-
چند بار امید بستی
سهشنبه 25 شهریور 1393 11:28
چند بار امید بستی و دام برنهادی تا دستی یاری دهنده کلامی مهرآمیز نوازشی یا گوشی شنوا به چنگ آری ؟ چند بار دامت را تهی یافتی ؟ از پای منشین آماده شو که دیگر بار و دیگر بار دام باز گستری مارگوت بیکل
-
تو آخرین سرزمینی
دوشنبه 24 شهریور 1393 18:12
تو آخرین سرزمینی باقی مانده در جغرافیای آزادی تو آخرین وطنی هستی که از ترس و گرسنگی ایمنم می کند و میهن های دیگر مثل کاریکاتورند شبیه انیمیشن های والت دیسنی و یا پلیسی اند مثل نگاشته های آگاتا کریستی تو واپسین خوشه و واپسین ماه واپسین کبوتر واپسین ابر و واپسین مرکبی هستی که به آن پیوسته ام پیش از هجوم تاتار تو واپسین...
-
آن هنگام که مکان زندگی مان را
شنبه 22 شهریور 1393 11:13
آن هنگام که مکان زندگی مان را به کارگاه هنری بدل میکنی دوستت میدارم آن هنگام که نگرانیها و زمان را از یاد می بری دوستت میدارم وقتی نامهها و روزنامهها بر سرتاسرِ خانه پخش شدهاند دوستت میدارم پذیرش ، آزادی میبخشد عشق حقیقت را در آغوش میکشد از این رو یکدیگر را دوست میداریم مارگوت...
-
خانه ام را گم کرده ام
شنبه 22 شهریور 1393 11:11
خانه ام را گم کرده ام این جریان هولناک عطر های تو در باران مرا آسوده نمی گذارند پس باز آی در این فصل بی باران اقرار می کنم تو را دوست داشتم تو همان که مرا با لباس آبی به عمق تعجب و انکار انبوه برده بودی من ایستادم بی دفاع تو بردی من ماندم تو بردی گفتم : ببر که من دوست دارم گفتم : رها می شوم از یاد تو از لباس آبی قلب...
-
آواز تازه ای بخوان
شنبه 22 شهریور 1393 11:08
آواز تازه ای بخوان آوازی شبیه نوای داوود با غزلی به زیبایی غزلهای سلیمان با صوتی حزین بخوان با چشمانی شاد ومن روبروی تو به لبهایت فکرمی کنم ودراین فکر موسیقی متولد میشود ندی انسی الحاج مترجم : بابک شاکر
-
تکیه بر جنگل پشت سر
شنبه 22 شهریور 1393 11:05
تکیه بر جنگل پشت سر روبروی دریا هستم آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم حال دریا آرام و آبی است حال جنگل سبز سبز است من که رنگم را باران شسته است در چه حالی آیا هستم ؟ قوچ مرغان را می بینم موج ماهی ها را نیز حیف انسانم و می دانم تا همیشه تنها هستم وقت دل کندن از دیروز است یا که پیوستن بر امروز من ولی در کار جان...
-
در صورتت آرامشى بود
شنبه 22 شهریور 1393 11:02
در صورتت آرامشى بود که مى توانستم تمام کلماتم را به امانت بسپارم مورات حان مونگان ترجمه : سیامک تقى زاده
-
ای بی تو من خراب
شنبه 22 شهریور 1393 10:59
ای بی تو من خراب شب بی تو خسته است ای بی تو من سراب دیگر شتاب توان را شکسته است در من ، منی بپاست اما نرفته دلشده ای در عمیق خواب جدایی چه خیمه ای در هشر بسته است اما نرفته دلشده ای در عمیق خواب ای دیده ات شراب جرعه نگاهی ای بی تو دل خراب ، تباهی در کنه من غم تو در این پر ستوه شب پرواز می کند در این شکسته شب چه سیاهی...
-
دوستت دارم
جمعه 21 شهریور 1393 18:29
دوستت دارم و این واژه ها مانند کف به روی موج ها به رقص در می آیند من از واژه ها صحبت میکنم جستجو کن در جهان اقیانوس آرام هم جایگزینی برای این واژه ها به تو نشان نمیدهد دوستت دارم ماجده الرومی ترجمه : سارا عبدی
-
بی تو سی سال ، نفس آمد و رفت
پنجشنبه 20 شهریور 1393 18:18
بی تو سی سال ، نفس آمد و رفت این گرانجان پریشان پشیمان را کودکی بودم وقتی تو رفتی ، اینک پیرمردی است ز اندوه تو سرشار ، هنوز شرمساری که به پنهانی ، سی سال به درد در دل خویش گریست نشد از گریه سبک بار هنوز آن سیه دست سیه داس ، سیه دل که ترا چون گلی ، با ریشه از زمین دل من کند و ربود نیمی از روح مرابا خود برد نشد این...
-
لحظه ی رسیدن عشق
پنجشنبه 20 شهریور 1393 17:45
و لحظه ی رسیدن عشق در شقیقه هایم در چشمهایم در قلبم در جانم در میان دست هایم فواره زد و تو هنوز در اغوشم نبودی سر به نیست باد تردید که هر بار در شقیقه هایت در چشم هایت در قلبت در جانت حتی میان دستهایت فوران می کند تا تو در اغوش من نباشی نیکی فیروز کوهی
-
جایی میان قلب هست
یکشنبه 16 شهریور 1393 10:57
جایی میان قلب هست که هرگز پر نمیشود یک فضای خالی و حتی در بهترین لحظهها و عالیترین زمانها میدانیم که هست بیشتر از همیشه میدانیم که هست جایی میان قلب هست که هرگز پر نمیشود و ما در همان فضا انتظار میکشیم انتظار میکشیم چارلز بوکوفسکی
-
من چون عاشقان عهد کهن
یکشنبه 16 شهریور 1393 10:54
یک روز در دشت صبحگاهی پندارت از جاده یی که در نفس مه نهفته است چون عاشقان عهد کهن با اسب بور خسته می آیم من در بامدادهای بخار آلود در عصرهای خلوت بارانی پا تا به سر دو چشم درشت و سیاه تو گوش با طنین سم مرکب منی من چون عاشقان عهد کهن با اسب پای پنجره می مانم بر پنجه های نرم تو لب می نهم به شوق و آنگاه همراه با تپیدن...
-
زیباترینم
یکشنبه 16 شهریور 1393 10:51
زیباترینم زندگی ، آسمان ، دانه ای که لب می گشاید در زمین و بیدهای مجنون مست همه چیز ما را می شناسند عشق ما در این تپه ی زیبا در باد ، در شب و در زمین به دنیا آمد و از این روست که خاک رس و گل های زیبا و درختان نام تو را می دانند ما تنها این را نمی دانستیم با هم روییدیم ، با گلها روییدیم و از این روست که چون از کنار...
-
وقتی میخواهی بروی
یکشنبه 16 شهریور 1393 10:48
وقتی میخواهی بروی آسمان صاف است راهها هموار ترنها مدام سوت میکشند همین طور کشتیها اما وقتی میخواهی بیایی دریاها طوفانی میشوند آسمانها ابری و راههای زمینی را نیز برف میبندد دوست دارم بیایی اما نیا ، دنیا به هم میریزد رسول یونان
-
شعر را بیشتر دوست دارم
یکشنبه 16 شهریور 1393 10:44
هر چه زمان میگذرد شعر را بیشتر دوست دارم زیرا شعر چونان زیباروی مرددی است که روز با او وعده ی دیدار می گذارم اما به ندرت می آید یا هرگز نمی آید عبدالله پشیو شاعر کرد عراقی
-
در صبح آشنایی شیرینمان
یکشنبه 16 شهریور 1393 10:41
در صبح آشنایی شیرینمان ، تو را گفتم که مرد عشق نئی باورت نبود در این غروب تلخ جدایی هنوز هم میخواهمت چو روز نخستین ولی چه سود ؟ میخواستی به خاطر سوگندهای خویش در بزم عشق بر سر من جام نشکنی میخواستی به پاس صفای سرشک من این گونه دل شکسته به خاکم نیفکنی پنداشتی که کوره سوزان عشق من دور از نگاه گرم تو خاموش میشود ؟...
-
برخی رابطه ها ظریفند
یکشنبه 16 شهریور 1393 10:39
برخی رابطه ها ظریفند به طوری که به کوچکترین نسیمی می شکنند و برخی رابطه ها چنان زمختند که ما را زخمی می کنند و تو آهسته آهسته بلند می شوی به راه می افتی و می روی و در این راه رفتن قلبت بارها زخمی می شود از همین رو ، آبداده می شوی و می آموزی هر دوست داشتنی تو را غمگین خواهد کرد زیرا به یادت خواهد آورد که هیچ تضمینی...
-
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
یکشنبه 16 شهریور 1393 10:36
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت ما بیخبر شدیم که دیدیم حسن او او خود ز حال بیخبر ما خبر نداشت ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد زخمش به دل رسید که...
-
آه آتشناک
شنبه 15 شهریور 1393 18:15
چون شمع نیمه جان به هوای تو سوختیم با گریه ساختیم و به پای توسوختیم اشکی که ریختیم به یاد تو ریختیم عمری که سوختیم برای تو سوختیم پروانه سوخت یک شب و آسود جان او ما عمر ها ز داغ جفای تو سوختیم دیشب که یار انجمن افروز غیر بود ای شمع تا سپیده به جای تو سوختیم کوتاه کن حکایت شبهای غم رهی کز برق آه و سوز نوای تو سوختیم...
-
پیر ریاضت ما عشق تو بود ، یارا
شنبه 15 شهریور 1393 18:09
پیر ریاضت ما عشق تو بود ، یارا گر تو شکیب داری ، طاقت نماند ما را پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا روزی حکایت ما ناگه به گفتن آید پوشیده چند داریم این درد بیدوا را ؟ تا کی خلی درین دل پیوسته خار هجران ؟ مردم ز جورت ، آخر مردم ، نه سنگ خارا آخر مرا ببینی در پای خویش مرده کاول ندیده...
-
گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانهای
شنبه 15 شهریور 1393 17:32
گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانهای با همه کس آشنا با ما چرا بیگانهای ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینهایم تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانهای شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو پس ترا پروای جان از چیست گر پروانهای جز به عمری در ره ما راست نتوان رفت از آنک همچو فرزین کجروی در راه نافرزانهای عاشقی از بند...
-
جنگ تو را به من نزدیکتر کرد
شنبه 15 شهریور 1393 17:24
جنگ تو را به من نزدیک تر کرد شب ها با هر منوری که رد می شد برایت آروزویی می کردم و روزها پشت دوستت دارم هایت سنگر می گرفتم جنگ تو را به من نزدیکتر کرد آنقدر که برایت کشته شدم محسن حسینخانی
-
نامه ی خداحافظی
شنبه 8 شهریور 1393 18:49
نامه ای که نوشته ای هرگز نگرانم نمی کند گفته ای بعد از این دوستم نخواهی داشت اما ، نامه ات چرا اینقدر طولانی است ؟ تمیز نوشته ای ، پشت و رو و دوازده برگ این خودش یک کتاب کوچک است هیچ کس برای خداحافظی نامه ای چنین مفصل نمی نویسد هاینریش هاینه مترجم : بهنود فرازمند
-
گمشدهای هستی
شنبه 8 شهریور 1393 18:47
دیگر آنقدر شبیه خودت نیستی که از آینه هم کاری برنمیآید حالا گمشدهای هستی که هیچکس دنبالت نمیگردد فقط میماند " خودِ " مزاحمات که بعد از مرگ هم دست از سرت برنخواهد داشت زندانیان ابد از اعدامیها خطرناکترند چون همیشه احتمال فرارشان هست افشین یداللهی
-
تو با چشمان سبزت
شنبه 8 شهریور 1393 18:43
تو با چشمان سبزت در زیر آفتاب خواهی خوابید من خمیده بر رویت همچون نظارهی سهمناکترین حادثه کائنات به تماشایت خواهم نشست ناظم حکمت
-
تو یک کلمهی شیرین بودی
شنبه 8 شهریور 1393 18:40
از میان جملهی آدمها بیرونت کشیدم تو یک کلمهی شیرین بودی کلمهی عشق نه عشق تلخ است کلمهی دوستی نه ، شوق نه دوستی گَس است و شوق شور تو مثل کلمهی خیال ، مثل کلمهی خواب شیرین بودی از میان جملهی آدمها بیرونت آوردم آوردم چون کلمهای عزیز در پرانتزِ آغوشم مثل کلمهی خواب پریدی و رفتی میان جملهی آدمها شهاب مقربین
-
نگاه کن بانوی من
شنبه 8 شهریور 1393 18:37
نگاه کن بانوی من مرا گناهان بسیاریاست که نمیتوانی راهت را پیدا کنی از میانشان اندکی از گناهانام را تو خوب میشناسی آنها که میشناسی ، همه یک گناهند و آنها که راهت را گم میکنی در میانشان باز هم یک گناهند که تو را حیران میکنند همچنان که مرا برای ابد ولادیمیر هولان ترجمه : محسن عمادی
-
گیسوان تو
شنبه 8 شهریور 1393 18:34
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطرآلود شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو من بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم کاش بر این شط مواج سیاه همه ی عمر سفر می کردم من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور گیسوان تو در اندیشه ی من گرم رقصی موزون کاشکی پنجه ی من...
-
دیگر نوازشت نمیکند باد
شنبه 8 شهریور 1393 18:32
دیگر نوازشت نمیکند باد دیگر نوازشت نمیکند باران دیگر سوسوی تو را در برف و باد نخواهیم دید برف آب میشود برف ناپدید میشود و تو پر کشیدهای مثل پرندهای ازمیان دست ما مثل نوری از میان دل ما تو پر کشیدهای هیلدا دولیتل