-
رباعیات ابوسعید ابوالخیر
سهشنبه 12 شهریور 1392 12:19
ما عاشق و عهد جان ما مشتاقیست ماییم به درد عشق تا جان باقیست غم نقل و ندیم درد و مطرب ناله می خون جگر مردم چشمم ساقیست ========== چون حاصل عمر تو فریبی و دمیست زو داد مکن گرت به هر دم ستمیست مغرور مشو بخود که اصل من و تو گردی و شراری و نسیمی و نمیست ========== دردا که درین سوز و گدازم کس نیست همراه درین راه درازم کس...
-
مانند عشق در یک نگاه
سهشنبه 12 شهریور 1392 12:16
انقلاب با حرفهای بزرگ شروع نمی شود بلکه با کارهای کوچک مانند خش خش آرام نسیم در باغچه یا گربه ای که پاورچین پاورچین قدم برمی دارد مانند رودهای بزرگ با سرچشمه های کوچک در دل جنگلی مانند حریقی بزرگ با همان کبریتی که سیگاری را روشن می کند مانند عشق در یک نگاه و به دل نشستن صدایی که تو را جذب می کند انقلاب با پرسشی از...
-
قلب خسته
جمعه 8 شهریور 1392 12:14
های بانو شوخی نکن چشم خسته ، بسته می شود قلب خسته می ایستد کیکاووس یاکیده
-
زبان
جمعه 8 شهریور 1392 12:10
من نه زبان فارسی ام که از راست به چپ بخوانی ونه فرانسه که ازچپ به راست ونه ژاپنی که از بالا به پایین من زبان عشقم ازهمه طرف خوانده می شوم یدالله گودرزی
-
گم شدم در خود چنان کز خویش ناپیدا شدم
جمعه 8 شهریور 1392 12:07
گم شدم در خود چنان کز خویش ناپیدا شدم شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم سایه ای بودم ز اول بر زمین افتاده خوار راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم ز آمدن بس بی نشانم وز شدن بس بی خبر گوئیا یک دم برآمد کامدم من یا شدم نه ، مپرس از من سخن زیرا که چون پروانه ای در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم در ره عشقش قدم در نِه ، اگر...
-
به دیدنم بیا مقابلم بنشین
جمعه 8 شهریور 1392 12:05
از پشت این پرده خیابان جور دیگری است درها پنجره ها درخت ها دیوارها و حتی قمری تنبل شهری همه می دانند من سالهاست چشم به راه کسی سرم به کار کلمات خودم گرم است تو را به اسم آب تو را به روح روشن دریا به دیدنم بیا مقابلم بنشین بگذار آفتاب از کنار چشمهای کهنسال من بگذرد من به یک نفر از فهم اعتماد محتاجم من از اینهمه...
-
کلید را در جمجمهام بچرخان
جمعه 8 شهریور 1392 12:01
یک لحظه مکث کرد خیال وگرنه از پل گذشته بودیم و حالا داشتیم برای همهچیز دست تکان میدادیم من اما روبهروی شهری ایستادهام که نای ایستادن ندارد و نیمرخِ ماه بر شَبَش سوراخ است و ردپاهای تو در هزار کوچهاش سوراخ است و جای لبهایت بر پیشانیام سوراخ است کلید را در جمجمهام بچرخان و داخل شو به آغوشِ اعصابم بیا در تاریکیِ...
-
دستهای ما
جمعه 8 شهریور 1392 11:58
دستهای ما شاخه ها کشیده در پناه هم لانه پرنده ای است دستهای ما در مسیر بازوان بی قرار ما جویبار زنده ای است دستهای ما پیمبران خامشند آیه های مهرشان به کف بر بلور جانشان داغ و بوسه آشکار دستهای ما رهروان سرخوشند دست ما به عشق ما گواست دستهای ما کلید قلبهای ماست سیاوش کسرائی
-
شوق دیدنت
جمعه 8 شهریور 1392 11:55
تو دیگر چه جور معشوقی هستی ؟ نه دستم به تو می رسد نه می توانم از شوق دیدنت بال در آورم تو دست و بال مرا بسته ای کامران رسول زاده
-
بازوهای تان را نمی خواهم
سهشنبه 5 شهریور 1392 11:47
بازوهای تان را نمی خواهم شانه هایتان را نمی خواهم من خودم را دارم شما خودتان را دارید بگذاریم همه چیز همین طور بماند من در خانه ای قدیمی زندگی می کنم جایی که هیچ چیز فریاد پیروزی سر نمی دهد و تاریخ نمی خواند جایی که هیچ چیز گلی نمی کارد گاهی ساعتم میافتد پایین گاهی خورشید من به تانک آتش گرفته ای می ماند من ارتش هایتان...
-
تمام اصلهای حقوق بشر را خواندم
سهشنبه 5 شهریور 1392 11:40
تمام اصلهای حقوق بشر را خواندم و جای یک اصل را خالی یافتم و اصل دیگری را به آن افزودم عزیز من اصل سی و یکم هرانسانی حق دارد هر کسی را که میخواهد دوست داشته باشد. پابلو نرودا
-
من صبورم اما
دوشنبه 4 شهریور 1392 18:50
من صبورم اما به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم میبندم من صبورم اما چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم من صبورم اما بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم...
-
عشقست دایم کار من هر شب
دوشنبه 4 شهریور 1392 18:47
از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب که بی من در خراباتست دایم یار من هر شب بتم را عیش و قلاشیست بی من کار هر روزی خروش و ناله و زاریست بی او کار من هر شب من آن رهبان خود نامم من آن قلاش خود کامم که دستوری بود ابلیس را کردار من هر شب برهنه پا و سر زانم که دایم در خراباتم همی باشد گرو هم کفش و هم دستار من هر شب همه...
-
در خویشتن وجود مرا حس نمیکنی ؟
دوشنبه 4 شهریور 1392 18:44
هر سو شتافتم در عمق بیشه های غم آلوده ی خموش بر اوج قله های دل انگیز برف پوش در جاده های مخملی ماهتاب ها بر سنگفرش نقره ای موج آبها هرسو شتافتم هرسو ولی دریغ هرگز وجود گمشده ام را نیافتم اینک تو مانده ای آیا در خویشتن وجود مرا حس نمیکنی ؟ عمران صلاحی
-
شراب می شوم
دوشنبه 4 شهریور 1392 18:41
بی سر خواب تو را می بینم بی پر به بام تو می پرم انگور سیاهم به بوی دهان تو شراب می شوم شمس لنگرودی
-
خواهم آمد به در خانه زیبایی تو
دوشنبه 4 شهریور 1392 18:36
خواهم آمد به در خانه زیبایی تو تا بکوبم در دیدار تماشایی تو عطشم داند وعشقم که چه ها خواهم کرد چون در آیم بسرا پرده زیبایی تو شاید این گرسنه از ذوق بمیرد آری بر سر سفره رنگین پذیرایی تو چون نسیم نفس سبز ترینم بوزد گل من سرخ ترین باد شکوفایی تو آی دردست تو از خویش برون خواهم رفت باغ در باغ به گل گشت شناسایی تو ای تو آن...
-
جادوی عشق
دوشنبه 4 شهریور 1392 18:33
عشق درخششی جادویی است که از درون هسته سوزان روح می تابد و زمین پیرامونش را روشنی می بخشد و توانمان می دهد تا زندگی را در قالب رویایی شیرین و زیبا بین دو بیداری درک کنیم جبران خلیل جبران
-
کافر عشقم
جمعه 1 شهریور 1392 18:30
کافر عشقم مسلمانی مرا در کار نیست هر رگ من تار گشته حاجت زنار نیست از سر بالین من برخیز ای نادان طبیب دردمند عشق را دارو به جز دیدار نیست ناخدا در کشتی ما گر نباشد گو مباش ما خدا داریم ما را ناخدا در کار نیست خلق می گوید که خسرو بت پرستی می کند آری آری می کنم با خلق ما را کار نیست امیر خسرو دهلوی
-
همه موسیقی ها مرا عاشق می کنند
جمعه 1 شهریور 1392 18:26
موسیقی احساسات را نوازشی می کند که کلمات نمی توانند موسیقی آهنگ قلب است صدای روح است بعضی از موسیقی ها مرا به رویا می برند بعضی از مو سیقی ها به من الهام می دهند که خلق کنم بعضی از موسیقی ها مرا به فکر گذشته ها می اندازند بعضی از موسیقی ها کمکم می کنند آینده را طراحی کنم وقتی با تو هستم همه موسیقی ها مرا عاشق می کنند...
-
چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
جمعه 1 شهریور 1392 18:22
چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما نالهی ما حلقه در گوش اجابت میکشد کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما فتنهی صد انجمن ، آشوب صد هنگامهایم گر به ظاهر چون شراب کهنه خاموشیم ما نامهی پیچیده را چون آب خواندن حق ماست کز سخن فهمان آن لبهای خاموشیم ما بی تامل چون عرق بر روی خوبان میدویم...
-
نفرین برآن مرحمت بالای عشق
جمعه 1 شهریور 1392 18:08
نفرین برهر آنچه که روح آدمی را با جذبه و جادو به سوی خویش می کشد و او را در این ماتم کده با نیروهای اغوا و فریب در بند می کشد فراتر از همه نفرین بر اندیشه های والا که جان خویشتن را با آن ها اسیر می سازد نفرین بر فریبندگی خیالات که باری اند بر دوش خرد نفرین بر هر آنچه در رویاها بر ما وارد می شوند به هیات فریب کار شهرت...
-
بر باغ ما ببار
جمعه 1 شهریور 1392 18:04
بر باغ ما ببار بر باغ ما که خنده ی خاکستر است و خون باغ درخت مردان این باغ باژگون ما در میان زخم و شب و شعله زیستیم در تور تشنگی و تباهی با نظم واژه های پریشان گریستیم در عصر زمهریری ظلمت عصری که شاخ نسترن ، آنجا گر بی اجازه برشکفد ، طرح توطئه ست عصر دروغ های مقدس عصری که مرغ صاعقه را نیز داروغه و دروغ درایان می...
-
بیهوده
جمعه 1 شهریور 1392 18:01
بیتو هم میتوان به دریا خیره شد زبان موجها روشنتر از زبان تو بیهوده خاطرههایت را در دلم زنده نکن بیتو هم میتوانم دوستت داشته باشم از چیزهای بیهوده میگفتیم بیهوده ، بیهوده زمانی که باهم بودیم تو کودکی لوس از عشق من احمقی حیرتزده از عشق اُزدمیر آصاف برگردان : احمد پوری
-
عزیز من بیا متفاوت باشیم
جمعه 1 شهریور 1392 17:58
همسفر در این راه طولانی که ما بیخبریم و چون باد میگذرد بگذار خرده اختلافهایمان با هم باقی بماند خواهش میکنم ! مخواه که یکی شویم ، مطلقا مخواه که هر چه تو دوست داری ، من همان را ، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم ، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم یک ساز را...
-
سرو روان من
جمعه 1 شهریور 1392 17:54
بودنت زندگی را معنا می کند لازم نیست کاری انجام دهی سرو روان من همین که راه می روی ساز می زنی می گویی می شنوی می خندی همین که دگمه هام را باز می کنی می بندی یعنی همه چیز لازم نیست بر عاشقی کردنت خیال ببافی همین شرمی که با خنده ات می خیزد پولک هایی که از چشم هات می ریزد همین که دستت توی دستم عرق می کند همین شیرین زبانی...
-
آرزوهای دل مرده
جمعه 1 شهریور 1392 17:51
این که بر گونه ات فرو می غلتد اشک نمک سوده ی تو نیست آرزوهای دل مرده ی من است که سیاه مست از پستوی میکده دویده است به بازار تا به طبل عداوت بکوبد شارل بودلر
-
امشب که برایت مینویسم
یکشنبه 27 مرداد 1392 19:17
امشب که برایت مینویسم گریهی تو تنها موسیقیست که در رگهای خانه جریان دارد و من چقدر گریهات را از چشمانت بیشتر دوست میدارم که می خواهم بمیرم و هیچگاه به چشم نبینم گناه من نیست زیبا زنانه گریه میکنی و شاعرانه گلایه نگران نباش تقدیری در کار نیست کابوس دیدهایم سید محمد مرکبیان
-
سال ها پیش بود
یکشنبه 27 مرداد 1392 19:15
سال ها پیش بود همان وقت ها که تاریکی خیلی زود بر زمین می نشست همان روز ها که باران نم نم می بارید همان وقت های بازگشت از مدرسه ، از کار که در خانه ها چراغ روشن می شد سال ها پیش بود همان لبخندهایی که در سر راه به اطرافیان مان می زدیم فصل ها حرف کسی را گوش نمی کردند روزهایی که همانند کودکان از معنای زمان بی خبر بودیم...
-
اما نسیم ساده ی عاشق
یکشنبه 27 مرداد 1392 19:12
نه این اختلاف قدیمی راه به جایی نمی برد حالا بیا که عادلانه جهان را قسمت کنیم آن آسمان آبی بی لک برای تو این ابرهای تشنه ی باران برای من جنگل برای تو اما نسیم ساده ی عاشق برای من دریا برای تو رویا برای من اصلا جهان و هر چه در آن هست مال تو تو با تمام وجودت از آن من یدالله گودرزی
-
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
یکشنبه 27 مرداد 1392 19:09
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود شرط وفاست آن که چو شمشیر برکشد یار عزیز جان عزیزش سپر بود یا رب هلاک من مکن الا به دست دوست تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود گر جان دهی و گر سر بیچارگی نهی در پای دوست هر چه کنی مختصر بود ما سر نهادهایم تو دانی و تیغ و تاج تیغی که ماه روی زند تاج سر بود...