-
گمشدن در آفاق
سهشنبه 10 آبان 1390 11:15
از تمامی رودهائی که به چشم دیده ام رودخانه تویی از سراسر جاده هایی که عبور کرده ام جاده تویی چرا که هیچ رودخانه ای از دور غرقم نکرد چرا که هیچ جاده ندیده ام نرفته در آفاقش گم شوم شمس لنگرودی
-
زیبا
پنجشنبه 5 آبان 1390 11:11
زیبا زیبا هوای حوصله ابری است چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا زیبا هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخد از من مگیر چشم دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دل ها معنا شود یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت در تندباد عشق نلرزد زیبا آنگونه عاشقم که حرمت...
-
درد عشقی کشیدهام که مپرس
پنجشنبه 5 آبان 1390 11:04
درد عشقی کشیدهام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس گشتهام در جهان و آخر کار دلبری برگزیدهام که مپرس آن چنان در هوای خاک درش میرود آب دیدهام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیدهام که مپرس سوی من لب چه میگزی که مگوی لب لعلی گزیدهام که مپرس بی تو در کلبه گدایی خویش رنجهایی کشیدهام که مپرس همچو حافظ...
-
شوق پرواز
پنجشنبه 5 آبان 1390 10:53
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی آوای تو می خواندم از لایتناهی آوای تو می آردم از شوق به پرواز شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی امواج نوای تو به من می رسد از دور دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان خوش می دهد از گرمی این شوق گواهی دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست من سرخوشم از...
-
کدامین ابلیس تو را
پنجشنبه 5 آبان 1390 10:51
کدامین ابلیس تو را اینچنین به گفتن نه وسوسه می کند ؟ یا اگر خود فرشته ییست از دام کدام اهرمنت بدین گونه هشدار می دهد ؟ تردیدی است این ؟ یا خود گام صدای بازپسین قدم هاست که غربت را به جانب زادگاه آشنائی فرود می آئی ؟ احمد شاملو
-
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
پنجشنبه 5 آبان 1390 10:42
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بیغشم گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم من آدم بهشتیم اما در این سفر حالی اسیر عشق جوانان مه وشم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز استادهام چو شمع مترسان ز آتشم شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ایرا مشوشم از بس که چشم مست در...
-
آخر ای مه هلاک شد دل من
پنجشنبه 5 آبان 1390 10:39
آخر ای مه هلاک شد دل من در غمت چاک چاک شد دل من بی تو ای نو شکفته غنچۀ گل خسته و دردناک شد دل من گربه حالم نظر کنی ، چه شود بر سرم یک گذر کنی ، چه شود ؟ رحمی ، ای نونهال گلشن جان گر به این چشم تر کنی ، چه شود ؟ به من خسته یک نظاره بکن دردم از یک نظاره چاره بکن تو زمن جان بخواه تا بدهم ورنگوئی سخن ، اشاره بکن شعله بر...
-
میگریم و می خندم ، دیوانه چنین باید
پنجشنبه 5 آبان 1390 10:33
میگریم و می خندم ، دیوانه چنین باید میسوزم ومیسازم ، پروانه چنین باید می کوبم ومی رقصم ، می نالم ومیخوانم در بزم جهان شور، مستانه چنین باید من این همه شیدایی ، دارم ز لب جامی در دست تو ای ساقی ، پیمانه چنین باید خلقم زپی افتادند ، تا مست بگیرندم در صحبت بی عقلان ، فرزانه چنین باید یکسو بردم عارف ، یکسو کشدم عامی...
-
با رنگ و بویت ای گل
پنجشنبه 5 آبان 1390 10:24
با رنگ و بویت ای گل ، گل رنگ و بو ندارد با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد از عشق من به هر سو در شهر گفتگوئی است من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد دارد متاع عفت از چار سو خریدار بازار خودفروشی این چار سو ندارد جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب عیب است از...
-
مردم ، ای مردم
یکشنبه 1 آبان 1390 19:29
مردم ، ای مردم من همیشه یادمست این ، یادتان باشد نیم شبها و سحرها ، این خروس پیر میخروشد ، با خراش سینه میخواند گوشها گر با خروش و هوش با فریادتان باشد مردم ، ای مردم من همیشه یادمست این ، یادتان باشد و شنیدم دوش، هنگام سحر میخواند باز این چنین با عالم خاموش فریاد از جگر میخواند مردم ، ای مردم من اگر جغدم ، به...
-
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
یکشنبه 1 آبان 1390 19:24
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی کاهش جان تو من دارم و من میدانم که تو از دوری خورشید چها میبینی تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من سر راحت ننهادی به سر بالینی هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی همه در چشمهی مهتاب غم از دل شویند امشب ای مه تو هم از طالع...
-
در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
یکشنبه 1 آبان 1390 19:20
در کوی محبت به وفایی نرسیدیم رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم با آن همه آشفتگی و حسرت پرواز چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم بی مهری او بود که چون غنچه ی پاییز هرگز به دم عقده گشایی...
-
در دلم بود کزین پس ندهم دل بکسی
یکشنبه 1 آبان 1390 19:15
در دلم بود کزین پس ندهم دل بکسی چکنم باز گرفتار شدم در هوسی نفس صبح فرو بندد از آه سحرم گر شبی بر سر کوی تو برآرم نفسی بجهانی شدم از دمدمهی کوس رحیل که کنون راضیم از دور ببانگ جرسی نیست جز کلک سیه روی مرا همسخنی نیست جز آه جگر سوز مرا همنفسی عاقبت کام دل خویش بگیرم ز لبت گر مرا بر سر زلف تو بود دسترسی بر سر کوت ندارم...
-
ای جهان زشتخو اینقدر زیبایی چرا
یکشنبه 1 آبان 1390 19:09
ای جهان زشتخو اینقدر زیبایی چرا با همه نادان نوازیهات دانایی چرا سنگدل تر می شوی با مردم آشفته بخت مست دل بشکسته را بشکسته مینایی چرا حال کاین دمسردی از تو نامرادان را نصیب کامرانیها چو بینی گرم وگیرایی چرا چون غمی را پروری با صد غرور آیی برقص چون نشاطی آوری با نقش رویایی چرا با توام اشک تسکین بخش خاطر شوی من گاه نور...
-
گر چه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر
یکشنبه 1 آبان 1390 19:05
گر چه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر باز کن ساقی مجلس سر ِ مینای دگر امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر مست مستم ، مشکن قدر خود ای پنجه غم من به میخانهام امشب تو برو جای دگر چه به میخانه چه محراب حرامم باشد گر بهجز عشق توام هست تمنای دگر تا روم از پی یار دگری می باید جز دل من دلی وجز تو...
-
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
یکشنبه 1 آبان 1390 18:54
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را به یاد یار دیرین کاروان گمکرده رامانم که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را چه بیداری تلخی بود از...
-
مینای عشق
یکشنبه 1 آبان 1390 18:48
کسی عطر ماگنولیای تنت را در نیافت کسی مینای عشق را در میان دندانهایت ندید هزار مادیان ایرانی در اصطبل ابروانت خفته اند آن دم که چهار شب کامل دست در کمرگاه تو که دشمن برف است فدریکو گارسیا لورکا
-
دل چون توان بریدن
چهارشنبه 20 مهر 1390 12:11
دل چون توان بریدن ازو مشکل است این آهن که نیست جان من آخر دل است این من می شناسم این دل مجنون خویش را پندش دگر مگوی که بی حاصل است این جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم پندش دهد هنوز ، عجب عاقل است این گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست ای وای بر من و دل من ، قاتل است این منت چرا نهیم که بر خاک پای یار جانی نثار کردم و...
-
خفته بودیم و شعاع آفتاب
چهارشنبه 20 مهر 1390 12:06
خفته بودیم و شعاع آفتاب بر سراپامان به نرمی میخزید روی کاشی های ایوان دست نور سایه هامان را شتابان میکشید موج رنگین افق پایان نداشت آسمان از عطر روز کنده بود گرد ما گویی حریر ابرها پرده ای نیلوفری افکنده بود دوستت دارم خموش خسته جان باز هم لغزید بر لبهای من لیک گویی در سکوت نیمروز گم شد از بی حاصلی آوای من ناله کردم :...
-
چه غم ، دیوانه ای کمتر
چهارشنبه 20 مهر 1390 11:56
نباشم گر در این محفل ، چه غم ، دیوانه ای کمتر خوش آن روزی ز خاطر ها روم ، افسانه ای کمتر بگو برق بلاخیزی بسوزد خرمن عمرم بگرد شمع هستی ، بی خبر پروانه ای کمتر تو ای تیر قضا ، صیدی ز من بهتر کجا جویی به کنج این قفس مرغ ِ نچیده دانه ای کمتر چه خواهد شد نباشد گر چو من مرغ سخنگویی نوایی کم ، غمی کم ، ناله ی مستانه ای کمتر...
-
زبانم را نمی فهمی نگاهم را نمی بینی
چهارشنبه 20 مهر 1390 11:50
زبانم را نمی فهمی نگاهم را نمی بینی زاشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی سخن ها خفته بر چشمم نگاهم صد زبان دارد سیه چشمم اگر طرز نگاهم را نمی بینی گناهم چیست جز عشقت روی از من چه می پوشی مگر ای ماه چشم بی گناهم را نمی بینی سیه مژگان من روی سپیدم را نگاهی کن سپید اندام من روز سیاهم را نمی بینی پریشانم دل مرگ آشیانم را...
-
فریاد اهل درد کو ؟
چهارشنبه 20 مهر 1390 11:19
وای از این افسرده گان فریاد اهل درد کو ؟ ناله مستانه دلهای غم پرورد کو ؟ ماه مهر آیین که میزد باده با رندان کجاست باد مشکین دم که بوی عشق می آورد کو ؟ در بیابان جنون سرگشته ام چون گرد باد همرهی باید مرا مجنون صحرا گرد کو ؟ بعد مرگم می کشان گویند درمیخانه ها آن سیه مستی که خم ها را تهی می کرد کو ؟ پبش امواج خوادث...
-
نام من عشق است آیا میشناسیدم ؟
چهارشنبه 20 مهر 1390 11:14
نام من عشق است آیا میشناسیدم ؟ زخمیام زخمی سراپا میشناسیدم ؟ با شما طیکردهام راه درازی را خسته هستم خسته آیا میشناسیدم ؟ راه ششصدسالهای از دفتر حافظ تا غزلهای شما،ها ، میشناسیدم ؟ این زمانم گرچه ابر تیره پوشیدهاست من همان خورشیدم اما ، میشناسیدم پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر اینک این افتاده از پا ، میشناسیدم...
-
ای نسیم عشق
چهارشنبه 20 مهر 1390 10:37
ای نسیم عشق از آفاق شهابی آمدی از کران های بلند آفتابی آمدی تا کنی مستم ، همه زنبیل ها را کرده پر از شمیم آن دو گیسوی شرابی آمدی سنگفرش از نقره کردند اختران راه تو را شب که شد از جاده های ماهتابی آمدی نه هوا نه آب چیزی از هوا چیزی از آب تابناک از کهکشانهای سحابی آمدی بار رویایی سبک سنگین از افیون از شراب بستی و تا...
-
برای من آسان است
چهارشنبه 20 مهر 1390 10:33
آسان است برای من که خیابان ها را تا کنم و در چمدانی بگذارم که صدای باران را به جز تو کسی نشنود آسان است به درخت انار بگویم انارش را خود به خانه ی من آورد آسان است آفتاب را سه شبانه روز ، بی آب و دانه رها کنم و روز ضعیف شده را ببینم که عصا زنان از آسمان خزر بالا می رود آسان است که چهچه ی گنجشک را ببافم و پیراهن خوابت...
-
شبی خوش است
چهارشنبه 20 مهر 1390 10:29
شبی خوش است می خواهم گیسوانت را بشنوم لب می گشایی نسیم شبانگاه سراپا گوش می شود کلام تو سرانجام آغوش می شود عمران صلاحی
-
ای گل خوشبوی من
شنبه 16 مهر 1390 10:15
ای گل خوشبوی من ، دیدی چه خوش رفتی ز دست ؟ دیدی آن یادی که با من زاده شد ، بی من گریخت ؟ دیدی آن تیری که من پر دادمش ، بر سنگ خورد ؟ دیدی آن جامی که من پر کردمش ، بر خاک ریخت ؟ لاله ی لبخند من پرپر شد و بر باد رفت شعله ی امید من خاکستر نسیان گرفت مشت میکوبد به دل اندوه بی پایان من یاد باد آن شب که چون بازآمدی ؟ پایان...
-
فقط باش
جمعه 15 مهر 1390 18:59
تو در من می تپی و من آغاز می شوم با من راه می روی و برگهای زرد از من فرو می ریزد در من قدم می زنی و هزار جوانه از من می روید با من سخن می گویی و حرفهای تو فقط شعر می شود شعر من من ترا می نوشم در آب در چای زیر دندانم طعم تو چون گندم چون خوشه انگور من ترا در خود می شویم با عطر کویر عطر تن خود من ترا می بینم هر دم در هر...
-
تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
جمعه 15 مهر 1390 18:46
تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا ساقی عشق بتم در جام امید وصال می گران دادست کارد آن سبکساری مرا زان بتر کز عشق هستم مست با خصمان او میبباید بردن او مستی به هشیاری مرا زارم اندر کار او وز کار او هر ساعتی کرد باید...
-
مرثیه
جمعه 15 مهر 1390 18:38
خشمگین و مست و دیوانه ست خاک را چون خیمهای تاریک و لرزان بر میافرازد باز ویران میکند زود آنچه میسازد همچو جادویی توانا ، هر چه خواهد میتواند باد پیل ناپیدای وحشی باز آزاد است مست و دیوانه بر زمین و بر زمان تازد کوبد و آشوبد و بر خاک اندازد چه تناورهای بارومند و چه بی برگان عاطل را که تکانی داد و از بن کند خانه از...