تو را خواهم بوسید
اگر این سربها و آتشها بگذارند
تو را خواهم بوسید
اگر این دودها و خاکسترها بگذارند
تو را خواهم بوسید
اگر این استخوانهای سوخته
اگر این گلهای پژمرده
اگر این غروبهای سرد
اگر این
اگر این خاکها را کنار بزنی
تو را خواهم بوسید
رضا کاظمی
دلم میخواست
می شد مثل اعضا بدن
احساس را هم اهدا کرد
اصلاً هر کسی
هر چیز به درد بخوری که دارد را باید اهدا کند
وصیت می کردم
احساسم را قسمت کنند
میان هزار زن
هزار زن
با دستانی سرد
و نگاهی بی روح
زنانی که طعم عشق نچشانده اند
که دلشان هرگز نتپیده
که نگاهی هوش از سرشان نبرده
و طعم گس دلتنگی نچشیده اند
اصلاً می دانی
چیزهای به دردبخور را نباید به گور برد
باید بخشید و زندگی ها را نجات داد
هستی دارایی
برای لمس دستانت
باید وضوی عشق گرفتدلم برای تو تنگ است
و این را نمیتوانم بگویممرا مثل نداشتنت ، عمیق
مثل قدم هایت ، محکم
مثل رویاهایت ، باشکوه
در آغوش بگیر
زیباترین وداع هنوز اتفاق نیفتاده است
برای روزهایی که نیستم
عمیق
محکم
باشکوه
مرا در آغوش بگیر
با احساس مردی
که لب مرز نشسته و
می داند
به جنگ برود
یا از کشور
فرقی نمی کند
خانه اش آتش گرفته است
منیره حسینی
فرقی نمی کند که تو را
چقدر دوست می دارم
فرقی نمیکند معشوقه ام باشی
رَفیقم باشی
یا از خویشاوندانم
اگر روح من را بیازاری
بعد از بارها بخشش
یک روز صبح میبینی من هستم اما
نگاهم به تو
خنده هایم با تو
حرف هایم با تو
درد دل هایم با تو
شبیه دیروز نخواهد بود
من اینگونه می روم
برای همیشه
فرزانه صدهزاری
به هزار دلیل دوستت دارم
آخرینش میتواند
کیف کوچکت باشد
بازشده در جوی آب
یا وقتی که
گرفته بودی پیشانیات را
لبخند میزدی
آخرینش میتواند
اولین بوسهیمان باشد
در آسانسور دانشگاه
یا همین تخمه شکستن یواشکی
توی سینما
به هزار دلیل دوستت دارم
آخرینش میتواند
دستهایت باشد
روی صورت من
تا خدا و ابلیس
اشکهایم را نبینند
یا روزی که
در میدان ولی عصر
زمزمه کردی در گوشم
قرار نیست هیچکس بیاید
به هزار دلیل دوستت دارم
آخرینش میتواند
سرفه نکردنت باشد
روی سیگارهای من
میتواند
ناشیانه آشپزی کردنت باشد
ناشیانه عشقبازی کردنت
به هزار دلیل دوستت دارم
آخرینش میتواند
لنگه کفش خونیات باشد
روی پیادهرو
وقتی تنت را
روی دست میبردند
میتواند حسرت گیسوانت باشد
برای بوسیدن آفتاب
وقتی با روسری خاکت کردند
حامد ابراهیمپور