اکنون چو برگ آخر پاییزی
تب کردهام
در دستهای سرد تو میلرزم
انصاف نیست
گر میبری
ببر خاکستری را که بر روی سینهی من خفته است
اما بدان
که آفاق را خونین خواهی کرد
وقتی از باغهای چلچله
خواهی گذشت
و برگهای سبز جهان را
خواهی لرزاند
داغ است
هنوز داغ است
خاکستری که از تو
بر روی سینهی من خفته است
رضا براهنی
قسم به پاییزی که در راه است
و به پچ پچ های عاشقانه ی برگ ها
در حال افتادن
قسم به بوسه های آخر
و به باران های گاه و بی گاه
و به آغوش های خالی
قسم به عشق
که من
پاییز به پاییز
باران به باران
آغوش به آغوش دل تنگ توام
سوسن درفش
کاش می شد تکثیر می شدم
به دوست داشتنت
به چشمهایت
به لبهایت
به دکمه های پیراهنت
کاش می شد
برایت چند دل می شدم
چند قلب می شدم
چند آغوش می شدم
یا چند دیوانه
که بند دلش را بسته به لبخندت
کاش می شد تکثیر می شدم
به نفسهایت
به دستهایت
به آغوشت
لعنتی جان
من برای دوست داشتنت
بی اندازه مَردم
امید آذر
اصرار میکنی
قلب داری
و من چگونه به تو بفهمانم
که قلب هیچکس
را نمیتوانی تویِ قفسهی سینهاش پیدا کنی
باید ته چشمهایش را بگردی
یا دستهایش را لمس کنی
بعضیها
قلبشان تویِ دستهایِشان میتپد
بعضیها
تویِ چشمهایِشان
و عدهای
انگار
قلبِشان را به لبهایِشان دوختهاند
که در هر بوسهای
میتوانی ضربانِ زندگی را
حس کنی
ولی قلبِ تو
در هیچکدامِ اینها نبود
نه در دستهایت
نه در چشمهایت
نه در لبهایت
اصرار میکنی
قلب داری
و من چگونه به تو بفهمانم
آنچیزی که دکترها
از آن عکس میگیرند
قلب نیست
و درست به همین دلیل است
هیچ ناراحتی قلبی
با عمل جراحی خوب نمیشود
اصرار میکنی
قلب داری
و نمیدانی
هنوز آن قدر دیوانه هستم
که همینگونه دوستت داشته باشم
نسترن وثوقی
بگذار من
بیشتر دوستت بدارم
بیشتر عاشقت باشم ، بیشتر بخواهمت
بگذار من
بیشتر در آغوشت بگیرم
بیشتر ببوسمت
بیشتر ببینمت
کارهای سخت را بگذار برای من
بگذار برایت بمیرم
تو فقط
حضرت عشق باشی
کافیست
حامد نیازی