-
عشق چون موج است
دوشنبه 15 دی 1393 18:35
عشق چون موج است تکرار افسوس ما بر گذشته اکنون تند و کند معصوم ، چون آهویی که از دوچرخه ای جلو می زند و زشت ، چون خروس پر جرئت ، چون گدایی سمج آرام چون خیالی که الفاظش را می چیند تیره ، تاریک و روشنایی می بخشد تهی و پر از تناقض حیوان ، فرشته ای به نیرومندی هزار اسب و سبکی یک رویا پر شبهه ، درنده و روان هرگاه عقب بنشیند...
-
در حال بستن چمدان انگار
دوشنبه 15 دی 1393 18:31
در حال بستن چمدان انگار گفته ای متارکه چیزی است مثل بیرون کشیدن نیزه از زخم چه قایقی بادبانی تو را ببرد چه تابوت مرده شور با دردی زیر سینه ی چپ آغاز می شود و جای خارج ازاین بُن بست با بغضی در گلو پایان می یابد می گوید قضاوتش نکرده ای و هیچ کلمه ای در کلامت خارج از خط نبوده است که خارجش کند از خط و حق داشته ای حتا آن...
-
دستان تو
دوشنبه 15 دی 1393 12:05
دستان تو صبح هستند وقتی آب را به صورتت می پاشند تا آینه مثل هر روز از تو معذرت خواهی کند وقتی کاسه شیر را روی اجاق می گذارند تا شعله از گرمی آن ها اجازه بگیرد وقتی پرده ها را کنار می زند تا حریر و لطافتش چروک و کهنگی را دور کند وقتی پنجره را باز می کند تا خورشید انتظار نکشد دستان تو صبح هستند محسن حسینخانی
-
بیش از عشق بر تو عاشقم
دوشنبه 8 دی 1393 18:26
ناممکن است که احساس خود را نسبت به تو با واژه ها بیان کنم اینها سرشارترین احساساتی هستند که تاکنون داشته ام با این همه هنگامی که می خواهم اینها را به تو بگویم و یا بنویسم واژه ها حتی نمی توانند ذره ای از ژرفای احساساتم را بیان کنند گرچه نمی توانم جوهر این احساسات شگفت انگیز را بیان کنم می توانم بگویم آن گاه که با توام...
-
در آخرین جمعه ی پاییزی مان
دوشنبه 8 دی 1393 18:23
در آخرین جمعه ی پاییزی مان برایت خواهم نوشت تا همیشه به خاطر داشته باشی پاییز هم که تمام شود دوست داشتنِ من تمام نخواهد شد زمستان که بیاید با یک فنجان چای ، پشتِ پنجره به انتظارت خواهم نشست چراکه حتم دارم روزی خواهی آمد من برای تو انتظار که هیچ جان هم خواهم داد حاتمه ابراهیم زاده
-
به من عشق بده
دوشنبه 8 دی 1393 18:18
برای جیره ی روزانه ام به من عشق بده و قلب غمگینم را سنگین نکن حتی با ذره ای کوچک لمسم کن و گل سرخ را از من دریغ مدار بر خطاهای من چشم ببند و رسولانت را بفرست پیش از آن که پا به جهان من بگذاری مرام المصری مترجم : سیدمحمد مرکبیان
-
سکوت کردم
دوشنبه 8 دی 1393 18:14
سکوت کردم خندهاش گرفت به یاد ندارم راههایی را که پیمودهام درهایی را که کوبیدهام و غزلهایی را که سرودهام سکوت کردم به گریه افتاد به یاد دارم هنوز راه هایی را که نپیمودهام درهایی را که نکوبیدهام و غزل هایی را که برای او نسرودهام واهه آرمن
-
رفتن ات هم مرا تنها نمی گذارد
دوشنبه 8 دی 1393 18:08
با وسواس عجیبی تو را در من پیش می برم حتی در دوست داشتن های دیگر تو در همان جایگاه پیشین ات ایستاده ای رفتن ات هم مرا تنها نمی گذارد در تن های غریبه حتی تو را در من با وسواس پیش می برم انگار که رد پای بودن ات را در تمام اتفاقات درون عشقی ناشناخته دنبال می کنم مورات حان مونگان ترجمه : سیامک تقی زاده
-
مرا فقط تا غروب آفتاب تسلی دهید
دوشنبه 8 دی 1393 18:04
مرا فقط تا غروب آفتاب تسلی دهید من تا پایان سال این عمر را ادامه میدهم کلیدهای یخ بستهی خانه را در آفتاب میگذارم انبوه جراحتها را سراسیمه در میان برگها گم میکنم میگویم : آنان نیک بودند که حدس آفتاب داشتند و کندوی اندک زنبوران را شکستند تا شاید این انبوه جراحتها التیام پذیرد گمراهی ابر بود که باران شد حدیث...
-
من به تو دلباختم
دوشنبه 1 دی 1393 18:30
من به تو دلباختم زیرا که زخم هاى تو شبیه زخم هاى من بود اِجه آیهان ترجمه : سیامک تقی زاده
-
به عشق که رسیدی
دوشنبه 1 دی 1393 18:09
گرسنگی ام قدیمی است به عشق که رسیدی قوت مرا با مشت و شتاب پیمانه کن از بد حادثه به سراغ تو نیامده ام از پیراهنت دستمالی می خواهم که زخم عتیقم را ببندم و از دهانت بوسه ایی که جهانم را تازه کنم حسین منزوی
-
می خواهم از تو بنویسم
دوشنبه 1 دی 1393 18:05
می خواهم از تو بنویسم با نامت تکیه گاهی بسازم برای پرچین های شکسته برای درخت گیلاس یخ زده از لبانت که هلال ماه را شکل می دهند از مژگانت که به فریب ، سیاه به نظر می رسند می خواهم انگشتانم را در میان گیسوانت برقصانم برآمدگی گلویت را لمس نمایم همان جایی که با نجوایی بی صدا دل از لبانت فرمان نمی برد می خواهم نامت را...
-
شراب شیره ی انگور خواهم
دوشنبه 1 دی 1393 18:00
شراب شیره ی انگور خواهم حریف سرخوش مخمور خواهم مرا بویی رسید از بوی حلاج ز ساقی باده ی منصور خواهم ز مطرب ناله ی سرنای خواهم ز زهره زاری طنبور خواهم چو یارم در خرابات خراب است چرا من خانه ی معمور خواهم ؟ بیا نزدیکم ای ساقی ، که امروز من از خود خویشتن را دور خواهم اگر گویم مرا معذور می دار مرا گوید : ترا معذور خواهم...
-
تو تغییر خواهی کرد
دوشنبه 1 دی 1393 18:00
داغی تابستان برگونه هایت و زمستان سرد بر قلب کوچکت نشسته است تو تغییر خواهی کرد عزیزم زمستان بر گونه هایت و تابستان به قلبت خواهد آمد هاینریش هاینه
-
زندگی چیست ؟
دوشنبه 1 دی 1393 17:57
آنجا که احساس می کنی خاطره ای نخواهی ساخت خواهی مُرد زندگی چیزی ست میان خاطراتی که ساخته ایم و خاطراتی که خواهیم ساخت سیدمحمد مرکبیان
-
تشویش
سهشنبه 25 آذر 1393 10:43
بنشینیم و بیندیشیم این همه با هم بیگانه این همه دوری و بیزاری به کجا ایا خواهیم رسید آخر ؟ و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟ جنگلی بودیم شاخه در شاخه همه آغوش ریشه در ریشه همه پیوند وینک انبوه درختانی تنهاییم مهربانی به دل بسته ما مرغی ست کز قفس در نگشادیمش و. به عذری که فضایی نیست وندرین باغ خزان خورده جز...
-
چشمان تو وطن من است
شنبه 22 آذر 1393 11:31
چشمان تو وطن من است شهرهای بسیار دارد شهرهایش خانه های سبز به خانه هایش کسی سرنمی زند از پنجره هایش کسی سرک نمی کشد درون چشمان تو وطنی آزاد است هیچ دیکتاتوری حکومت نمی کند مردمش آزادانه به خیابان می آیند روی هم را می بوسند عاشق هم می شوند مردم چشمهای تو زندان نمی شناسند در ساحل دریای آبی و زیبا نشسته اند تازیانه نمی...
-
گفته اى فراموشم کن
شنبه 22 آذر 1393 11:20
گفته اى فراموشم کن اما این غیر ممکن ست زیرا براى فراموش کردن ات اول باید تو را به یاد بیاورم جمال ثریا مترجم : سیامک تقی زاده
-
من او را دیده بودم
شنبه 22 آذر 1393 11:16
من او را دیده بودم نگاهی مهربان داشت غمی در دیدگانش موج می زد که از بخت پریشانش نشان داشت نمی دانم چرا هر صبح ، هر صبح که چشمانم به بیرون خیره می شد میان مردمش می دیدم و باز غمی تاریک بر من چیره می شد شبی در کوچه ای دور از آن شب ها که نور آبی ماه زمین و آسمان را رنگ می کرد از آن مهتاب شب های بهاری که عطر گل فضا را تنگ...
-
دست نیافتنی
شنبه 22 آذر 1393 11:12
تو برای من همیشه دست نیافتنی بودی حتی وقتی به من نزدیک بودی من تو را با علم به این موضوع دوست داشتم کریستین بوبن
-
دستور زبانِ توست
شنبه 22 آذر 1393 11:08
یا من مغلوبترین فاتح جهانم یا مرزهای تن تو دست نیافتنیست دارم عقبنشینی میکنم این یعنی عاشقت شدهام یعنی ازینجای شعر دستور دستور زبانِ توست کامران رسول زاده
-
بوسههای خیس
شنبه 22 آذر 1393 11:04
مهم نیست که دیگر پول نداریم شرابمان که به آخر رسید میرویم زیر باران و این بار از بوسههای خیس مست میشویم احمد اُکتای ترجمه : سیامک تقى زاده
-
دوستداری این سان نیست
پنجشنبه 20 آذر 1393 18:35
دوستداری این سان نیست ، اینکه دوست آزاری است شیوه ای که داری تو ، شیوه نیست ، بیماری است هرکسی تواند برد دل به مکر و افسونی آنچه مشکل است اما ، دلبری نه ، دلداری است کافری است رنجیدن در طریقت یاران لاف عشق و رنجش ؟ نه ، یار من ! نه این یاری است من کجا توانم بود جز به یاد تو ؟ وقتی خاطرات تو چون خون ، در رگان من جاری...
-
تنها پرچم
شنبه 15 آذر 1393 19:20
پیراهنت در باد تکان میخورد این تنها پرچمیست که دوستش دارم گروس عبدالملکیان
-
ای دوست ما را غم فرست
شنبه 15 آذر 1393 18:46
ما به غم خو کردهایم ای دوست ما را غم فرست تحفهای کز غم فرستی نزد ما هردم فرست جامه هامان چاک ساز و خانههامان پاک سوز خلعههامان درد بخش و تحفههامان غم فرست چون به یاد ما رسی دستی به گرد خود برآر گر همه اشکی به دست آید تو را، آن هم فرست خستگی سینهٔ ما را خیالت مرهم است ای به هجران خسته مارا، خسته را مرهم فرست یوسف...
-
پشیمانی
شنبه 15 آذر 1393 18:33
دل زود باورم را به کرشمهای ربودی چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی ز درون بود خروشم ولی از لب خموشم نه حکایتی شنیدی نه شکایتی شنودی چمن از تو خرم ای اشک روان که...
-
از می عشق نیستی هر که خروش میزند
شنبه 15 آذر 1393 17:53
از می عشق نیستی هر که خروش میزند عشق تو عقل و جانش را خانه فروش میزند عاشق عشق تو شدم از دل و جان که عشق تو پرده نهفته میدرد زخم خموش میزند دل چو ز درد درد تو مست خراب میشود عمر وداع میکند عقل خروش میزند گرچه دل خراب من از می عشق مست شد لیک صبوح وصل را نعره به هوش میزند دل چو حریف درد شد ساقی اوست جان ما دل می...
-
ایمان بیداد به عهدی داد
شنبه 15 آذر 1393 17:30
ایمان بیداد به عهدی داد روح فریب ام ، بی تو ، بی تو قانون گردابم ، سرابم ، نقش آبم بی تو ، بی تو بی ایمنی ، شوریدگی در قعر خوابم ای بی تو من بی خویش ، بی خویشتن ، بی کیش خاری هدف گم کرده در دهلیز بادم بی تو ، بی تو طیف غباری خفته بر دریای شن زار خون شب ام هذیان تب آلود دردم ، بی تو بی تو رمز سکوت ام راز بهت ام رنگ...
-
من به تنهایی قدم می زنم
شنبه 15 آذر 1393 17:27
من به تنهایی قدم می زنم و زیر پایم خیابان های نیمه شب جا خالی می کنند چشم که می بندم میان هوس های من این خانه های رویایی خاموش می شوند و پیاز آسمانی ماه بر بلندا ی سراشیبی ها آویخته است من خانه ها را منقبض می کنم و درختان را می کاهم دور که می شوم قلاده نگاهم می افتد به گردن آدم های عروسکی که بی خبر از کم شدن می خندند...
-
کنون نزدیکتر بیا و گوش کن
شنبه 15 آذر 1393 17:23
کنون نزدیکتر بیا و گوش کن به ضربه های مضطرب عشق که پخش می شود چون تام تام طبل سیاهان در هوهوی قبیله اندامهای من من حس میکنم من میدانم که لحظه ی نماز کدامین لحظه ست کنون ستاره ها همه با هم همخوابه می شوند من در پناه شب از انتهای هر چه نسیمست می وزم من در پناه شب دیوانه وار فرو می ریزم با گیسوان سنگینم در دستهای تو و...