
عاقبت به خیر می شوم .

خوابت را میبینم
و این یعنی
هنوز
تو در من بیداری

یاسین احمدی

محمد شیرین زاده جمعه 11 دی 1394 ساعت 11:49 http://m-bibak.bloga.com

آنگاه که درباره ی تو می نویسم

با پریشانی دل نگران دواتم هستم

و باران گرمی که درونش فرو می بارد …

و می بینم که مرکب به دریا بدل می شود

و انگشتانم، به رنگین کمان

و غم هایم، به گنجشکان

و قلم، به شاخه ی زیتون

و کاغذم، به فضا

و جسم، به ابر!

خویشتن را در غیابت از حضورت آزاد می کنم

و بیهوده با تبرم بر سایه های تو بر دیوار عمرم حمله می کنم .

زیرا غیاب تو ، خود حضور است

چه بسا که برای اعتیاد من به تو

درمانی نباشد به جز جرعه های بزرگی از دیدار تو

در شریان من!


غاده السمان

به کشور من خوش آمدی
درخیابان هایش حورالعین کاشته ام
کنار هر خانه اش فرشته ای رقصان
قصرهای بلند
بدون دیوار وحصار
با حاکمانی مهربان
شراب می نوشند
ومستأنه شعر می خوانند
در کتابهایشان زندان و دار و گلوله نخواهی یافت
در دستانشان گلهای بهاری می گیرند
به کشور من خوش آمدی


نوری الجراح شاعر سوری
مترجم : بابک شاکر


از حضور صمیمانه و شعر زیبایی که نوشتید کمال تشکر را دارم آقای شیرین زاده عزیز
شاد باشید
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده پنج‌شنبه 10 دی 1394 ساعت 05:36 http://m-bibak.blogfa.com

سلام جناب زیاد لو شعر جدیدم هست

در خـیابان قـدم مـی زدم

در حـالی کـه بـه تـو فـکر مـی کردم

وارد کـافه شـدم

بـیست هـزار تـومن دادم بـه کـافه چـی

و تـقاضای دو فـنجون قـهوه کـردم

پـیش از آن کـه یـادم بـیاد

تـنها هـستم ...



((محمد شیرین زاده))

تو در من به خواب رفته ای
دیگر با صدای بلند نمی خندم
با صدای بلند حرف نمی زنم
دیگر گوش نمی دهم
به صدای باد
دریا
پرنده
پاواروتی
پاورچین پاورچین می آیم و
می روم
بی سر و صدا زندگی می کنم
تو در من به خواب رفته ای

رسول یونان


سلام آقای شیرین زاده عزیز
ممنونم از حضور گرم و صمیمی تون
و از اینکه شعر جدیدتون را برایم نوشتید کمال تشکر را دارم
موفق باشید
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده پنج‌شنبه 10 دی 1394 ساعت 00:50 http://m-bibak.blogfa.com

زندگی میگفت

از هر چیز

مقداری به جا می ماند !

دانه های قهوه در شیشه ،

چند سیگار در پاکت ،

و کمی درد در آدمی ...


((تورگوت اویار))

شکایتی نیست
گله ای هم
فقط گاهی یادت می آید
مشت میکوبد به خاطرم
و می رود
جای نبودنت
خیلی درد میکند

مهسا اکبری
:

با درود و سپاس فراوان از شما دوست عزیز
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده پنج‌شنبه 10 دی 1394 ساعت 00:49 http://m-bibak.blogfa.com

تو عاشقانه ترین نام

و جاودانه ترین یادی

تو از تبار بهاری تو باز می گردی

تو آن یگانه ترین رازی ای یگانه ترین

تو جاودانه ترینی

برای آنکه نمی داند

برای آنکه نمی خواهد

برای آنکه نمی داند و نمی خواهد

تو بی نشانه ترین باش

ای یگانه ترین


((محمود مشرف آزاد تهرانی))

غربت
بودن در سرزمینی دور نیست
با مردمانی نا آشنا
همین که
بغضت با
هیچ پنجره ای وا نشود
غریبی

سجاد ابراز

سپیده متولی چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 20:12 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

سلام جناب زیادلو
امیدوارم خوب باشید دوست عزیز
انتخاب ها مثل همیشه عالی بود. همیشه بهترین ها را انتخاب می کنید.

سلام خانم متولی عزیز
خیلی خوشحالم که دوباره شما را اینجا می بینم
خدا را شکر به لطف دعای خیر دوستان خوب هستم
از اینکه انتخاب هایم را می پسندید کمال تشکر را دارم
مانا باشید
با مهر
احمد

سپیده متولی چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 19:57 http://www.sepideh-motevalli.blogsky.com

چه دردی بیشتر از این که دردم را نمیدانی
به چشمم خیره میگردی ولی غم را نمیخوانی

چه باشی یا نباشی من برایت آرزو کردم
چه دردی بیشتر از این که این ها را نمی دانی

برایم روز روشن بود میدانستم از اول
که میاید چنین روزی که میگوئی نمیمانی

برای من که بعد از تو ندارم شاخه ی سبزی
چه فرقی میکند دیگر هوای صاف و بارانی

شبیه موریانه،خاطرت در ذهن می ماند
که میپوسد مرا کم کم به آرامی و پنهانی

دل آئینه ام حتی اگر کوهی شود آخر
به سنگی،خرد می گردد به یک لحظه به آسانی

چه میدانی؟تمام پیکرم چون شمع می سوزد
که امشب در دلم برپاست یک شام غریبانی

"رضا خادمه مولوی"

هر شب
دست هایم را
روى بند رخت آویزان مى کنم
و پاهام را
که همین پیش پاى خودم
روى جاکفشى گذاشته ام
جفت مى کنم
و سعى مى کنم
چشمانم را
از روى قاب عکس بردارم
و لبِ تاقچه بگذارم
که چشمم به خودم نیافتد
مى بینى؟
بى تو
هرشب
تلاش مى کنم
متلاشى نشوم

کامران رسول زاده

دلارام چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 18:39

عاقلانه کنار گذاشتمت
اما
هربار که
مژه ای می افتد
روی گونه ام
بی اختیار ، تورا ارزو می کنم....
مثل بعضی صبح ها
که یادم می رود نیستی
وبلند می گویم
صبح بخیر...


اقازاده

گاهی
صدای پاهایت را
از آن کوچه تاریکی که
در یادم مانده
میشنوم
به یادم هجوم میبرم
تا دوباره ببوسمت
ولی تا من به خودم بیایم
گذشته ای

نادر باقری


ممنونم از همراهی صمیمانه ات خانم دلارام عزیز
با مهر
احمد

نیلوفر چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 13:07

خوش به حالِ تنهایی!
خیلی ها او را بلدند!
همین خودِ من
بارها
خودم را گم کرده ام
تو را گم کرده ام
روزها و شب ها را هم
اما تنهایی را هیچ وقت!
از همه دنیا
تنهایی را خوب بلدم!

نسترن وثوقی

سلام احمد آقای عزیز
شعرهای انتخابی زیباتون مثل همیشه لبریز از احساس و دلنشینند..ممنونم
مراقب خودتون باشین در این هوای سرد

دنیای تو همین جاست
کنار کسی که قسم می خورد به حرمت دستهای تو
کنار کسی که با خدای خود قهر می کند
با موهای تو آشتی
کنار کسی که حرام می کند خواب خودش را بی رویای تو
کنار کسی که با غم چشمهای تو غروب می کند
غروب محبوب من
غروب؛ همان جایی که اگر تو را از من بگیرند
سرم را می گذارم تا بمیرم

نیکی فیروزکوهی


سلام خانم نیلوفر عزیز
ممنونم از حضور همیشگی تون و شعرهای زیبایی که برایم نوشتید
خوشحالم شعرها را دوست داشتید
شما نیز مراقب خودتان باشید
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

جواد مهدی پور چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 08:07 http://javadms1509.blogsky.com

سلام و عرض ادب محضرتان
بهره مند شدم از وب زیباتون

عالیست

زنده باید
برام سر بزنید
که منتظر نگاه زیباتون هستم
[گل]

سلام آقای مهدی پور
با سپاس از شما که به وبلاگم سر زدید
حتمن به وب شما سر خواهم زد
شاد باشید
با مهر
احمد

آمنه سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 19:31

با سلام
شعرای زیبای شما رو در تلگرام دنبال میکنم،
ممنونم به خاطر بودنتون،
از شعرهای زیبای دوستان هم در تلگرام بزارید
ممنونم

سلام دوست گرامی
ممنونم از شما که در تلگرام مرا همراهی می کنید
من منظورتان را از اینکه از اشعار دوستان استفاده کنم متوجه نشدم
در هر حال از بودنتان خوشحالم
مانا باشید
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 17:29 http://m-bibak.blogfa.com

نمی توانم نامت را در دهانم

و تو را

در درونم

پنهان کنم...

گل با بوی خود چه می کند ؟

گندمزار با خوشه اش ؟

طاووس با دمش ؟

چراغ با روغنش ؟

با تو سر به کجا بگذارم ؟

کجا پنهانت کنم؟

وقتی مردم،تو را در حرکات دستهایم،

موسیقی صدایم

و توازن گام هایم

می بینند...



((نزار قبانی))

چشمانم را می بندم
در تاریکی تو هستی
درون پلک های بسته ام
آنجا همه چیز با تو آغاز می شود
با تو جان می گیرد،
با تو زندگی می کند
و با تو
می میرد

یاشار عبدالملکی


با درود و سپاس فراوان از همراهی صمیمانه تون آقای شیرین زاده عزیز
با مهر
احمد


.........................................................
من چیز‌های زیادی از دست داده ام
هیچ کدامشان
مثل از دست دادن تو نبود
گاهی یک رفتن
تمامت را با خود می‌‌برد
و تو تا آخر عمر
در به در دنبال خودت می‌‌گردی..

امیر وجود

خیلی دلم می خواست
بدانم که چه احساسی دارد
وقتی مرا بوسید،
دیگر چشمانش را نبست
تا تاثیر بوسه را
در صورتم نگاه کند
بدجنسی کرده بود
اگر از من می پرسید
خودم می گفتم
چه حسی دارم

عباس معروفی


با سپاس فراوان از همراهی تون دوست گرامی
با مهر
احمد

کاکتوس سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 14:30

ﺭﻭﻱ ﺩﺭﺧﺘﻲ ﺗﻨﻬﺎ
ﺑﺎ ﻭﻗﺎﺭ
ﺑﺎ ﺻﻼﺑﺖ
ﺗﻮﻱ ﺩﺷﺖ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ
ﺑﺪﻭﺭ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﻱ ﻫﺮﺯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ
ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺍﻥ ﺣﻚ ﻛﻨﻢ
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭﻱ
ﺍﻣﺎ ........
ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﺍﻡ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﺭﻧﺠﻴﺪ
ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﮔﺸﺘﻢ
ﺯﻳﺮﺍ ..........ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ
ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ
ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻤﺎﻧﻲ
ﭘﺲ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ، ﺗﻨﻬﺎ
ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﻗﻠﺒﻢ ﺣﻚ ﻛﺮﺩﻡ
ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ
 


کاکتوس

من میتوانم
جای سیگار , نقاشی بکشم
با دوغ مست کنم
با وسایل خانه تمام شب را تانگو برقصم
و به جای تو
بالشتک دوران کودکی ام را در آغوش بگیرم
تو برای فراموش کردن کسی
که بی نظیردوستت داشت
چه خواهی کرد؟

رسول ادهمی


کاکتوس عزیز از شعر بسیار زیبایی که نوشتید کمال تشکر را دارم
ممنونم که مرا همراهی می کنید
شاد باشید
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 13:35 http://m-bibak.blogfa.com

خیلی زیبا بود

درود احمد آقا گرامی

متشکرم که وقت خود را برای دنیای شعر می گذارید

یک دنیا سپاس از شما و انتخاب های زیبایتان

سلام آقای شیرین زاده عزیز
خوشحالم که این شعر را دوست داشتید
خواهش میکنم دوست عزیز من کار خاصی نمیکنم
من نیز از حضور صمیمانه تون سپاسگزارم
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.