-
مژده ازآن یار بیار
چهارشنبه 15 بهمن 1393 16:58
بیش مرو بیش بیا ، مژده از آن یار بیار برفکن این پردهی دل ، رخصت دیدار بیار چند که یار یار کنم ، سر به سرِ دار کنم ؟ بهرِ دلِ یوسف من ، نقد خریدار بیار باز در این دورِ هوا ، میل پر و بال کجاست حولِ حلول و حاشیه ، نقطه و پرگار بیار نقش در این پرده ببین ، گردش این دایره را می طلب و تشنه بیا ، نشئهی اَسرار بیار قیمت ما...
-
عشق خودش خواهد آمد
چهارشنبه 15 بهمن 1393 16:56
عشق خودش خواهد آمد بی هیاهو نمی توان از آن فرار کرد زمانی متوجه آمدنش خواهی شد که بدون آن نفس کشیدن دشوار میشود پاتریک مودیانو
-
رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست
چهارشنبه 15 بهمن 1393 16:46
رنج از کسی بریم که دردش دوای ماست زخم از کسی خوریم که رنجش شفای ماست جائی سرای تست که جای سرای نیست وانگه در سرای تو خلوتسرای ماست گر ما خطا کنیم عطای تو بیحدست نومیدی از عطای تو حد خطای ماست روزی گدای کوی خودم خوان که بنده را این سلطنت بسست که گوئی گدای ماست حاجت بخونبها نبود چون تو میکشی مقتول خنجر تو شدن خونبهای...
-
شکوفه سیب
چهارشنبه 15 بهمن 1393 12:01
یک عمر روبروی هم بودیم و بهم نمی رسیدیم اما نگاهمان عاشقانه در هم بود ما دو شکوفه سیب بودیم کاش هیچ وقت به رسیدن فکر نمی کردیم محسن حسینخانی
-
به این تنهایی خو کرده ام
چهارشنبه 8 بهمن 1393 12:20
به این تنهایی خو کرده ام و نمی خواهم کسی را ببینم و نمی خواهم ماه را ببینم زیرا یاد تو می افتم و خورشید مرا به گرمای تو می رساند به این تنهایی خو کرده ام ونمی خواهم هیچ چیز ببینم خیابان را ، که گام های تو را درختان را ، که رقصیده تو را وخاک را ، که کوچیدن تو را من به تنهایی خو کرده ام أنسی الحاج مترجم : بابک شاکر
-
من از تنهایی به انزوا نمی رسم
چهارشنبه 8 بهمن 1393 12:17
من از تنهایی به انزوا نمی رسم من از تنهایی شکوه ندارم من از تنهایی نمی ترسم از شما می ترسم از عشق تان دوستی تان زندگی تان و حرف هایتان وحشت دارم می ترسم با عشق قلبم را بشکنید و در شکل دوست آزارم دهید پس مرا با این یگانه ، این عزیز و این صمیمی ترین تنها گذارید مرا با تنهایی خویش تنها گذارید ای سیل بی خبر و ای مردم...
-
همهجا زندگی در تکاپوست
چهارشنبه 8 بهمن 1393 12:14
پاییز است نه در بیرون بلکه در درون من سرما در درون من است بهار و جوانی دور نرفتهاند اما این منم که به پیری گراییدهام مرغان در هوا به پرواز درآمدهاند میخوانند و گرمِ ساختن آشیانهاند همهجا زندگی در تکاپوست مگر در درون سینهی تنهای من هنری لانگ فو
-
تلخم مپیچ ای دوست تلخم
چهارشنبه 8 بهمن 1393 12:11
تلخم مپیچ ای دوست تلخم آری رهایم کن در این مرداب جانکاه بگذار در این واپسین دم با درد خود دلگرم باشم ناگاه تیری از کمین برخاست بنشست تا پر میان سینه ی من دیدم که جنگل سنگ شد در دیدگانم شب نرم نرمک ریخت در رود روانم صیاد من کیست ؟ جز شاخ های سرکش پر شوکت دیرینه ی من بگذار و بگذر بگذار در این واپسین دم گه گاه بالیسیدن...
-
یه اسم توزندگی
چهارشنبه 8 بهمن 1393 12:06
برای هر کسی یه اسم تو زندگیش هست که تا ابد هر جایی بشنوه ناخودآگاه برمیگرده به همون سمت یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت هاروکی موراکامی
-
بدوستی نتوان تکیه این زمان کردن
چهارشنبه 8 بهمن 1393 12:03
بدوستی نتوان تکیه این زمان کردن بروی آب ، نمی باید آشیان کردن بهر چه می نگرم ، بی ثبات و لرزانست تفاوتی نکند رو باین و ان کردن چه جای شکوه دل ، همدمی نمی بینم در این دیار غریبم ، چه میتوان کردن برای یافتن یار یکدلی بگذشت تمام عمر عزیزم ، بامتحان کردن بجاه و مکنت خود ، تکیه آن چنان سست است که اعتماد ، بیاران مهربان...
-
من شاعر نیستم
چهارشنبه 1 بهمن 1393 11:59
من شاعر نیستم من تنها کلماتی را می دانم که نام تو را دارد وآنها را ردیف می کنم به نشانه تو شب را دوست دارم چون آغوش تو را دارد صبح را دوست دارم چون بیداری تو را دارد از رنگهایی خوشم می آید که رنگ چشمان توست رنگ آرامش تو من شاعر نیستم تنها کلماتی را به تو ربط دارد می شناسم وآنها را کنارهم می گذارم تا دیگران بخوانند و...
-
آینه پر از نگاه توست
چهارشنبه 1 بهمن 1393 11:55
اگر به خوابم نمیآیی پس این بوی پرتقال از کجاست ؟ اگر در رگهایم بال نمیزنی چرا پروانهها رنگارنگ و قشنگند ؟ و اگر بر زانوانم شیرینزبانی نمیکنی این شعرها از کجا میجوشد؟ سبز آبی کبود بودن یا نبودنت چه فرقی دارد ؟ خیال خندههات سرتاپای مرا اردیبهشت میکند بانوی من همچون شکوفههای گیلاس بوسههای تو آن سوی آینه لبهای...
-
عشقی دیرین
چهارشنبه 1 بهمن 1393 11:51
این ، یک جاده ای راست در پیش می گیرد آن ، یک راهی که دور می زند به امید آن که به خانه بازگردد به عشقی دیرین که باز یافته است اما من نه به جاده راست نه راه پر پیچ و خم که به ناکجا آباد می روم و شوربختی به دنبالم چون قطاری که از ریل خارج می شود آنا آخماتووا ترجمه : احمد پوری
-
قلب تو بی کینه می تپد
چهارشنبه 1 بهمن 1393 11:48
من از جهنم گریخته ام از خودم و به تو پناه آورده ام زیبای من بگذار با قلب تو زندگی کنم که قلب تو بی کینه می تپد ای آخرین امید ، پناهم بده گریز سختی داشته ام من از چشمانم بیرون زده ام از دهانم بیرون ریخته ام رسول یونان
-
صد سال شد که روی تو را ندیدم
چهارشنبه 1 بهمن 1393 11:44
صدسال شد که روی تو را ندیده ام در آغوشت نگرفته ام حسرت دوری ام از چشمانت صد سال شد باید پرسید از روشنایی ذهنش باید سوال ها پرسید و به گرمی دستی به کمرش کشید زنی در یک شهر صد سال است که منتظر من است از شاخه های یک درخت بودیم و از شاخه های یک درخت افتاده و جدا شدیم و میان مان صدها سال زمان صدها سال فاصله آن زن با همان...
-
یکی دیوانه ای آتش برافروخت
چهارشنبه 1 بهمن 1393 11:41
یکی دیوانه ای آتش برافروخت در آن هنگامه جان خویش سوخت همه خاکسترش را باد می برد وجودش را جهان از یاد می برد تو همچون آتش ای عشق جانسوز من آن دیوانه مرد آتش افروز من آن دیوانه ی آتش پرستم در این آتش خوشم تا زنده هستم بزن آتش به عود استخوانم که بوی عشق برخیزد ز جانم خوشم با این چنین دیوانگی ها که می خندم به آن فرزانگی...
-
به شما نیازمندم
پنجشنبه 25 دی 1393 18:38
به هوا نیازمندم به کمی هوای تازه به کمی درخت و قدری گل و سبزه و تماشا به پلی که می رساند یخ و شعله را به مقصد به کمی قدم زدن کنار این دل و به قایقی که واکرده طناب و رفته رقصان به کرانه های آبی به کمی غزال وحشی به شما نیازمندم عمران صلاحی
-
عشق زیباترین دلیلِ بودن
پنجشنبه 25 دی 1393 17:58
عشق همانقدر که بزرگم میکند و شاد و امید وار همانقدر هم تحقیرم میکند و مایوس و غمگین یک روز خوشبختترین آدمِ روی زمین یک روز بی ثبات بی اراده بلاتکلیف میشوم یک روز عاشقِ شاعر یک روز شاعرِ عاشق یک روز بیزار از هر چه حرفِ قشنگ بی کلامترین میشوم تو با منی خاطراتت با من تمام این دنیا با من است عجیب در کنارِ تو...
-
برای روز مبادا
چهارشنبه 24 دی 1393 19:20
اگر زنی را نیافتهای که با رفتنش نابود شوی تمام زندگیات را باختهای این را منی میگویم که روزهایم را زنی برده است جایی دور پیچیده دور گیسوانش آویخته بر گردن سنجاق کرده روی سینه یا ریخته پای گلدانهاش باقی را هم گذاشته توی کمد برای روز مبادا رضا ولی زاده
-
تورا چه کسی ازمن گرفت بلقیس
دوشنبه 22 دی 1393 17:51
تورا چه کسی ازمن گرفت بلقیس کدام خدای بزرگ اینگونه سرنوشت مرا سوزاند مگر نمی دانست که من به چشمان تو شهادت داده بودم به لبهای تو ایمان آورده بودم خوب می دانست زیبایی تو را کلمه وصف نمی کند جایی درون آسمان کشیده بود ومن دیدم چه کسی توانست سایه تو را ازسر من بردارد وسالها مرا بی خانمان کند ودرسراشیب مرگ روان ای بلقیس...
-
آنکه دوستش داشتم پرنده ای بود
دوشنبه 22 دی 1393 17:47
آنکه دوستش داشتم پرنده ای بود بر شیار گونه هایش رد پای آسمانی رو به جایی که خود هم نمی دانست خودنمایی می کرد و من خود را به ندیدن می زدم آنکه دوستش داشتم مسافری بود همیشه در دستهایش چمدانی و در جیب هایش بلیطی برای نماندن بود اما از لب هایش حرفی از رفتن نمی ریخت آنکه دوستش داشتم رگ خوابم را در دست داشت و با همان...
-
هرگز با او از عشق سخن نگفتم
دوشنبه 22 دی 1393 17:43
هرگز با او از عشق سخن نگفتم هرگز با او از مرگ نگفتم تنها طعم کور و لال تماس میان ما میدوید وقتی درکشیده به خویش کنار هم دراز میکشیدیم باید دزدیده به درونش نگاه میکردم و میدیدم در مرکز خویش چه لباسی به تن کردهاست وقتی با لبهای باز خوابیدهبود دزدیده تماشایش کردم چه دیدم ، چه دیدم به گمان شما ؟ خیال میکردم...
-
حرفهایی که نباید زد
دوشنبه 22 دی 1393 17:41
درد داره وقتی ساعتها مینشینی به حرفایی که هیچ وقت قرار نیست بگویی فکر میکنی هاینریش بل
-
من گرفتار و تو در بند رضای دگران
دوشنبه 22 دی 1393 17:38
من گرفتار و تو در بند رضای دگران من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو ؟ من برای تو خرابم ، تو برای دگران خلوت وصل تو جای دگرانست ، دریغ کاش بودم من دل خسته ، بجای دگران پیش ازین بود هوای دگران در سر من خاک کویت ز سرم برد ، هوای دگران پا ز سر کردم و سوی تو هنوزم ره نیست وه که آرد سر من رشک...
-
هرگز نخواه که روزی به هم برسیم
دوشنبه 15 دی 1393 18:47
می دانم عمری ست کنارِ هم و هرگز به هم نمی رسیم درست مثل ریل هایی که رؤیاهای ما را به سر منزلِ ممکن رسانده اند نازنین هرگز نخواه که روزی به هم برسیم همچون واگن های بی قرارِ هر قطاری واژگون خواهیم شد آن وقت همه می فهمند ما حامل چند گفت و گوی عاشقانه چند نامه ی ناخوانده و چند بوسه ی بی ریا بوده ایم شیرکو بیکس
-
برای خندیدن هنوز راههای زیادی پیدا میشود
دوشنبه 15 دی 1393 18:45
برای خندیدن هنوز راههای زیادی پیدا میشود میتوانی جلوی آینه بایستی و برای خودت شکلک دربیاوری این کار فقط یکبار خندهدار است میتوانی بنشینی و حماقتهای زندگیات را یکی یکی پیش رو بگذاری و بشماری این خندههای بیشماری را در پی خواهد داشت اگرچه کمی تلخ یا اگر هیچیک میسر نشد بیدلیل بلند شو بلند قاه قاه بخند...
-
آن ها که تنها زندگی نکرده اند
دوشنبه 15 دی 1393 18:41
آن ها که تنها زندگی نکرده اند نمی فهمند که سکوت چگونه آدم را می ترساند چگونه آدم با خودش حرف می زند نمی فهمند که آدم چگونه به سمت آینه ها می دود در آرزوی دیدن یک همدم اورهان ولی مترجم : رسول یونان
-
می سوزم و عطر یادهای تو را می دهم
دوشنبه 15 دی 1393 18:38
می سوزم و عطر یادهای تو را می دهم عطر بال پرنده ای تازه سال که به اشتیاق قوس قزح پر گرفت و به خانه خود برنگشت یادهای تو دریاست و من نهنگ گمشده ای که در پی قوئی در جویی غرق شد یادهای تو بارانی سرکش است که به اشتیاق دهانم مست می کند و سر به شیشه آسمان می کوبد صبحی ژاله بار است که می بارد بر من بیدارم می کند و آفتاب چشم...
-
محنت سرای خاک
دوشنبه 15 دی 1393 18:36
من کیستم ز مردم دنیا رمیدهای چون کوهسار پای به دامن کشیدهای از سوز دل چو خرمن آتش گرفتهای وز اشک غم چو کشتی طوفان رسیدهای چون شام بی رخ تو به ماتم نشستهای چون صبح از غم تو گریبان دریدهای سر کن نوای عشق که از های و هوی عقل آزرده ام چو گوش نصیحت شنیدهای رفت از قفای او دل از خود رمیده ام بی تاب تر ز اشک به دامن...
-
به هر چه وصف نمایم ترا به زیبایی
دوشنبه 15 دی 1393 18:36
به هر چه وصف نمایم ترا به زیبایی جمیلتر ز جمالی چو روی بنمایی صفت کنند نکویان شهر را به جمال تو با جمال چنین در صفت نمیآیی به ناتوانی من بین ترحّمی فرما که نیست با تو مرا پنجهٔ توانایی مگر معاینهات بنگرند و بشناسند که چون ز چشم روی در صفت نمیآیی به حد حس تو زیور نمیرسد ترسم که زشتتر شوی ار خویشتن بیارایی تفاوت...