ای دلیل دل نکندن من

خوش آمدی ‌ای جانان من
ای دلیل دل نکندن من
از دوست داشتن
حتی اگر قصد رفتن داشته باشی
صفا آوردی ، خوش آمدی

آیتن موتلو
مترجم : صابر مقدمی

درد

مى‌گویند که درد
‏آدم‌ها را بهم نزدیک مى‌کند
‏به من بگو
‏کدام‌مان شاد هستیم
‏که این همه از هم دور مانده‌ایم ؟

اوغوز آتای
مترجم : سیامک تقی‌زاده

به غیر از من

به نقشه‌ها نگاه کردم
خانه‌ات در هیچ‌یک نبود
به دانش‌نامه‌ها نگاه کردم
عکس تو در هیچ‌یک نبود
به فرهنگ‌نامه‌ها نگاه کردم
نام تو در هیچ‌یک نبود
در آینه‌ها به خودم نگاه کردم
تو را دیدم
به غیر از من   
تو جایی نداشتی

عزیز نسین
مترجم : ابوالفضل پاشا

یک عمر با تو

گمان کرده بودم
با این قلبِ بلازده
دیگر نمی‌توانم دوست بدارم
به یک‌باره تو بر سرِ راه‌ام قرار گرفتی
آن‌گاه که امید به زنده‌گی را از دست داده بودم
همه‌چیز از آن لحظه آغاز شد
که خورشید را به قلب‌ام سپردی
قطره قطره امید شدی
و همه‌شب بر قلب‌ام باریدی
در فصلِ بهار
با نوای پرنده‌ها
چشم به بهارانی نو گشودم
و با عشق‌ات ، خود را
در آبی‌های بی حدومرز یافتم
با ستاره‌هایی که بر کفِ دست‌ام نهاده بودی
تمامِ دنیای‌ام روشن شد
پنجره‌یی که تو باز کرده‌یی
پر است از روشنی ، عشق و محبت
با  عطرِ دل‌انگیز خاک
بیدار شدن در کنارِ تو
هر صبح
غرق شدن در رؤیاهایی شیرین
و تمامِ عمر
با تو بودن را می‌خواهم

عایشه آق‌ دوغان
مترجم : آیدا مجیدآبادی

بله حقیقت دارد


بله حقیقت دارد
خرد شدنم
به ستوه آمدنم
ازاین زندگی
ازاین دنیا
حقیقت دارد

بله حقیقت دارد
نفرتم
از این عشق‌های دو سه روزه
از این به اصطلاح عشق‌های سال
از این دوز و کلک‌ها
از آن‌هایی که با ما خصومت می‌ورزند
از آن‌هایی که از پشت سر خنجر می‌زنند
از آن‌هایی که این‌چنین به ما آتش می‌زنند
از آن‌هایی که با چشم نابینا می‌نگرند
از مارهای فرشته صفت
حقیقت دارد

بله حقیقت دارد
حیرتم
از این شب‌های بزن و برقص
از آن‌هایی که اشک دیدگانمان رابه تمسخر می‌گیرند
از آن‌هایی که این ضربه‌ها را نادیده می‌گیرند
از این ترانه‌های بی‌شعر
از این آهنگ‌ها ، از این خطاهای دوران
از شاعران خودبین
از چنین نویسندگان و نقاشان
از همه‌ی کسانی که این چنین خواب‌آلود در گشت و گذارند
حقیقت دارد

این چه نمایشی‌ست
این چه مضحکه‌یی‌ست
چه کسی گفت ؟ چه گفت ؟ چگونه گفت ؟
چه کسی ، چه کسی را به حوض هل داد ؟
چه کسی ، چه کسی را به خاطر هیچ و پوچ ترک کرد ؟

این چه حقیقت تلخی‌ست
این چه  پیراهنی از آتش است
سراسر تلخ
سراسر غریب
غربتم در دیار خود
حقیقت دارد

آه ، ای سبزچشم اشک‌آلودم
آه ، ای پرنده‌ی شب‌های تارم
آه ، ای گل در برابر بادم
تو را هم مثل اشعارم
تکه تکه از من جدا کردند
نه به تو
نه به من
و نه به بی‌خوابی شب‌هایم دل‌شان سوخت
از این روی
جنونم از این روزهای سیه‌روی
از این تقدیر خودنوشته
حقیقت دارد

اینک آن روز ، همین روز است
حسرتم
به زنی مثل یک زن
به مردی مثل یک مرد
حقیقت دارد

احمد سلجوق ایلخان
مترجم : شهرام دشتی

ترس از دست دادن

می‌خواستم که به من دروغ بگویی
چون که انسان
فقط از ترس از دست دادن چیزی
دروغ می‌گوید

اورهان پاموک
مترجم : فریبا مرتضایی

وابسته شدن

به چه‌چیز تو
اینقدر وابسته شدم
به چشمان‌ات
که مرا نگاه نمی‌کنند ؟
یا به قلب‌ات
که مال من نیست ؟

ازدمیر آصف
مترجم : علیرضا شعبانی

چه کسی می داند

چه کسی می‌داند
که تو در آغوش کدام بادهایی
چه کسی می‌داند که تو در کدام اقلیم هستی ؟
من بی‌تو در این خاموشی‌ها
مثل یک دیوانه‌ام

جاهد ظریف‌ اوغلو
مترجم : سینا عباسی هولاسو

چیزی به‌سان شراب

چیزی به‌سان شراب در این حال‌وهواست
خراب می‌کند انسان را خراب
تو آیا هنوز اشتیاقی به سر داری ؟
این‌که معشوق تو جایی دیگر
و خودت جایی دیگر
رنجور می‌کند انسان را رنجور

چیزی به‌سان شراب در این حال‌و‌هواست
مست می‌کند انسان را مست

اورهان ولی
برگردان : ابوالفضل پاشا

هزاربار عاشق خواهم شد

دست‌های مرا رها کن
سه سطر خواهم نوشت
در هر سه سطر ، تو

چشم های مرا رها کن
به چهار طرف نگاه خواهم کرد
در هر چهار طرف ، تو

قلب مرا رها کن
هزاربار عاشق خواهم شد
در هر هزاربار ، تو

احمد سلجوق ایلخان
مترجم : ابوالفضل پاشا

چه بهاری بود با توخندیدن

چه بهاری بود با توخندیدن
و چنگ زدن به زنگ‌های نگاه تو
شهوانی و آرام چون اناری عریان
نگاه تو اشارت نیمروز است
در تقاطع پاییز
در دریاهای پیرامون نگاه تو
پرندگان چون تیرهای مسموم به پرواز در می‌آیند
تابستان چشم بسته در پای دیوار ایستاده‌است
چه به جا مانده از نگاه تو
جز سایه‌ای فرسوده
جنگلی دور
گلی مغموم
براده‌های رنگ‌های یک بهار ؟
پرنده‌ها چگونه به فقدان یک آسمان عادت می‌کنند ؟
آه ، من از شناختن باران جا مانده‌ام
به اناری عریان می‌مانم ، مغلوب و رنجیده
نگاه قدیمی تو چون پاییزی زنگ خورده
با طنین زنگ‌ها ترکم می کند

آیتن موتلو
مترجم : صابر مقدمی

من که تو را دوست نداشتم


من که تورا دوست نداشتم
ترانه هایی را دوست داشتم
که در شبهای خستگی می خواندیم
خندیدن تو به یک غنچه
شباهت تو به یک گل را دوست داشتم
وستاره ها را دوست داشتم
که شبها ی شهریور در چشمانت ساکن شدند
من که تو را دوست نداشتم

جدایی ات را دوست داشتم
آنگاه که مرا در راه گذاشتی
گلوله ها را دوست داشتم
آنگاه که بسویم شلیک کردی
گریستنت را دوست داشتم
آنگاه که فراموشم کردی
بر پا ماندنم را دوست داشتم
آنگاه که تنهایم را فهمیدم
 
از پای افتادنم را دوست داشتم
هرگاه که تو را بیاد می آوردم
بی تو بودن را دوست داشتم
مثل دوست داشتن نان
صدایت را آرزو می کردم
مثل آرزوی آب در گرمای تیر ماه
مثل باران عصر گاه
مثل باد شمالی که شبها می وزید
دوست داشتنت را دوست داشتم
من که تو را دوست نداشتم

ادامه مطلب ...

عقل و قلب

در یک جیب پالتو ام مرگ و
در جیب دیگرش زندگی را گذاشتم

در یک جیب شادی و در جیب دیگر غم
در یکی به سراغم آمدن
و در دیگری از من فرار کردنت را

در یک جیب پالتو ام شجاعت
و در جیب دیگر ترس را گذاشتم
یک طرف دوستانم و یک طرف دشمنانم را

چقدر چیزهای دوست داشتنی
و نفرت انگیز در این دنیا وجود دارد

در یک جیب پالتو ام عقلم را
و در جیب دیگر قلبم را گذاشتم
اینگونه بود که توانستم قدم بزنم

احمد ارهان
ترجمه : کیوان روان بخش

به من ترانه ای بیاموز

به من ترانه‌ای بیاموز
تا در روشنایی ماه بخوانم
در تاریکی شب بخوانم
زیر باران بخوانم
وقت بیداری خاک بخوانم

به من ترانه‌ای بیاموز
به من ترانه‌ای بیاموز
وقتی کنار توام بخوانم
وقتی از تو جدایم بخوانم
وقتی فراموشت می‌کنم بخوانم

به من ترانه‌ای بیاموز
اگر به جاهایی رفتم که دیر بازگشتم
بتوانم دوباره هر چیز را بدون تو دوست بدارم
هی نگویم روز و شب، روز و شب
به کسی گوش نکنم
هم راه بروم هم بخوانم
هم بخوانم هم راه بروم

عارف دامار شاعر ترکیه
مترجم : شیوا قدیری

خاطرات زنده اند

خاطرات زنده اند
نه اینکه
ما آنها را
به یاد آورده باشیم
آنها نتوانسته اند ما را فراموش کنند

حیدر ارگولن
ترجمه : سیامک تقی زاده

کسی چه می داند

کسی چه می‌داند
چند نفر در بسترهایی جدا از هم
یک‌دیگر را در آغوش گرفته
و به خواب رفته‌اند

ازدمیر آصف
مترجم : فرید فرخ‌زاد

جست و جو می کنم


‍جست‌وجو می‌کنم
در میانِ سوزِ سردِ پاییزی
میانِ آفتابِ صبح
میانِ روشناییِ ماه
گم‌شده‌ی روزم را شب‌ام را

نبودنت دردناک بود چون زخمِ خنجر
حرفهایت دردناک بود چون گلوله
در روز قیامت تو را پیدا می‌کنم
خود را فراموش می‌کنم
تو را هرگز

ییلماز اردوغان
مترجم : نادر چگینی

حس درونی

عاشق
بوسیده شدنش را
می فهمد
نه بوسیدنش را

فاضل حسنو داغلارجا
مترجم : آیدین روشن

آینه


فقط چشمهایم شبیه خودم مانده
و نگاه های غم آلودم
نشد آنچه که فکر می کردم
در آینه ها من هستم
دروغ نیست تغییر کردنم
تغییر کرده ام
حالاهر ترانه ای مرا می گریاند
این زمان نیست که انسان را دیوانه می کند
بلکه تلخی فراموش نکردن است
زمان است که
از میان دستانم پر کشید و رفت
وقتی که هنوز رویاهایم نمرده بودند
زمان است که
حکمرانی می کند بر افکارم
چه کسی می داند الان
اولین عشقم در کدام سوی زمین است
اول مرگ خاطراتم را با خود برد
در آینه ی زمان مرگ خود را دیدم

امید یاشار اوغوزجان
مترجم : پونه شاهی

نمی توانم فراموشت کنم


نمی توانم فراموشت کنم
حتی اگر با باران
بر ساحلی دور بباری
با هر شکوفه ای
با هر گلی که باز می شود
نوری می شوی
در چشم و
ترانه ای در دل

ابراهیم گورچایلی شاعر آذربایجان
ترجمه : رسول یونان