عالمی را دشمنی با من

عالمی را دشمنی با من ز بهر روی توست
لیکن از دشمن نمی ترسم ، که میلم سوی توست

چاره ی دل در فراقت جز جگر خوردن نبود
وین جگر خوردن که می بینم هم از پهلوی توست

سال عمرم بر مهی شد صرف و آن مه عارضت
روز عیشم بر شبی شد خرج و آن شب موی توست

بر نمی دارم ز زانو سر به حق دوستی
تا نگه کردم سر زلفت که بر زانوی توست

گفته ای مشکل برآید کام ازین طالع تو را
مشکلی در طالع من نیست ، مشکل خوی توست

بر دل بیچارگان امروز هر زخمی که هست
زان کمان سخت می آید که بر بازوی توست

عالمی در گفت وگوی اوحدی زان رفته اند
کو شب و روز اندر این عالم به گفت و گوی توست

اوحدی مراغه ای

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.