حسرت

هزار نفر
به تو خیره می‌شوند و آه می‌کشند
که سهم که می‌شوی ؟
هزار نفر در حسرت تو
تو در حسرت یکی ‌
همه تنهاییم

علیرضا روشن
نظرات 1 + ارسال نظر
Manizheh شنبه 23 شهریور 1398 ساعت 20:37 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

در این سرای بی‌کسی، کسی به در نمی‌زند

به دشت پرملال ما پرنده پر نمی‌زند

یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی‌کند

کسی به کوچه‌سار شب در سحر نمی‌زند

نشسته‌ام در انتظار این غبار بی‌سوار

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی‌زند

گذرگهی است پر ستم که اندرو بغیر غم

یکی صدای آشنا به رهگذر نمی‌زند

دل خراب من دگر خراب‌تر نمی‌شود

که خنجر غمت از این خرابتر نمی‌زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه‌های بسته‌ات؟

برو که هیچ‌کس ندا به گوش کر نمی‌زند

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست

اگر که بر درخت تر کسی تبر نمی زند



هوشنگ ابتهاج



سلام و عرض ادب

امیدوارم همواره حال شما و خونواده محترم خوبِ خوب باشه

روزهای بسیار خوبی رو براتون آرزومندم



انتخاب اشعار مثل همیشه عالی

تمام دل خوشی ام شور عاشقانه ی توست
دو چشم منتظرم تا همیشه خانه ی توست

تو صبر گفتی و ، من خسته از شکیبایی
تمام زندگی ام ، غرق در بهانه ی توست

بهانه ی همه ی شعرهای من ، برگرد
بیا که خانه ی قلبم ، پر از ترانه ی توست

دل گرفته ی من ، همچو مرغ در قفسی
تمام هوش و حواسش ، به آشیانه ی توست

به کنج خلوت خود ، همچو ابر می بارم
سرم درون خیالم به روی ، شانه ی توست

تو رفته ای و من اینجا ، میان خاطره ها
به هرطرف که نظرمیکنم ، نشانه ی توست

دل شکسته ی من ، از تو عشق می گیرد
کبوترم که امیدم ، به آب و دانه ی توست

شفیعی کدکنی


سلام خانم منیژه عزیز
بی نهایت از همراهی صمیمانه و مدوام تون و اشعار بسیار زیبایی که من نویسید کمال تشکر را دارم
لطفا مرا بخاطراینکه به وبلاگ تون سر نمیزنم ببخشید
من نیز برای شما و خانواده گرامی تون آرزوی سلامتی و سعادت و خوشبختی دارم
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.