-
آنجا که تویی
یکشنبه 27 مرداد 1392 19:02
آنجا که تویی ، غم نبود ، رنج و بلا هم مستی نبود ، دل نبود ، شور و نوا هم اینجا که منم ، حسرت از اندازه فزون ست خود دانی و من دانم و این خلق خدا هم آنجا که تویی ، یک دل دیوانه نبینی تا گرید و گریاند از آن گریه ، تو را هم اینجا که منم ، عشق به سرحد کمال ست صبر است و سلوک ست و سکوت ست و رضا هم آنجا که تویی باغی...
-
فقط خسته ست
یکشنبه 27 مرداد 1392 18:58
بعضی روزها انسان فقط خسته ست نه تنهاست نه غمگین و نه عاشق فقط خسته ست ایلهان برک ترجمه : سیامک تقی زاده
-
ای چشم شیرین بی پروا
یکشنبه 27 مرداد 1392 18:51
همه جا می بینمت به درخت و پرده و آینه نمی دانم اما تو مرا دنبال می کنی یا من ترا ای چشم شیرین زیبا به گلها می بینیم و می بینمت به گلها نشسته ای و می بینیم بر آب می نگرم و می بینمت در آب می لرزی و می بینیم تو مرا جست و جو می کنی یا من ترا ای چشم شیرین دلربا همه رویاهایم را نیلوفری کرده ای و همه خیال هایم را به بوی شراب...
-
عشق و زمان
یکشنبه 27 مرداد 1392 18:41
زمان به سرعت در گذر است ساعتها شتابان هستند و ما را به سوی راههای ناشناخته پیش میبرند فصلها به سرعت میآیند و میروند و تنها عشق است که میماند همهی آنچه سالها در کنارت بوده است در زندگی تو در زندگی من عشق کهنه در ابتدا چون جام عسل و در پایان چون جام زهر این مقدس است یا نفرینشده نمیدانم زمان به سرعت در گذر...
-
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
یکشنبه 27 مرداد 1392 18:37
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو...
-
باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را
شنبه 26 مرداد 1392 18:33
باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را باز بر خورشید پوش آن جوشن شمشاد را باز چون شاگرد مومن در پس تخته نشان آن نکو دیدار شوخ کافر استاد را ناز چون یاقوت گردان خاصگان عشق را در میان بحر حیرت لولو فریاد را خویشتن بینان ز حسنت لافگاهی ساختند هین ببند از غمزه درها کوی عشق آباد را هر چه بیدادست بر ما ریز کاندر کوی داد ما به جان...
-
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
جمعه 25 مرداد 1392 18:20
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تاکنم جان ازسررغبت فدای نام دوست واله وشیداست دایم همچو بلبل درقفس طوطی طبعم زعشق شکَرو بادام دوست زلف اودام است وخالش دانه ی آن دام ومن برامید دانه ای افتاده ام دردام دوست سرزمستی برنگیردتا به صبح روزحشر هرکه چون من درازل یک جرعه خوردازجام دوست بس نگویم شمَه ای ازشرح شوق خودازآنک...
-
جهان جای عجیبی ست
جمعه 25 مرداد 1392 18:11
جهان جای عجیبی ست اینجا هر کس شلیک می کند خودش کشته می شود رسولیونان
-
ساعت عشق
چهارشنبه 23 مرداد 1392 18:17
روزهای بارانی هرگز به دستش ساعت نمیبست روزی از او پرسیدم پس چگونه است سر ساعت به وعده میایی ؟ گفت : ساعت را از خورشید میپرسم پرسیدم : روزهای بارانی چهطور ؟ گفت: روزهای بارانی همه ساعتها ساعت عشق است راست میگفت یادم آمد که روزهای بارانی او همیشه خیس بود واهه آرمن
-
من با تو هر روز عشق جدیدی دارم
چهارشنبه 23 مرداد 1392 18:14
درتو صفاتی غیر قابل پیش بینی وجود دارد مردی جدید برای هر روز و من با تو هر روز عشق جدیدی دارم مداوم به تو خیانت وآن را روی تو اجرا می کنم همه چیز اسم تو شده است صدای تو شده است و حتی هنگامی که می خواهم از تو به بیابان های خواب فرار کنم پیش می آید که ساعدهایم نزدیک گوش هایم قرار گیرد به تک تک های ساعتم گوش می دهم که...
-
گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم
چهارشنبه 23 مرداد 1392 18:11
گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم بس بند که بشکستم ، آهسته که سرمستم در مجلس حیرانی ، جانی است مرا جانی زان شد که تو می دانی ، آهسته که سرمستم پیش آی دمی جانم ، زین بیش مرنجانم ای دلبر خندانم ، آهسته که سرمستم ساقی می جانان بگذر ز گران جانان دزدیده ز رهبانان ، آهسته که سرمستم رندی و چو من فاشی ، بر ملت قلاشی در پرده...
-
به نام زندگی
چهارشنبه 23 مرداد 1392 18:09
سپیده که سر بزند در این بیشهزار خزان زده شاید گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوئیدیم پس به نام زندگی هرگز نگو هرگز پل الوار
-
کسی را دوست می دارم
چهارشنبه 23 مرداد 1392 18:06
و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانند که بی نهایت بار در نامه ها و شعر ها در شعله ها سوختند تا سند سوختن نویسنده شان باشند پروانه ها آخ تصور کن آن ها در اندیشه چیزی مبهم که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند یادم می آید روزگاری ساده لوحانه صحرا...
-
هنگام روز کجا می روی
چهارشنبه 23 مرداد 1392 18:01
هنگام روز کجا می روی در خانه بمان غمگینم گیلاس ها بر درختان نشسته اند پرنده از تنهایی پر نمی زند هراس دارد من همواره در روز زخم قلبم را به تو نشان می دهم در خانه بمان آوازها از خانه دور است یک ستاره هنوز در آسمان مانده است شب می شود گلهای سرخ در شب در باغچه دیده نمی شوند در باغچه یادبود تو است کنار این بوته های گل سرخ...
-
جان به لب آمد و بوسید لب جانان را
چهارشنبه 23 مرداد 1392 17:58
جان به لب آمد و بوسید لب جانان را طلب بوسهٔ جانان به لب آرد جان را سر سودا زده بسپار به خاک در دوست که از این خاک توان یافت سر و سامان را صد هزاران دل گم گشته توان پیدا کرد گر شبی شانه کند موی عبیر افشان را زده ره عقل مرا ، حور بهشتی رویی که به یک عشوه زند راه دو صد شیطان را سست عهدی که بدو عهد مودت بستم ترسم آخر که...
-
خود را زخمی نکن
شنبه 19 مرداد 1392 17:52
گاه و بیگاه فرو میشوی در چاهِ خاموشیات در ژرفای خشم پرغرورت و چون بازمیگردی نمیتوانی حتا اندکی از آنچه در آنجا یافتهای با خود بیاوری عشق من ، در چاهِ بستهات چه مییابی ؟ خزهی دریایی ، مانداب ، صخره ؟ با چشمانی بسته چه می بینی ؟ زخمها و تلخیها را ؟ زیبای من ، در چاهی که هستی آنچه را که در بلندیها برایت...
-
مرگ یک بار رخ نمیدهد
شنبه 19 مرداد 1392 17:50
مرگ یک بار رخ نمیدهد زیرا همه ی ما هر روز چند بار میمیریم هر بار که با آرزوها علایق و پیوندهای خود وداع می کنیم می میریم مارسل پروست
-
جان به جانان کی رسد
شنبه 19 مرداد 1392 17:46
جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا ذره است این ، آفتاب است ، آن کجا و این کجا دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا جسم غم فرسود من چون آورد تاب فراق این تن لاغر کجا بار غم هجران کجا در لب یار است آب زندگی...
-
میخواهم ببوسمت
شنبه 19 مرداد 1392 17:29
رک بگویم میخواهم ببوسمت چنان با محبت که برای اولین بار حس کنی که عشق به سمت من تعادلش را از دست میدهد ریچارد براتیگان
-
رویاهایم
شنبه 19 مرداد 1392 17:26
نه اینها کاغذی نیستند که بادشان ببرد پاره سنگی که روی رویاهایم گذاشتی بردار روی باد بگذار رویاهای مناند که باد را بههم ریختهاند شهاب مقربین
-
قصه یک جدایی
شنبه 19 مرداد 1392 17:23
مرد گفت : دوستت دارم سخت ، دیوانه وار انگار که قلبم را شبیه شیشه ای در مشت فشرده و انگشتهایم را بریده باشم مرد گفت : دوستت دارم به عمق، به گسترای کیلومترها دوستت دارم صد در صد هزار و پانصد در صد صد در بی نهایت ، در بی کران در صد زن گفت : با ترس و اشتیاقی که داشتم خم شدم لب بر لبت نهادم و دل بر دلت و سرم را بر سرت تکیه...
-
فریاد میزنم
شنبه 19 مرداد 1392 17:20
فریاد میزنم هرگاه که میخواهم زنده باشم آنگاه که زندگی ترک میگویدم به آن میچسبم میگویم زندگی زود است رفتن دست گرمش در دستم لبم کنار گوشش نجوا میکنم ای زندگی زندگی گویی معشوقیست که میرود از گردنش میآویزم فریاد میزنم ترکم کنی میمیرم هالینا پوشویاتوسکا ترجمه : علیرضا دولتشاهی و ایونا نویسکا
-
ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
شنبه 19 مرداد 1392 17:11
ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را دشمن جانی و از جان دوستتر دارم تو را گر به صد خار جفا آزردهسازی خاطرم خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را قصد جان کردی که یعنی : دست کوته کن ز من جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را گر برون آرند جانم را ز خلوتگاه دل نیست ممکن ، جان من ، کز دل برون آرم تو را یک دو روزی صبر کن ،...
-
از عشق دل افروزم ، چون شمع همی سوزم
سهشنبه 15 مرداد 1392 18:38
از عشق دل افروزم ، چون شمع همی سوزم چون شمع همی سوزم ، از عشق دل افروزم از گریه و سوز من ، او فارغ و من هر شب چون شمع ز هجر او ، میگریم و میسوزم سیف فرغانی
-
همه محاسبات مرا
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:45
همه محاسبات مرا در هم ریخته ای تا یک ساعت پیش فکر می کردم ماه در آسمان است اما یک ساعت است که کشف کرده ام ماه در چشمان تو جای دارد نزار قبانی
-
مرا به شگفتی وا می داری
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:44
مرا به شگفتی وا می داری وقتی می گویی فراموشت می کنند مرا صدها بار فراموشم کرده اند صدها بار در گور آرام گرفته ام گوری که شاید اکنون در آنم الهه شعر گور شد و گنگ و چون دانه ای در زمین گندید تا کی بار دیگر چون ققنوس از میان خاکستر خود بر بگیرد به سوی آبی اثیری آنا آخماتووا
-
مهمانی
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:42
باران را به خانه دعوت کردم آمد ، ماند ، و رفت شاخه گلی برایم جا گذاشته بود آفتاب را به خانه دعوت کردم آمد ، ماند ، و رفت آینه کوچکی برایم جا گذاشته بود درخت را به خانه دعوت کردم آمد ، ماند ، و رفت شانه سبزی برایم جا گذاشته بود تو را به خانه دعوت کردم تو ، زیباترین دختر جهان و آمدی و با من بودی و وقت بازگشت گل و آینه...
-
ای همه ی فصول من
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:39
این است عطر خاکستری هوای که از نزدیکی صبح سخن می گوید زمین آبستن روزی دیگر است این است زمزمه سپیده این است آفتاب که بر می آید تک تک ، ستاره ها آب می شوند و شب بریده بریده به سایه های خرد تجزیه می شود و در پس هر چیز پناهی می جوید و نسیم خنک بامدادی چونان نوازشی ست عشق ما دهکده ای که هرگز به خواب نمی رود نه به شبان و نه...
-
همیشه فردایی نیست
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:37
همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلتها به ما دهد کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آنها علاقه و نیاز داری مراقبشان باش گابریل گارسیا مارکز
-
از آنرو که دوستت می دارم
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:36
از آنرو که دوستت می دارم می توانی بروی از آنرو که دوستت می دارم می بخشم بر تو ناراستی را از آنرو که دوستت می دارم پاس می دارم زیبایی را از آنرو که دوستت می دارم تو رهایی مارگوت بیکل