خاطرات زنده اند

خاطرات زنده اند
نه اینکه
ما آنها را
به یاد آورده باشیم
آنها نتوانسته اند ما را فراموش کنند

حیدر ارگولن
ترجمه : سیامک تقی زاده

فردا شب از این شهر خواهم رفت

فردا شب
از این شهر خواهم رفت
به نهرها سفری خواهم داشت
آب ها مرا به خود می کشانند
اگر شمار پرنده های کشته شده
که از سینه ام افتاده اند را
به حساب نیاوریم
سنگینی ِ هیچ باری ، جز دلم را ندارم

حرفی نیست
این چهره ی من و این صورت شب
و در صدایم
سکوت خاطرات به گوش می رسد
با تلخی ِ درونم در جاده ها
راه می روم
مدت هاست که راهم را از این شهر
جدا کرده ام
حتی اگر خسته هم باشم
سوار آن قطارها نخواهم شد
کسی در ایستگاه ها
منتظرم نباشد
 

ادامه مطلب ...

هیچ وقت عاشق زنانى نباش

هیچ وقت عاشق زنانى نباش
که سکوت کرده اند
زیرا که زخم هاى شان
سر باز مى کند

حیدر اِرگولن
ترجمه : سیامک تقی زاده

زنی به ظرافت قطره ای اشک

شراب ، دنبال شب اش می گردد
درد ، دنبال دانه ای انگور
و انگور
خاطره ی روزی که
از خوشه چیده شد

من هم سراغ
زنی به ظرافت قطره ای اشک
می گردم
زنی که به اندازهِ قطره ای
در شراب محو شده ست

شراب با زن
در تاریکیِ شب ها
تیره ست
چنان باد پنهان شده
در سومین جزیره ام
و قایق ام در آبی های آسمان
دود می شود

این بار مرا
درون خود نه
در روح خود سر بکش

حیدر اَرگولن
ترجمه : سیامک تقی زاده