ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
من خود ای ساقی از این شرب که دارم مستم
تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم
هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای
که حریفان ز مل و من ز تامل مستم
به حق مهر و وفایی که میان من و تست
که نه مهر از تو بریدم ، نه به کس پیوستم
پیش از آب و گل من ، در دل من مهر تو بود
با خود آوردم از آنجا ، نه به خود بربستم
من غلام توام از روی حقیقت، لیکن
با وجودت نتوان گفت که : من خود هستم
دائما عادت من گوشه نشستن بودی
تا تو برخاسته ای ، از طلبت ننشستم
تو ملولی و مرا طاقت تنهایی نیست
تو جفا کردی و من عهد وفا نشکستم
سعدیا با تو نگفتم که : مرو از پی دل ؟
نروم باز ، گر این بار که رفتم جستم
سعدی