-
به تو می خندند ؟
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:33
به تو می خندند ؟ گل های آفتاب گردان ؟ نه بر برکه خیال های دور تاکنون حضور مواج چهره تو بهشتی است که تنها کولیان بر آن آشیان می سازند تا خاطره تلخ راه های سخت شیب گذشته شیرین بر چشمان تو نقش گیرد لبخند تو دختر میزبان خوابی به عمق تمام خیال های ناخواسته است پروانه های پنهان در ابرهای بازدمت زیبا دختر کولی گل های زمین را...
-
اندکی عاشقی کنیم
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:31
چقدر خوب است که ما هم یاد گرفتهایم گاه برای ناآشناترین اهل هر کجا حتی خواب نور و سلام و بوسه میبینیم گاه به یک جاهایی میرویم یک درههای دوری از پسین و ستاره از آواز نور و سایهروشن ریگ و مینشینیم لب آب لب آب را میبوسیم ریحان میچینیم ترانه میخوانیم و بیاعتنا به فهم فاصله دهان به دهان دورترین رویاها بوی خوش...
-
وصیت
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:28
وصیت کرده ام قلبم را به کسی شبیه خودم بدهند می خواهم بعد از مرگ هم عاشقت بمانم کامران رسول زاده
-
فراموش کردن
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:25
سخت بود فراموش کردن کسی که با او همه چیز و همه کس را فراموش میکردم ایلهان برک مترجم : سیامک تقی زاده
-
بیا مرو ز کنارم ، بیا که می میرم
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:21
بیا ، مرو ز کنارم ، بیا که می میرم نکن مرا به غریبی رها که می میرم توان کشمکشم نیست بی تو با ایام برونم آور از این ماجرا که می میرم نه قول هم سفری تا همیشه ام دادی ؟ قرار خویش منه زیر پا که می میرم به خاک پای تو سر می نهم ، دریغ مکن زچشم های من این توتیا که می میرم مگر نه جفت توام قوی من ؟ مکن بی من به سوی برکه آخر...
-
کشید کار ز تنهاییم به شیدایی
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:18
کشید کار ز تنهاییم به شیدایی ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی ؟ ز بس که داد قلم شرح سرنوشت فراق ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی مرا تو عمر عزیزی و رفتهای ز برم چو خوش بود اگر ، ای عمر رفته بازآیی زبان گشاده ، کمر بستهایم ، تا چو قلم به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی به احتیاط گذر بر سواد دیدهی من چنان که گوشهی دامن...
-
آن هنگام که میخندی ، دنیا با تو میخندد
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:14
آن هنگام که میخندی ، دنیا با تو میخندد آن هنگام که اشک میریزی امّا ، تنها هستی شادی را باید در دنیای پیرِ غمگین جستجو کنی غمها امّا ، تو را خواهند یافت آواز که میخوانی ، کوهها همراهیات میکنند آه که میکشی امّا ، در فضا گم میشود پژواکِ آوای شاد فراگیر میشود غمناک که شد امّا ، دیگر به گوش نخواهد رسید شاد که...
-
رویا در رویا
سهشنبه 15 مرداد 1392 13:11
بوسه بر پیشانیت مینهم در این واپسین دیدار بگذار اقرار کنم حق با تو بود که پنداشتی زندگانیم رویایی بیش نیست با این وجود گر روز یا شبی چه در خیال ، چه در هیچ امید رخت بربندد پنداری که چیز کمی از دست دادهایم ؟ گر اینگونه باشد سراسر زندگانی رویایی بیش نیست در میان خروش امواج مشوش ساحل ایستادهام دانه های زرین شن در...
-
قاصدی کو تا فرستم سوی تو
سهشنبه 15 مرداد 1392 11:04
قاصدی کو تا فرستم سوی تو غیرتم آید که بیند روی تو مرده بودم زنده گشتم بامداد کامد از باد سحرگه بوی تو کاش میمردم نمیدیدم به چشم این دل افتد دور از پهلوی تو دل شده از جفت ابروی تو طاق زان پریشان گشته چون گیسوی تو عاقبت کردی به یک زخمم هلاک آفرین بر قوت بازوی تو می کشد پیوسته بر روی تو تیغ سخت بیشرمست این ابروی تو...
-
از خانه بیرون میزنم ، اما کجا امشب ؟
شنبه 12 مرداد 1392 13:07
از خانه بیرون میزنم ، اما کجا امشب ؟ شاید تو میخواهی مرا در کوچهها امشب پشت ستون سایهها ، روی درخت شب میجویم اما نیستی در هیچ جا امشب میدانم آری نیستی ، اما نمیدانم بیهوده میگردم بدنبالت چرا امشب ؟ هرشب تو را بیجستجو مییافتم اما نگذاشت بیخوابی بدست آرم تو را امشب ها ، سایهای دیدم ، شبیهت نیست ، اما حیف...
-
ای مرغ سحر حسرت بستان که داری
سهشنبه 8 مرداد 1392 13:04
ای مرغ سحر حسرت بستان که داری این ناله به اندازهی حرمان که داری ای خشک لب بادیه این سوز جگر تاب در آرزوی چشمهی حیوان که داری ای پای طلب اینهمه خون بسته جراحت از زخم مغیلان بیابان که داری پژمرده شد ای زرد گیا ه برگ امیدت امید نم از چشمهی حیوان که داری ای شعلهی افروخته این جان پر آتش تیز از اثر جنبش دامان که داری ما...
-
شط چشمان من
سهشنبه 8 مرداد 1392 13:01
ناگهان دیدم قهوه ی سیاه را از شط چشمان من می نوشی و در آنها روزنامه صبح را می خوانی پای به قهوه خانه ها گذاشتم تا مرا بنوشی و روزنامه های صبح را می خرم تا مرا بخوانی سعاد الصباح
-
خیال روی تو
سهشنبه 8 مرداد 1392 12:59
خیال روی تو در هر طریق همره ماست نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجت موجه ماست ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست به حاجب در خلوت سرای خاص بگو فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست به صورت...
-
چشم هایت شکارم کردند
سهشنبه 8 مرداد 1392 12:56
من دیگر تفنگم را شسته و آویختم چشم هایت شکارم کردند ان دو گوزن سبز آن ها زودتر از تمام شکارچیان شلیک می کنند بعد از این پای تمام اتش ها قصه تو را خواهم گفت رسول یونان
-
حاصل بوسه های تو
سهشنبه 8 مرداد 1392 12:52
حاصل بوسه های تو اکنون منم شعری که از شکوفه های بهاری سنگین است و سر به سجده بر آب فرود آورده دعا می خواند شمس لنگرودی
-
اولین بار نیست
سهشنبه 8 مرداد 1392 12:46
اولین بار نیست که این غروب لعنتی غمگینت کرده است آخرین بار نیز نخواهد بود به کوری چشمش اما خون هم اگر از دیده ببارد بیش از این خانه نشینمان نخواهد کرد کفش و کلاه کردن از تو خنده به لب آوردنت از من برای کنف کردن این غروب و خنداندن تو حاضرم در نور نئون های یک سینما مثل چارلی چاپلین راه بروم و به احترام لبخندت هر بار...
-
تنهایی را
سهشنبه 8 مرداد 1392 12:43
تنهایی را ترجیح بده به تن هایی که روحشان با دیگریست تنهایی تقدیر من نیست ترجیح من است جبران خلیل جبران
-
احتمالات
سهشنبه 8 مرداد 1392 12:41
سینما را ترجیح میدهم گربهها را ترجیح میدهم درختان بلوط کنار رود وارتا را ترجیح میدهم دیکنز را بر داستایفسکی ترجیح میدهم خودم را که آدمها را دوست دارد بر خودم که بشریت را دوست دارد، ترجیح میدهم ترجیح میدهم نخ و سوزن آماده دمِ دستم باشد رنگ سبز را ترجیح میدهم ترجیح میدهم نگویم که همه اش تقصیر عقل است استثناها...
-
پیر ما از صومعه بگریخت در میخانه شد
سهشنبه 8 مرداد 1392 12:39
پیر ما از صومعه بگریخت در میخانه شد در صف دردی کشان دردی کش و مردانه شد بر بساط نیستی با کمزنان پاکباز عقل اندر باخت وز لایعقلی دیوانه شد در میان بیخودان مست دردی نوش کرد در زبان زاهدان بیخبر افسانه شد آشنایی یافت با چیزی که نتوان داد شرح وز همه کارث جهان یکبارگی بیگانه شد راست کان خورشید جانها برقع از رخ بر گرفت...
-
ای سخن پرداز خاموشم
دوشنبه 7 مرداد 1392 12:35
سخن دیگر نگفتی , ای سخن پرداز خاموشم فراموشت نمی کردم , چرا کردی فراموشم ؟ ز سردی های خاک تیره , آغوشت چه می جویند ؟ چه بد دیدی , چه بد دیدی ز گرمی های آغوشم ؟ نه چشم بسته بگشایی , نه راه رفته باز آیی به مرگت بار تنهایی چه سنگین است بر دوشم به جز در دیده ام , کی می پسندیدی سیاهی را ؟ نمی بینی مگر اکنون که سر تا پا سیه...
-
در امتحان سادهْ تو
دوشنبه 7 مرداد 1392 12:32
اما با این همه تقصیر من نبود که با این همه با این همه امید قبولی در امتحان سادهْ تو رد شدم اصلاً نه تو ، نه من تقصیر هیچ کس نیست از خوبی تو بود که من بد شدم قیصر امین پور
-
هیچ دانی که سر صحبت ما دارد یار
شنبه 5 مرداد 1392 17:58
هیچ دانی که سر صحبت ما دارد یار سر پیوند چو من باز فرود آرد یار کاشکی هیچکسی زو خبری میدهدی تا از این واقعه خود هیچ خبر دارد یار تو ببینی که مرا عشوه دهان خنداخند سالها زار بگریاند و بگذارد یار یارت ار جو کند خود چکند چون به عتاب خون بریزد که همی موی نیازارد یار انوری جان جهان گیر و کم انگار دلی پیش از آن کت به همین...
-
ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
شنبه 5 مرداد 1392 12:29
ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را بر کف ما نه سه باده گردش اجرام را تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را جان و دل در جام کن تا جان به جام اندر نهیم همچو خون دل نهاده ای پسر صد جام را دام کن بر طرف بام از حلقههای زلف خویش چون که جان در جام کردی تنگ در کش جام را کاش کیکاووس پر کن زان...
-
گاهی برای او
شنبه 5 مرداد 1392 12:25
گاهی برای او چیزهایی می نویسی بعد پاک می کنی پاک می کنی او هیچ یک از حرف های تو را نمی خواند اما تو تمام حرف هایت را گفته ای مورات حان مونگان ترجمه : سیامک تقی زاده
-
در مه
شنبه 5 مرداد 1392 12:23
غریب است سرگردانی در مه آنجا که تنهاست هرسنگ و بوته ای و هیچ درختی درخت دیگر را نمی بیند همه تنهایند پر از دوست بود دنیا برایم آنوقت که زندگی ام نور بود اینک که مه فرو می افتد دیگر کسی قبل رویت نیست راستی که هیچکس عاقل نمی شود مگر اینکه تاریکی را بشناسد که خاموش و گریز ناپذیر از همه جدا می کند او را غریب است در مه...
-
رباعیات خیام
شنبه 5 مرداد 1392 12:20
در گـــوش دلــم گفت فلــک پنهــــانی حکمی که قضــــا بــــود ز من مـــی دانی ؟ در گـــردش خــــود اگر مـــــرا دست بدی خــــــــود را برهاندمی ز سرگـــــردانی ========== پیــــــری دیــدم به خانه خماری گفتـــم نکنی ز رفتــــــگان اخباری گفتا می خــــور که همچو ما بسیاری رفتنــــد و کسی باز نیامـــد باری ==========...
-
دروازههای شهرت را به رویم بگشا
شنبه 5 مرداد 1392 12:15
دروازههای شهرت را به رویم بگشا با تو آنقدر حرف دارم که با گفتن تمام نشود سالهاست من لحظاتی را زیستهام که گره به نام تو خورده دروازههای شهرت را به رویم بگشا من در آنجا با تو شهرهای دیگر را تصاحب خواهم کرد این خانهها این کوچهها این میدانها کفایت هر دویمان را نمیکند اُزدمیر آصاف ترجمه : قادر دلاورنژاد
-
یکی در سینه ام فریاد می زند پرواز کن
شنبه 5 مرداد 1392 12:10
یکی در سینه ام فریاد می زند پرواز کن بر تارک دیوار خواهی رسید و از آن سو همزادت را و عشقت را خواهی نگریست هزاران حیف پر می زنم اما پرواز نه گویی دست صیادی پر های پرواز مرا بریده است شوق پرواز هست اما قدرت پرواز نه مهدی سهیلی
-
گرفتار چشمهای تو
چهارشنبه 2 مرداد 1392 19:11
نه زمینشناسم نه آسمانپرداز گرفتارم گرفتار چشمهای تو یک نگاه به زمین یک نگاه به زمان زندگی من از همین گرفتاری شروع میشود سبز آبی کبود من چشمهای تو معنای تمام جملههای ناتمامی ست که عاشقان جهان دستپاچه در لحظهی دیدار فراموشی گرفتند و از گفتار بازماندند کاش میتوانستم ای کاش خودم را در چشمهای تو حلقآویز کنم عباس...
-
عشقت از آن من نیست
چهارشنبه 2 مرداد 1392 19:01
تمامی چیزهایی که دوست می دارم از آن من نیست دریا از آن من نیست پاییز از آن من نیست عشقت از آن من نیست تنها زخمم از آن من است خیابانی که مرا به سوی مرگ زیبایم با وبای خاطره سوق می دهد غاده السمان