لب هایت را

لب ‌هایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
دوست می دارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم ، می دانم

لب ‌هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
دوست می دارم
چرا که لب ‌هایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست

لب‌ هایت را
بیش از تمامی کلمات
دوست می دارم
چرا که با لب ‌های تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت

ژاک پره ور

چیزهایی هست

چیزهایی هست

که نمی توان به زبان آورد

چرا که واژه ای برای بیان آنها وجود ندارد
اگر هم وجود داشته باشد
کسی معنای آن را درک نمی کند
اگر من از تو نان و آب بخواهم
 تو درخواست مرا درک می کنی
اما هرگز این دستهای تیره ای را که
قلب مرا در تنهایی
گاه می سوزاند وگاه منجمد می کند
درک نخواهی کرد

فدریکو گارسیا لورکا

معشوقم مرا می خواهد

معشوقم
به من گفته
که مرا می خواهد
ازین رو
به خوبی از خودم مراقبت می کنم
حواسم هست به کجا می روم
و می ترسم
هر قطره ی باران که بر من می افتد
باعث مرگم شود

برتولت برشت
ترجمه : محمدرضامهرزاد

در بهار سبز عاشق شدم

در بهار سبز عاشق شدم
تا  برگ ریز پاییز
ولی اکنون
که برگها می پژمرند
چگونه می توان هنوز عاشق ماند ؟
قلب آدمی کوچک است
کوچکتر از آن که عشق و سر ما  وگرسنگی
با هم در آن جا بگیرد

در روزهای آفتابی عاشق شدم
تا آخرین روزهای تابستان
ولی اکنون که بر فکها می درخشند
چگونه می توان هنوز عاشق بود ؟
نه
راه عشق و رنج از هم جداست

افسوس
دوستش دارم
وهر گز باورم نمی شود
که این نیز ، مثل هر چیز دیگر
خواهد گذشت
واز شیرینی عشق
تنها رایحه ای تلخ
در جان من باقی خواهد ماند

کریستینا روزتی

چشمان تو

 زندگی را سپاس
آن گاه که به عمق چشمان تو
خیره می شوم
چشمانی که رهایی از آن
ممکن نیست

ویولتا پارا

اشعارم را بپذیر

عزیزم
عمرم
شکنجه جانم
عشقم
لیلی
اشعارم را بپذیر
شاید دیگر
هیچ‌گاه
هیچ‌چیز
نسرودم

ولادیمیر مایاکوفسکی
مترجم : مدیا کاشیکر

از کنار تو دور می شوم

از کنار تو دور می شوم
در خفا دوستت دارمت
و نقش پروانه ی بوسه های تو
بر پیشانیم
در یاد خواهد ماند

فدریکو گارسیا لورکا

در عشق تو خواهم مرد

بادها را به تو هدیه می‌ کنم
و باران را
و برترین شعرم را که تنها یک جمله است
دوستت دارم

چه بسیار شب‌ ها و روزهای زمستانی
دوستت داشتم
پیش از آنکه زاده شوم
چه بسیار شب‌ ها و روزهای پاییزی
دوستت داشتم
پیش از آنکه زاده شوم

و چه بسیار شب‌ ها و روزهایی
پس از مرگ
که دوستت خواهم داشت
و در عشق تو زاده می‌ شوم
و در عشق تو می‌ زیم
و در عشق تو خواهم مرد

یوزف زینکلایر شاعر سوئیس
مترجم : رضا نجفی

فراموش کردن

تنها چیزی که باعث می‌شود
او را به طور کامل فراموش نکنم
این است که گاهی از خودم می‌پرسم
آیا او هم گاهی به من
فکر می‌کند ؟

آنا گاوالدا

رویای معوقه

 چه روی خواهد داد رویای به تاخیر افتاده را ؟
آیا خشک خواهد شد مانند مویز های زیر آفتاب ؟
آیا خواهد چرکید چونان زخمی پر از خوناب ؟
آیا خواهد گندید همچون گوشتی فاسد ؟
آیا قندک خواهد زد مانند شربتی شیرین ؟
آیا ممکن است که فرو افتد چون باری سنگین
و آیا متلاشی خواهد شد ؟

لنگستون هیوز
مترجم : محمد حسین بهرامیان

عطش من به تو

عطش من به تو را
همه رودخانه های جهان
فرو نتوانند
نشاند
تمام طلاهای زمین
چقدر رنگ می بازند
مقابل لبهای تو
وقتی که می گویی
دوستت دارم

آن بردستریت

وجود عشق

وجود عشق برای آن نیست
تا ما را خوشحال کند
من اعتقاد دارم
عشق وجود دارد
تا به ما نشان دهد
چقدر می توانیم تحمل کنیم

هرمان هسه

ای پرنده ی کوچک من

امشب تو بهانه ی من باش
ای پرنده ی کوچک
من اگر خدا بودم
سکوت را به شب می دادم
غم را به انسان
موسی را به بنی اسرائیل
و تو را برای خود نگه می داشتم
من اگر خدا بودم
تو را روی "اورست" بنا می کردم
امشب تو بهانه ی من باش
ای پرنده ی کوچک من
شاید دچار ترانه ای شوم

الیاس علوی

دوستی صادقانه

صداقت برایتان دوستان
 زیادی پیدا نمی کند
ولی دوستان درستی پیدا می کند

جان لنون

تاراج بردن رویا

خفته بودم و او
در گشود به رویاهای من
به تاراج برد رویایی را که در آن میزیستم
و مالکم شد
چنان عشق می ورزید
که نیمه شبان از خواب بر می خواستم
انگار صلات ظهر است

کلارا خانس
مترجم : محسن عمادی

قانون اصلی رابطه ها

ﻫﻤﻪ ی ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎ ﯾﮏ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺻﻠــی ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺸﻮﯾﺪ
 ﮐسی ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻨﺪ
 ﺑﺨﺼﻮﺹ ﻭﻗﺘـی ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻫﺴﺘﯿﺪ

موریس مترلینگ

عاشقم باش

دستت را بگذار
روی پیشانی ام
انگار دست تو دست من باشد
از زندگیم دفاع کن
با سنگ و چاقو
انگار زندگی تو زندگی من باشد
عاشقم باش
پرشور و دیوانه وار
انگار قلب من  قلب تو  باشد

آتیلا ژوزف
مترجم : آزیتا قهرمان

اشتباه بزرگ

بزرگترین اشتباهی که می توانیم انجام دهیم
این است که به آدمها
طولانی تر از آنچه که لیاقتش را دارند
اجازه دهیم در زندگیمان بمانند

ژوزه ساراماگو

کلمات سوزان عاشقانه

پرستوهای سیه‌بال دوباره
بر بالکن تو لانه خواهند کرد
و بار دیگر بازی‌کنان
بر پنجره‌ات بال خواهند کوفت

اما آن پرستوها که از پرواز تُندشان باز‌می‌ایستادند
تا زیبایی تو را و خوشبختی مرا نظاره کنند
آنها که نام تو را و نام مرا از بر شدند
آنها دیگر بازنخواهند ‌گشت

پیچکهای پر شاخ و برگ دوباره
از پرچین باغ تو بالا خواهند رفت
و بار دیگر هنگام غروب
گلهایی زیباتر خواهند داد

اما آن پیچکهای آغشته به شبنم
که قطرات لرزانشان
چون اشک روز فرو می‌ریختند
آنها دیگر باز نخواهند گشت

کلمات سوزان عاشقانه دوباره
زیر گوش تو نجوا خواهند شد
شاید بار دیگر قلبت از خواب عمیق‌اش بیدار شود

اما مُهر برلب و سراپا تسلیم و بر زانو
آنچنان که خدا را در محرابش می‌ستایند
آنچنان که من تو را دوست داشته‌ام
نه ، خود را مفریب
آنچنان که من تو را دوست نخواهند داشت

گوستاو آدولفو بکر
مترجم : مهدی شفیع آبادی

تظاهر به دوست داشتن

برای خیانت هزار راه وجود دارد
ولی هیچ‌کدام به اندازه ی
تظاهر به دوست داشتن
کثیف نیست

بهومیل هرابال
کتاب : تنهایی پر هیاهو