تنها بى تو

بى تو
اکنون درد را با تمام شوق
مى نوشم
و زهر را با هر شراب
هرگز نمى دانستم اینسان تلخ است
تنها بودن
تنها بى تو

هرمان هسه

نظرات 1 + ارسال نظر
دلارام پنج‌شنبه 11 شهریور 1395 ساعت 09:43

من با جای خالی ات تن به تن شده ام
داغی اش خاکسترم کرده ...
ببین از دور مرا
که تا به کجا رسیده جان خسته ام ...
این خستگی به در نمیشود
مانده روی جسم بی جانم و هر روز خاک میخورد
دست به خستگی هایم نزن
ترک برمی دارند
جان خاکستر من با پیله خستگی های کهنه ام انسی دیرینه دارد
حالا میفهمم پروانه شدن کار آسانی نیست
گاهی درون همان پیله به دوراز چشمهای خیس شمعش خاکستر میشود ...

دیوانه ام
یا شاید هم عاشق
که از فاصله ها
رنج می برم
زخم می خورم
اما باز هم
در انتظار تو
نشسته ام
تو در تشویش انتظارهای من
چقدر زیبا شده ای

علیرضا اسفندیاری

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.