-
اگر باید زخمی داشته باشم
چهارشنبه 25 آبان 1390 17:48
اگر باید زخمی داشته باشم که نوازشم کنی بگو تا تمام دلم را شرحه شرحه کنم زخم ها زیبایند و زیباتر آنکه تیغ را هم تو فرود آورده باشی تیغت سحر است و نوازشت معجزه و لبخندت تنظیمی از قواره نور و تیمار داری ات کرشمه ای میان زخم و مرهم عشق و زخم از یک تبارند اگر خویشاوندیم یا نه من سراپا زخمم تو سراپا همه انگشتِ نوازش باش...
-
سروی بودم
چهارشنبه 25 آبان 1390 17:37
سروی بودم زیر سایهام نشستند خوردند و خفتند بیدار شدند و مرا بریدند شمس لنگرودی
-
اکنون که مال منی
یکشنبه 22 آبان 1390 12:40
اکنون که مال منی رویاهایت را تنگاتنگ رویاهایم بخوابان و به عشق و رنج و کار بگو که اکنون همه باید بخوابند به عشق بگو که دیگر هیچ کسی جز تو نمی تواند در رویاهایم بگنجد پابلو نرودا
-
پیشآرساقی ، آن می چون زنگ را
یکشنبه 22 آبان 1390 12:30
پیشآرساقی ، آن می چون زنگ را تا ما براندازیم نام و ننگ را امشب زرنگ می برافروز آتشی تا رنگ پوش ما بسوزد رنگ را بیروی او چون عود میسوزد تنم مطرب ، تو نیز آخر بساز آن چنگ را با فقیه از عقل میگوید سخن عقلی نبودست این فقیه دنگ را بیاو نباشد دور اگر گریان شوم دوری بگریاند کلوخ و سنگ را ای همرهان ، پیش دهان تنگ او یاد...
-
زان چشم پر از خمار سرمست
یکشنبه 22 آبان 1390 12:25
زان چشم پر از خمار سرمست پر خون دارم دو دیده پیوست اندر عجبم که چشم آن ماه ناخورده شراب چون شود مست یا بر دل خسته چون زند تیر بی دست و کمان و قبضه و شست بس کس که ز عشق غمزهی او زنار چهار کرد بر بست برد او دل عاشقان آفاق پیچند بر آن دو زلف چون شست چون دانست او که فتنه بر خاست متواری شد به خانه بنشست یک شهر ازو غریو...
-
چه گویمت ؟ که تو خود با خبر ز حال منی
یکشنبه 22 آبان 1390 12:22
چه گویمت ؟ که تو خود با خبر ز حال منی چو جان ، نهان شده در جسم پر ملال منی چنین که میگذری تلخ بر من ، از سر قهر گمان برم که غمانگیز ماه وسال منی خموش و گوشه نشینم ، مگر نگاه توام لطیف و دور گریزی ، مگر خیال منی ز چند و چون شب دوریت چه میپرسم سیاهچشمی و خود پاسخ سؤال منی چو آرزو به دلم خفتهای همیشه و حیف که آرزوی...
-
پای به زنجیر بسته زخمی پیرم
یکشنبه 22 آبان 1390 12:16
پای به زنجیر بسته زخمی پیرم کاین همه درد مرا امید دوا نیست مرهم زخمم که چون شکاف درخت است جز مس جوشان آفتاب خدا نیست نشتر خونریز خارهای پر از زهر می ترکاند حباب زخم تنم را خاک به خون تشنه از دهانه ی این زخم می مکد آهسته شیره ی بدنم را کرکس پیری که آفتابش خوانند بیضه ی چشم مرا شکسته به منقار پنجه فروبرده ام به سینه ی...
-
برای شما که عشق ِتان زندگیست
جمعه 20 آبان 1390 12:05
شما که عشقِ تان زندگیست شما که خشمِ تان مرگ است شما که تاباندهاید در یأسِ آسمانها امید ستارگان را شما که به وجود آوردهاید سالیان را قرون را و مردانی زادهاید که نوشتهاند بر چوبهی دارها یادگارها و تاریخِ بزرگِ آینده را با امید در بطنِ کوچکِ خود پروردهاید و شما که پروردهاید فتح را در زهدانِ شکست شما که عشقِ تان...
-
آفتاب روی تو
جمعه 20 آبان 1390 11:28
من روز خویش را با آفتاب روی تو کز مشرق خیال دمیده است آغاز می کنم من با تو می نویسم و می خوانم من با تو راه می روم و حرف می زنم وز شوق این محال که دستم به دست توست من جای راه رفتن پرواز می کنم فریدون مشیری
-
جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
جمعه 20 آبان 1390 11:25
جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم در زاری و نزاری چون زیر چنگ زارم زاری مرا تمام است چون زور و زر ندارم روزی گرم بخوانی از بس که شاد گردم گر ره بود بر آتش بیم خطر ندارم گر پردههای عالم در پیش چشم داری گر چشم دارم آخر چشم از تو بر ندارم در پیش بارگاهت از دور بازماندم کز بیم دور باشت...
-
مرا ز یاد مبر
جمعه 20 آبان 1390 11:18
مرا ز یاد مبر که انعکاس صدایم درون شب جاری ست کسی نمی داند که در سیاهی شب دشنه ای ست در پشتم که در سیاهی شب خنجری ست در کتفم مرا ندیدی دیگر مرا نخواهی دید که پشت پنجره سرشار از سیاهی شب که پشت پنجره آواز دیگری جاری ست میان خلوت خاموشی شب دشمن بخوان زمزمه آواز سکوت را بشکن چرا فراموشی ؟ چگونه خاموشی ؟ به گوش خویش مگر...
-
چرا تنها تو ؟
جمعه 20 آبان 1390 11:13
چرا تو ؟ چرا تنها تو ؟ چرا تنها تو از میان زنان هندسه ی حیات مرا در هم میریزی پابرهنه به جهان کوچکم وارد میشوی در را میبندی من اعتراضی نمیکنم ؟ چرا تنها ترا دوست می دارم میخواهم ؟ میگذارم بر مژه هایم بنشینی ورق بازی کنی و اعتراضی نمیکنم ؟ چرا زمان را خط باطل میزنی هر حرکتی را به سکون وا میداری ؟ تمام زنان را می کشی در...
-
آه من حرام شده ام
جمعه 20 آبان 1390 11:09
قلبم را در مجری کهنه ئی پنهان می کنم در اتاقی که دریچه ئیش نیست از مهتابی به کوچه تاریک خم می شوم و به جای همه نومیدان می گریم آه من حرام شده ام با این همه ای قلب در به در از یاد مبر که ما من وتو عشق را رعایت کرده ایم از یاد مبر که ما من و تو انسان را رعایت کرده ایم خود اگر شاهکار خدابود یا نبود احمد شاملو
-
از این شرب که دارم مستم
جمعه 20 آبان 1390 11:04
من خود ای ساقی از این شرب که دارم مستم تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای که حریفان ز مل و من ز تامل مستم به حق مهر و وفایی که میان من و تست که نه مهر از تو بریدم ، نه به کس پیوستم پیش از آب و گل من ، در دل من مهر تو بود با خود آوردم از آنجا ، نه به خود بربستم من غلام توام از روی حقیقت،...
-
تا تو با منی ، زمانه با من است
جمعه 20 آبان 1390 11:00
تا تو با منی ، زمانه با من است بخت و کام جاودانه با من است تو بهار دلکشی و من چو باد شور و شوق صد جوانه با من است یاد دلنشین ات ، ای امید جان هر کجا روم ، روانه با من است ناز نوشخند صبح اگر تو راست شور گریه ی شبانه با من است برگ عیش و جاه و چنگ اگرچه نیست رقص و مستی و ترانه با من است گفتمش مراد من ، به خنده گفت لابه...
-
بیار باده ، که ما را به هیچ حال امشب
جمعه 20 آبان 1390 10:48
بیار باده ، که ما را به هیچ حال امشب برون نمیرود آن صورت از خیال امشب به حکم آنکه ندارم حضور بیرخ دوست مرا نماز حرامست و می حلال امشب ز باده خوردن اگر منع میکنندم خلق بدین سخن نتوان رفت در جوال امشب ز عشرت و طرب و باده هیچ باقی نیست ولی چه سود ؟ که دوریم از آن جمال امشب گرم نه وعدهی دیدار باز دادی دل بلای هجر...
-
از جان گذشتن
دوشنبه 16 آبان 1390 10:42
برای آنچه که دوستش داری از جان باید بگذری بعد می ماند زندگی و آنچه که دوستش داشتی شمس لنگرودی
-
دوباره عشق دوباره هوا دوباره نفس
یکشنبه 15 آبان 1390 18:36
دوباره عشق دوباره هوا دوباره نفس دوباره عشق دوباره هوی دوباره هوس دوباره ختم زمستان دوباره فتح بهار دوباره باغ من و فصل تو نسیم نفس دوباره باد بهاری - همان نه گرم و نه سرد دوباره آن وزش میخوش آن نسیم ملس دوباره مزمزهای از شراب کهنه عشق دوباره جامی از آن تند تلخواره گس دوباره همسفری با تو تا حوالی وصل دوباره طنطنه...
-
بی تو من چیستم ؟
یکشنبه 15 آبان 1390 18:26
بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه بی تو سرگردانتر ، از پژواکم در کوه گرد بادم در دشت برگ پاییزم ، در پنجه ی باد بی تو سرگردانتر از نسیم سحرم از نسیم سحر سرگردان بی سرو سامان بی تو اشکم دردم آهم آشیان برده ز یاد مرغ درمانده به شب گمراهم بی تو خاکستر سردم ، خاموش نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق نه مرا بر لب ، بانگ شادی نه...
-
وقتی که شانه هایم
یکشنبه 15 آبان 1390 18:13
وقتی که شانه هایم در زیر بار حادثه میخواست بشکند یک لحظه از خاطر پریشان من گذشت بر شانههای تو میشد اگر سری بگـذارم و این بغض درد را از تنگـنای سینه برآرم به های های آن جان پناه مهر شاید که میتوانست از بار این مصیبت سنگـین آسودهام کند فریدون مشیری
-
عالمی را دشمنی با من
یکشنبه 15 آبان 1390 17:59
عالمی را دشمنی با من ز بهر روی توست لیکن از دشمن نمی ترسم ، که میلم سوی توست چاره ی دل در فراقت جز جگر خوردن نبود وین جگر خوردن که می بینم هم از پهلوی توست سال عمرم بر مهی شد صرف و آن مه عارضت روز عیشم بر شبی شد خرج و آن شب موی توست بر نمی دارم ز زانو سر به حق دوستی تا نگه کردم سر زلفت که بر زانوی توست گفته ای مشکل...
-
خراب باده و جام شوی
یکشنبه 15 آبان 1390 17:48
گر همچو من افتادهی این دام شوی ای بس که خراب باده و جام شوی ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم با ما منشین اگر نه بدنام شوی حافظ
-
آواز دهل
یکشنبه 15 آبان 1390 17:37
گویند کسان بهشت با حور خــوش است من می گویم که آب انگور خــوش است این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کـآواز دهل شنیدن از دور خــوش است خیام
-
با همه ی بی سر و سامانی ام
یکشنبه 15 آبان 1390 17:29
با همه ی بی سر و سامانی ام باز به دنبال پریشانی ام طاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی ام آمده ام بلکه نگاهم کنی عاشق آن لحظه ی توفانی ام دلخوش گرمای کسی نیستم آماده ام تا تو بسوزانی ام آمده ام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانی ام ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانی ام خوبترین حادثه می دانمت...
-
تیغ عشق
چهارشنبه 11 آبان 1390 17:26
تا مرد به تیغ عشق بی سر نشود اندر ره عشق و عاشقی بر نشود هم یار طلب کنی و هم سر خواهی آری خواهی ، ولی میسّر نشود ابوسعید ابوالخیر
-
روزی که تو بیایی
چهارشنبه 11 آبان 1390 17:21
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی و مهربانی با زیبایی یکسان شود روزیکه ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم و من آن روز را انتظار می کشم حتی روزی که دیگر نباشم احمد شاملو
-
من تو را دوست دارم
چهارشنبه 11 آبان 1390 17:18
هزارمین بار میگویم که من تو را دوست دارم چگونه میخواهی چیزی را تفسیر کنم که به تفسیر در نمیآید ؟ چگونه میخواهی مساحت اندوهم را اندازهگیری کنم ؟ حال آنکه اندوه من چون کودک هر روز زیباتر و بزرگتر می شود بگذار به همه زبانهایی که میدانی و نمیدانی بگویم که تو را دوست دارم نزار قبانی
-
مستیم و دل به چشم تو و جام داده ایم
چهارشنبه 11 آبان 1390 17:15
مستیم و دل به چشم تو و جام داده ایم سامان دل به جرعه فرجام داده ایم محرم تری ز مردمک دیدگان نبود زان، با نگاه ، سوی تو پیغام داده ایم چون شمع اگر به محفل تو ره نیافتیم مهتاب وار، بوسه بر آن بام داده ایم دور از تو با سیاهی شب های غم گذشت این مردنی که زندگی اش نام داده ایم با یاد نرگس تو چون باران به هر سحر صد بوسه بر...
-
با تو یک شب بنشینیم و شرابی بخوریم
چهارشنبه 11 آبان 1390 17:06
با تو یک شب بنشینیم و شرابی بخوریم آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست دست در گردنت آویخته تابی بخوریم بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است باده با زمزمه ی چنگ و ربابی بخوریم سپر از سایه ی خورشید قدح کـن زان پیش کز کماندار فلک تیر شهابی بخوریم پیش چشم تو بمیرم که مست است ، بیا تا به خوش...
-
تو را دوست دارم
سهشنبه 10 آبان 1390 11:19
تو را دوست دارم نمی خواهم تو را با هیچ خاطره ای از گذشته و با خاطره قطارهای در گذر قیاس کنم تو آخرین قطاری که ره می سپارد شب و روز در رگهای دستانم تو آخرین قطاری من آخرین ایستگاه تو. تو را دوست دارم نمی خواهم تو را با آب یا باد با تقویم میلادی یا هجری با آمد و شد موج دریا با لحظه کسوف وخسوف قیاس کنم بگذار فال بینان یا...