تو را خواهم بوسید


تو را خواهم بوسید
اگر این سرب‌ها و آتش‌ها بگذارند
تو را خواهم بوسید
اگر این دودها و خاکسترها بگذارند
تو را خواهم بوسید
اگر این استخوان‌های سوخته
اگر این گل‌های پژمرده
اگر این غروب‌های سرد
اگر این
اگر این خاک‌ها را کنار بزنی
تو را خواهم بوسید

رضا کاظمی

تو را پنهان می‌خواستم

تو را پنهان می‌خواستم
نگاهت را در رگ‌ رگِ جانم پنهان کردم
اما از چشمانم به بیرون راه کشید
نامت را پنهان‌تر
آن‌که با دل نگفتم
اما بادها از خاک‌ها و خاک‌ریزها گذشتند
و بذر نام تو را بر گستره‌ی تمامِ زمین پاشیدند
تو را پنهان می‌خواستم
اما حالا سبز شده‌ای همه‌جا
چشمانم را می‌بندم
کودکانِ هرجا که بگویی
نام آشنای تو را
خنده خنده بر طبل‌ها می‌کوبند
تو را پنهان می‌خواستم
اما این‌گونه که
حالا چه‌گونه پنهانت کنم ؟

رضا کاظمی