ای دخترک سفیدِ برفی

می‌خواهم وقتی که می‌روی
ای دخترک سفیدِ برفی
مرا هم با خود ببری

به هر دلیلی اگر نتوانستی
یک دست یا هر دو دستم را بگیری
دخترکِ سفیدِ برف
مرا در دلت با خود ببر

باز هم اگر از بختِ بد
نتوانستی در دل هم مرا ببری
ای دخترکِ رویا و برف
در خاطره‌ات مرا ببر

و اگر با همه‌ این‌ها
باز هم نتوانستی
چون چیزهای بسیار دیگری با خود می‌بری
که در اندیشه‌ات زندگی می‌کنند
آی ، ای دخترک سفیدِ برف
مرا
در فراموشی
با خود ببر

فریرا گولار
ترجمه : محسن عمادی

آه ، تو ای ماه زیبا

زیبایی ات قلب و جانم را به صید می نشیند
آه ، تو ای ماه زیبا
که نزدیکی و روشنی
زیبایی تو  مرا
شبیه کودکی می کند
که بلند بلند زار می زند
تا نورت را از آنِ خویش سازد
کودکی که دستهایش را باز می کند
که تو را به گرمی به سینه اش فشار دهد
هرچند پرندگانی هستند که در این شب می خوانند
و پرتوهای سفید تو
گلوهاشان را روشن کرده است
بگذار سکوت عمیق من برایم سخن بگوید
بیشتر  از آنچه نغمه های شیرینشان برای آنها می گوید

ببین
کسی که می پرستد تو را
تا زمانی که موسیقی پایان گیرد
برتر از بلبلان توست

ویلیام هنری دیویس شاعرانگلیسی
ترجمه : رضا ملکیان

تنها بى تو

بى تو
اکنون درد را با تمام شوق
مى نوشم
و زهر را با هر شراب
هرگز نمى دانستم اینسان تلخ است
تنها بودن
تنها بى تو

هرمان هسه

عاشقانه دوست داشتن

برای این که آدم کسی را عاشقانه دوست داشته باشد
باید سخت به هیجان بیاید
وقتی بازی دو طرفه باشد ، ارزش انجامش را دارد
ولی اگر قرار باشد آدم به تنهایی بازی کند
بازی احمقانه می شود

سیمون دوبووار

هر آنچه را که به سختی

هر آنچه را که به سختی
در دست هایت نگاه داشته ای
هر آنچه را که به سختی
به آن عشق می ورزی
هر آنچه را که اکنون به سختی
از آن توست
رها کن ای مونس من
تا به راستی از آن تو باشد

یانیس ریتسوس

تجربه رفتن

بعضی از آدم ها
با رفتنشان درسی به ما می دهند
که اگر می ماندند
هرگز آن را نمی آموختیم

کارلوس فوئنتس

آه تو بگو

با تو سخن گفتم
با لبخندی
و تو پاسخی ندادی
دهانت سیمی است برای موسیقی
موسیقی به رنگ خون
به اینجا بیا

آه تو بگو
زندگی ، لبخندی نیست ؟
با تو سخن گفتم با آوازی
و تو نشنیدی
چشمانت سفالینه ای است
از سکوتی الهی
به اینجا بیا

آه تو بگو
زندگی ، آوازی نیست ؟
با تو سخن گفتم با روح
و توتعجب نکردی
چهره ات رویایی است
محبوس در عطری سپید
به اینجا بیا

آه تو بگو
زندگی ، عشق نیست ؟
با تو سخن گفتم با شمشیری
و توسکوت می کنی
سینه ات معبدی است
لطیف تر از گل ها
به اینجا بیا

آه تو بگو
عشق ، مرگ نیست ؟

ادوارد استیلن کامینگز
مترجم : سینا کمال آبادی

عشق برای مرد ها

عشق برای مرد ها
همچون یک زخم عمیق می ماند
به همین دلیل
بی آنکه چراییش را بدانند
از کسی که بیشتر از همه دوست دارند می گریزند

آنها از این زخم می هراسند
این دست خودشان نیست
که بی دلیل
همه چیز را ول میکنند و می روند

آلبر کامو

آدم ها نمی میرند

با مرگ هر انسانی
نخستین برف
نخستین بوسه و
نخستین دعوا هم میمیرند
آدم ها نمی میرند
دنیاها در آنها می میرند

یوگنی یوفتوشنکو

من خوب بودم با او

من خوب بودم با او
او خوب بود با من
تنها درها مان و پنجره هامان بسته بود
شاید
فقط نفس می کشیدیم
یکدِگر را

هرتا مولر
ترجمه : رضا ملکیان

تو را دوست داشتن دردآور است

تو را دوست داشتن دردآور است
زیباترین درد
و میدانم که مرا دوست داشتن دردآور است

آزارم می دهد اینکه دوستت دارم
چه آزار زیبایی
و خوب می دانم
آزارت می دهد اینکه دوستم داری
و چه آزار زیباتری

ران ویلیس
ترجمه : مصطفی خدایگان

اولین بوسه

همیشه دوست داشتم بدانم
اولین بوسه چگونه شکل گرفت ؟
از روی هوس بود یا دوست داشتن محض ؟
چه حسی در دو طرف ایجاد کرد ؟
چگونه به دیگران سرایتش دادند و
ای کاش سناریوی اولین بوسه را داشتم

آندره  تارکوفسکی

دست تان را بدهید

دست‌تان را بدهید
این قفسه‌ی سینه است
گوش کنید
دیگر طپشی در آن نیست
همه آه است

ولادیمیر مایاکوفسکی
مترجم : حمیدرضا آتش‌برآب

مرا ببخش

می خواهم از تو درخواست کنم
مرا ببخشی به خاطر تمام انسانهایی
که هرگز فعل دوست داشتن را یاد نگرفتند
که هرگز قدرت عشق را
زیبایی زندگی را نفهمیدند

مرا ببخش
به نام تمامی انسانها
که دوست داشتن را نمی شناسند
آه مرا ببخش
به نام تمامی انسانها
که هرگز کسی را دوست نداشتند
آه مرا ببخش

مرا ببخش
می خواهم از تو درخواست کنم
مرا ببخشی به خاطر تمام انسانهایی
که ارزش دوستی را انکار می کنند
که هرگز اشک یک کودک را
و لبخند یک زن را درک نکردند


ادامه مطلب ...

بزرگترین خیانت

بزرگ ترین خیانتی که
می توانی در حق کسی کنی
این است که
او را در یک امیدِ نشدنی و محال  
حبس اش کنی
و بگذاری انتظار بکشد

ژان فرانسوا لیوتار
ترجمه : مازیار منتظری تهرانی

تفاوت عشق و دوست داشتن

تو از من می خواهی عاشق باشم
من از تو می خواهم دوستم داشته باشی
تو می خواهی مرا در قفس کنی
من می خواهم با تو پرواز کنم
این تفاوت عشق و دوست داشتن است

ایوان تورگینیف

با من بیا

با من بیا
شاید دیگر باد
چنین بر ما نوزد
و شاید ستاره ها دیگر
چنین بر ما نتابند
بیا با من
پیش از پاییز
پیش از آن که دریاهای خون
ما را از هم جدا کند
و پیش از آن که تو
عشق را در قلب خود ویران کنی
و من عشق را در قلبم

امیلی برونته
ترجمه : چیستا یثربی

پاک کردن در قلب

زن ها هر آنچه را
که از قلب هایشان پاک می کنند
در ذهنشان می نویسند

قهرمان تازه اؤغلو
مترجم : سینا عباسی هولاسو

یاد دوباره او

تصور می کردم
دیگر به او فکر نمی کنم
اما کافی بود
لحظه ای در محلی اندکی آرام
تنها شوم
تا دوباره یاد او
به سراغم بیاید

آنا گاوالدا

بر روی صندلی خواهم نشست

بر روی صندلی خواهم نشست
سیگاری خواهم کشید
به میخ هایی فکر خواهم کرد
که روزی به این دیوار کوبیدیم
و به آن چیزهایی که هرگز به میخ ها نیاویختم

قاب عکسی
که تو در آن باشی
و آینه ای
که من در آن

یانیس ریتسوس