-
آنگاه که پرندگان از روی کلماتم پرکشیدند
چهارشنبه 23 مهر 1393 19:15
آنگاه که پرندگان از روی کلماتم پرکشیدند و ستارگان خاموش شدند نمی دانم کدامشان را صدابزنم هراس را ، مرگ را یا عشق را به دستانم نگاه می کنم درمانده یکی در دیگری میپیچد و لبهایم که خاموشند بینام آسمان بر بالای من میروید و حتی نزدیکتر بدون نامی زمین میشکفد هالینا پوشویاتوسکا ترجمه : محسن عمادی
-
چه کردهام که دلم از فراق خون کردی ؟
چهارشنبه 23 مهر 1393 19:08
چه کردهام که دلم از فراق خون کردی ؟ چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی ؟ چرا ز غم دل پر حسرتم بیازردی ؟ چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی ؟ نخست ار چه به صد زاریم درون خواندی به آخر از چه به صد خواریم برون کردی ؟ همه حدیث وفا و وصال میگفتی چو عاشق تو شدم قصه واژگون کردی ز اشتیاق تو جانم به لب رسید ، بیا نظر به حال دلم...
-
نه در خیال ، که رویاروی می بینم
یکشنبه 20 مهر 1393 11:45
نه در خیال ، که رویاروی می بینم سالیانی بار آور را که آغاز خواهم کرد خاطره ام که آبستن ، عشقی سرشار است کیف مادر شدن را در خمیازه های انتظاری طولانی مکرر می کند خانه ئی آرام و اشتیاق پر صداقت تو تا نخستین خواننده ی هر سرود تازه باشی چنان چون پدری که چشم به راه میلاد نخستین فرزند خویش است چرا که هر ترانه فرزندی ست که...
-
باغ آیینه
جمعه 18 مهر 1393 11:24
چراغی به دستم ، چراغی در برابرم من به جنگ سیاهی می روم گهواره های خستگی از کشاکش رفت و آمدها باز ایستاده اند و خورشیدی از اعماق کهکشان های خاکستر شده را روشن می کند فریادهای عاصی آذرخش هنگامی که تگرگ در بطن بی قرار ابر نطفه می بندد و درد خاموش وار تک هنگامی که غوره خرد در انتهای شاخسار طولانی پیچ پیچ جوانه می زند...
-
زبان مرا یاد بگیر
چهارشنبه 16 مهر 1393 19:05
زبان مرا یاد بگیر زبان من عربی نیست عبری نیست حتی انگلیسی یا فرانسه زبان من غربت و تنهایی من است زبان من اندام مهتاب زده ام زبانی که با آن می بوسمت برهنه ات می کنم در آغوشت می گیرم و به اتفاق جهان ، تمامت می کنم زبان من از آن مردی ست که گنگ می شود می بیند و مسخ می شود می میرد و محو می شود جمانة حداد مترجم : بابک شاکر
-
از دلت بپرس مال کیست ؟
چهارشنبه 16 مهر 1393 19:03
از دلت بپرس مال کیست ؟ تو مال منی خودم کشفت کرده ام تو با من می خندی با من گریه می کنی درد دلت را به من می گویی دیوانه دلت برایِ من تنگ می شود ضربان قلبت با من بالا می رود با سکوتم ، با صدایم با حضورم ، با غیبتم تو مال منی این بلاها را خودم سرت آورده ام به من می گویی دوستت دارم و دوست داری آن را از زبان من فقط من...
-
زنی به ظرافت قطره ای اشک
چهارشنبه 16 مهر 1393 18:52
شراب ، دنبال شب اش می گردد درد ، دنبال دانه ای انگور و انگور خاطره ی روزی که از خوشه چیده شد من هم سراغ زنی به ظرافت قطره ای اشک می گردم زنی که به اندازهِ قطره ای در شراب محو شده ست شراب با زن در تاریکیِ شب ها تیره ست چنان باد پنهان شده در سومین جزیره ام و قایق ام در آبی های آسمان دود می شود این بار مرا درون خود نه در...
-
معیارهای من
چهارشنبه 16 مهر 1393 18:45
پیش از تو همه را با معیارهایم می سنجیدم بعد از تو همه را با تو می سنجم حتی معیارهایم را مصطفی زاهدی
-
او از غرق شدن میترسید
چهارشنبه 16 مهر 1393 18:42
او از غرق شدن میترسید برای همین ، هیچوقت شنا نمیکرد سوار قایق نمیشد حمام نمیکرد و به آبگیری پا نمیگذاشت شب و روز در خانه مینشست در را به روی خود قفل میکرد به پنجرهها میخ میکوبید و از ترس اینکه موجی سر برسد مثل بید میلرزید و اشک میریخت عاقبت آن قدر گریه کرد که اتاق پر شد از اشک و او را درخود ، غرق کرد شل...
-
هزار بار زیباتر
چهارشنبه 16 مهر 1393 18:38
گفته بودم زیباتر از تمام ستارگانی هستی که سینمای جهان کشف کرده است حالا هزار سال نوری دور شدهای از من و هزار بار زیباتر عباس صفاری
-
زندگی کوتاهتر از آن است که
چهارشنبه 16 مهر 1393 18:35
زندگی کوتاهتر از آن است که با افسوس بیهوده سپری شود بگذار شادکامی روزگار رفته را به دست فراموشی بسپاریم بگذار به راه فراموشی برویم لذّت و اندوه روزگار قدیم را در گذر طلوع و غروب خورشید مجالی برای اشکهای بیهوده و آه و فریاد نیست زندگی کوتاه آدمی را فرصتی برای غم و اندوه نیست زندگی کوتاهتر از آنی است که میاندیشیم...
-
عقل کجا پی برد شیوه ی سودای عشق
چهارشنبه 16 مهر 1393 18:31
عقل کجا پی برد شیوه ی سودای عشق باز نیابی به عقل سر معمای عشق عقل تو چون قطرهای است مانده ز دریا جدا چند کند قطرهای فهم ز دریای عشق خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا کنی راست بود آن زمان از تو تولای عشق ور سر مویی ز تو با تو بماند به هم خام بود از تو خام پختن...
-
دریادل
سهشنبه 15 مهر 1393 18:24
دور از تو هر شب تا سحر گریان چو شمع محفلم تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بی حاصلم؟ چون سایه دور از روی تو افتادهام در کوی تو چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی چون نکهت از آغوش گل بوی تو خیزد از گلم لبریز اشکم جام کو ؟ آن آب آتش فام کو ؟ و آن مایهٔ آرام کو ؟ تا چاره سازد مشکلم...
-
نگاه کن
سهشنبه 15 مهر 1393 17:43
نگاه کن پرندگان زمستانی ، چگونه در دل من خود را گرم می کنند و ماه نیمه ، در طراوت روحم، نیم دیگر خود را می جوید ببین چگونه تو را دوست دارم که آفتاب یخ زده در رگ هایم می خزد و در حرارت خونم پناهی می جوید دوستت دارم اقیانوس ها کنار جوی خانه تو زانو می زنند و رد قدم های تو را می بویند توفان ها به کناری می ایستند تا نسیم...
-
کاش شروع نمی کردی
سهشنبه 15 مهر 1393 17:17
کاش شروع نمی کردی کاش اینقدر زیبا شروع نمی کردی کاش تمام می کردی کاش لااقل تلخ تمام می کردی حالم شبیه شعری نیمکاره است در کاغذی مچاله شده که باد آن را به بازی گرفته محسن حسینخانی
-
باور
سهشنبه 15 مهر 1393 10:51
باور نمیکند دل من مرگ خویش را نه نه من این یقین را باور نمیکنم تا همدم من است نفسهای زندگی من با خیال مرگ دمی سر نمیکنم آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود ؟ آخر چگونه این همه رویای نو نهال نگشوده گل هنوز ننشسته در بهار می پژمرد به جان من و خاک میشود ؟ در من چه وعدههاست در من چه هجرهاست در من چه دستها به دعا مانده...
-
مردان دلتنگ ، اشک نمیریزند
سهشنبه 8 مهر 1393 12:31
سیاه پوشیده بودی و دلتنگیهایت پیدا نبود صورتت را پوشانده بودی که اشکهایت پیدا نباشد کجای کتابهای آسمانی نوشته مرد گریه نمیکند مرد دلتنگ نمیشود مردان دلتنگ ، کوههای فرو ریختهاند عاشقان تاریخی مردان دلتنگ ، اشک نمیریزند بارانهای سیلابیاند سیاه پوشیده بودی و لبهایت را پوشانده بودی و چشمهایت را پنهان میکردی...
-
ای سلسله ی شوق تو بر پای نگاهم
سهشنبه 8 مهر 1393 12:25
ای سلسله ی شوق تو بر پای نگاهم سرشار تمنای تو مینای نگاهم روی تو ز یک جلوه ی آن حسن خداداد صد رنگ گل آورده به صحرای نگاهم تو لحظه ی سرشار بهاری که شکفته ست در باغ تماشای تو گل های نگاهم بی روی تو چون ساغر بشکسته تراود موج غم و حسرت ز سراپای نگاهم تا چند تغافل کنی ای چشم فسون کار زین راز که خفته ست به دنیای نگاهم...
-
اولین فکر و آخرین فکرم تویی
سهشنبه 8 مهر 1393 12:22
صبحگاهان وقتی آفتاب در حال روشن کردن روز است من بیدارم و اولین فکرم تویی شبانگاهان در تاریکی به درختان خیره می شوم که چون سایه هایی در مقابل ستارگان خاموش قد کشیده اند مجذوب این آرامش مطلق می شوم و آخرین فکرم تویی سوزان پولیس شوتز
-
بهار به بهار
سهشنبه 8 مهر 1393 12:18
بهار به بهار در معبر اردیبهشت سراغت را از بنفشه های وحشی گرفتم و میان شکوفه های نارنج در جستجویت بودم در پائیز یافتمت تنها شکوفه ی جهان که در پائیز روییدی سید علی صالحی
-
تو باید بدانی
سهشنبه 8 مهر 1393 12:15
تو باید بدانی من شاعر چونان درخت سیب این همه سیب شعر برایت به بار می آورم باید بدانی آنچه مرا آبیاری می کند عشق زن است آفتاب چشمان او و نسیم حُزن و شور اوست که مرا زنده می دارد شیرکو بیکس
-
در آغوش گرفتن تو مطبوعست
سهشنبه 8 مهر 1393 12:11
تن تو چون یک فنجان شیر قهوه است خوش رنگ و خوش عطر و در آغوش گرفتن تو مطبوعست چون نوشیدن شیر قهوه در ساعت پنج عصر یک روز سرد زمستان روح تو به گیاه هرزه ای می ماند که بی پروا شاخه ها و گل های ریز خود را به اطراف پراکنده است من این پیاله ی گرم و خوشبو را سر می کشم و صورت خود را در شاخ و برگ های وحشی روح تو پنهان می کنم...
-
تمنای شوکران
سهشنبه 8 مهر 1393 12:05
اینجا گویی صدای انسان هرگز به گوش نمیرسد اینجا گویی در زیر این آسمان تنها من زنده ماندهام زیرا نخستین انسانی بودم که تمنای شوکران کردم آنا آخماتووا
-
دلتنگی آدم را کال میکند
سهشنبه 8 مهر 1393 11:52
دلتنگی آدم را کال میکند پخته میکند میرقصاند دلتنگی آدم را خسته میکند ، میمیراند آدم میکند خسته میکند ، میکشد میکشد با خودش به هیچجا میبرد به هیچجا میرسد پخته را کال و خواب را خام میکند ، میکشد دلتنگی راه را دور میکند راه را دور میکند و رسیدن را ، بعید میکند دشنام را دوست داشتن میکند و قشنگ را ،...
-
شعر همیشه با باران می آید
پنجشنبه 3 مهر 1393 11:47
شعر همیشه با باران می آید و همیشه صورت زیبای تو با باران می آید و عشق هرگز آغاز نمی شود مگر زمانی که موسیقی باران آغاز شود عزیز من ، مهرماه که می رسد از هر ابری سراغ چشمانت را می گیرم گویی عشق من به تو به باران بستگی دارد دیدن پاییز مرا بر می انگیزاند رنگ پریدگی زیبایت مرا بر می انگیزاند و لب بریده کبود بر می...
-
هیچکس را توان بستن رویاهایمان نیست
پنجشنبه 3 مهر 1393 11:43
هیچکس را توان بستن رویاهایمان نیست رویاهایی که نیمهشبان قدم به خیابان میگذارند در تلالوی پنهان خویش یکدیگر را میشناسند از دیداری در سپیده فردا سخن میگویند شمس لنگرودی
-
من تنها شیدای تو هستم
پنجشنبه 3 مهر 1393 11:39
به این اسلحه نگاه نکن من سربازنیستم من تنها شیدای تو هستم با طنابی به گردن و گلوله ای درسینه می خواهم جهان را فتح کنم تا به تو برسم این خواسته کمی نیست فتح جهانی که به تو می رسد محموددرویش مترجم : بابک شاکر
-
از دوری ات دیوانه می شوم
چهارشنبه 2 مهر 1393 17:44
در پرتو شمع کنارم خوابیده بودی به شقیقهات نگاه میکردم خون در رگهات مثل آواز جریان داشت کجایی ؟ نارنجی من وقتی از دوریات دیوانه شوم خدا را هم دیوانه میکنم ؟ نه همین که مرا دیوانه کردهای کافی ست نگذار کار عشق ما به کائنات بکشد نگاهم کن عباس معروفی
-
گیسوانت در باد منتشر می شد
چهارشنبه 2 مهر 1393 17:38
گیسوانت در باد منتشر می شد در کنارت ترا می نگریستم آفتاب می سوزاند دریا می سوخت تو حرف می زدی من گوش می دادم می خندیدی ساکت می شدی می اندیشیدی دست در دست من قدم می زدی راه تمام می شد ترا نمی دیدم زمان سال تا سال می گذشت ترا از دور دست ها خیلی دور ها تماشا می کردم ازدمیر آصف برگردان : صابر حسینی
-
پاییز چه زیباست
چهارشنبه 2 مهر 1393 17:35
پاییز چه زیباست مهتاب زده تاج سر کاج پاشویه پر از برگ خزان دیده ی زرد است بر زیر لب هره کشیدند خدایان یک سایه ی باریک هشتی شده تاریک رنگ از رخ مهتاب پریده بر گونه ی ماه ، ابر اگر ، پنجه کشیده دامان خودش نیز دریده آرام دود باد درون رگ نودان با شور زند ، نی لبک آرام تا سروِ دلارام ، برقصد پُر شور پُر ناز بخواند ، شبگیر،...