-
شراب کهنه
جمعه 15 اسفند 1393 18:09
می توانستم گیلاسم را تا نیمه از شراب کهنه پر کنم می توانستم یکی از آن آهنگهای قدیمی را بگذارم و آرام آرام خمار نوستالژی روزگار خوب شوم می توانستم پابرهنه کوچه های باریک باغ را بدوم می توانستم دامنم را پر از شکوفه های یاس کنم و مست شوم ، مست مست مست اما پشت این پنجره رو به دریا نشستم و برای تو شعر نوشتم مست شدم ، مست...
-
آن لحظه ی شگرف را به یاد دارم
جمعه 15 اسفند 1393 18:06
آن لحظه ی شگرف را به یاد دارم در مقابلم ظاهر شدی چونان رویایی کوتاه چونان روحی نیک و ناب و من غرق در اندوه نومیدی گمگشته در هیاهوی بلند دنیا طنین صدایت را شنیدم و گاه سیمای زیبایت را به خواب دیدم سال ها گذشت تندبادهای سهمگین و ویرانگر درهم نوردید رویای مرا آوای پر مهرت را از یاد بردم و نیز رخسار زیبایت را و من غرق در...
-
دفتر عشق تو را بستم
جمعه 15 اسفند 1393 18:02
دفتر عشق تو را بستم , نیایی بهتر است بی تو من با دیگری هستم , نیایی بهتر است جام قلبم سالها سرشار از نام تو بود جام را مستانه بشکستم ، نیایی بهتر است رفته بودی تشنه ی عشقم کنی بیچاره تو با شراب دیگری مستم ، نیایی بهتر است ماه من بودی و اکنون در دلم خورشید اوست او نهاده دست در دستم ، نیایی بهتر است خواه لیلی خواه شیرین...
-
بعد از رفتن تو
جمعه 15 اسفند 1393 11:58
بعد رفتنت رودخانه ای از این اتاق گذشت و من نه سیبی سرخ بودم که به دست های کسی برسم نه برگی خشک که جایی گیر کنم قایقی کاغذی بودم پر از کلماتی از تو حالا سال هاست ماهیانی با حافظه طولانی داستان غرق شدنم را دور پاهایت تعریف می کنند محسن حسینخانی
-
گرم ز لطف بخوانی ورم به قهر برانی
جمعه 15 اسفند 1393 11:29
گرم ز لطف بخوانی ورم به قهر برانی تو قهرمانی و قادر بکن هر آنچه توانی گرم به دیده زنی تیر اگر به سینه ننالم که گرچه آفت جسمی و لیک راحت جانی نیم سپند که لختی برآتشت ننشینم هزار سال فزون گر بر آتشم بنشانی من از جمال تو مستغنیم ز هرکه به عالم به حکم آنکه تو تنها نکوتر از دو جهانی نظر به غیر تو بر هیچ آفریده نکردم گناه...
-
دوست داشتن آدمها
جمعه 8 اسفند 1393 10:58
دوست داشتن آدم ها را می توان از توجه آنها فهمید وگرنه حرف را که همه می توانند بزنند پائولو کوئیلو
-
یک نگاه
جمعه 8 اسفند 1393 10:53
یک نگاه می تواند آغاز دوست داشتن باشد یک حرف می تواند دلت را به لرزه در بیاورد یک صدا می تواند صدای یک آشنای دور باشد گاهی اتفاقات کوتاه رخدادهای بزرگی را به همراه می آورند با یک نگاه دل می بندی با یک حرف بیمار می شوی و با یک صدا خاطره می سازی حاتمه ابراهیم زاده
-
همیشه سوختن بهترین راه است
جمعه 8 اسفند 1393 10:47
همیشه سوختن بهترین راه است نه عاشقی کاری می کند نه آواره گی زندگی طعم تلخی دارد همیشه یک قافله عقب نشسته ای همیشه کسی قبل از تو او را دیده است بوسیده است وتو باز هم دیر می رسی تو را داشتن زندگی در سرابی همیشگی ست دویدن دنبال باد خوابیدن روی ابر و سقوطی تلخ تو را داشتن یک قصه اندوهناک افسانه ای ست نجوان درویش شاعر...
-
ولی خوش به حالت
جمعه 8 اسفند 1393 10:44
ولی خوش به حالت که یک عمر چون من پریشان نبودی مسافر نبودی مهاجر نبودی پرستوی آواره در باد و باران نبودی نسیمی که می آمد از دور در برگ و بار تو آواز می خواند و چون من درختی در اقصای سرد زمستان نبودی چه می دانی از ابر چه می دانی از کرتهای ترک خورده تو که باخبر از عطش از تب شوره زاران نبودی و شاید که بودی ولی بی گمان مثل...
-
آنقدر مدام خوابت را دیده ام
جمعه 8 اسفند 1393 10:41
آنقدر مدام خوابت را دیده ام آنقدر راه رفته ام آنقدر سخن گفته ام آنقدر عشق ورزیده ام به سایه ات که دیگر از تـو هیچ چیز برایم نمانده است فقط این برایم مانده که سایه ای باشم میان سایه ها که صد بار سایه تر باشم از سایه سایه ای که می آید و باز می آید به زندگی آفتابیت روبر دسنوس مترجم : سهراب مختاری
-
بی تاب آن زلف پریشان
جمعه 8 اسفند 1393 10:38
ز بس بی تاب آن زلف پریشانم ، نمی دانم حبابم ، موج سرگردان طوفانم ؟ نمی دانم حقیقت بود یا دور و تسلسل حلقه ی زلفت ؟ هزار و یک شب این افسانه می خوانم ، نمی دانم سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو ولی از نحوه ی چشمت چه می دانم ؟ نمی دانم چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم چرا در خانه ی خود عین مهمانم ؟ نمی دانم ستاره...
-
چشمان زیبای تو
جمعه 1 اسفند 1393 11:50
اینکه چشمان تو زیباست درشعر من نمی گنجد هنوز کلماتی هستند که کسی نمی شناسد کلماتی در وصف زیبایی چشمهای تو کلماتی که اگر یافت شود کسی درک نخواهد کرد علی احمد سعید ( آدونیس ) برگردان : بابک شاکر
-
افسون چشمانم
جمعه 1 اسفند 1393 11:46
ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم چرا بیهوده می گویی ، دل چون آهنی دارم نمی دانی نمی دانی ، که من جز چشم افسونگر در این جام لبانم ، باده ی مرد افکنی دارم چرا بیهوده می کوشی که بگریزی ز آغوشم از این سوزنده تر هرگز نخواهی یافت آغوشی نمی ترسی نمی ترسی ، که بنویسند نامت را به سنگ تیره ی گوری ، شب غمناک خاموشی بیا...
-
مرا ببوس یک بار دیگر ، عشق من
جمعه 1 اسفند 1393 11:22
زندگی در میانه جنگ تو را برگزید تا عشق یک سرباز شوی با پیراهن ابریشمی محقرانهات با ناخنهای رنگین و جواهرانهات تو برگزیده شدی تا از میان آتش بگذری بیا آواره من بیا و از روی سینهام شبنم سرخ را سرکش نمیخواستی بدانی کجا میروی تو شریک رقص بودی بی همرقصانی ، بی سرزمینی و اینک گام میزنی در کنار من و میبینی که زندگی با...
-
هوا چنان سرد است
جمعه 1 اسفند 1393 11:13
هوا چنان سرد است که سرما را حس نمى کنم و زخم چنان گرم که درد را کنارت مى نشینم دستم را گرم مى کنم و خاکستر مى ریزم بر زخمم عمران صلاحى
-
این نامه را در قطار بخوان
جمعه 1 اسفند 1393 11:08
این نامه را در قطار بخوان باز کردی اگر چمدانت را دنبال خاطره هایی نگرد که هرگز نمی خواستی از تو جدا شوند آن ها را من برداشتم تا سنگین نشود بار ِتو و جا باشد برای خاطرات جدیدت برای من این چمدان کوچک و این راه دراز هم می تواند بهانه فردا شود آ . کلوناریس شاعر یونانی مترجم : احمد پوری
-
ای فرستاده سلامم به سلامت باشی
جمعه 1 اسفند 1393 11:06
ای فرستاده سلامم به سلامت باشی غمم آن نیست که قادر به غرامت باشی گل که دل زنده کند بوی وفایی دارد تو مگر صاحب اعجاز و کرامت باشی خانه ی دل نه چنان ریخته از هم که در او سر فرود آری و مایل به اقامت باشی دگرم وعده ی دیدار وفایی نکند مگر ای وعده ، به دیدار قیامت باشی شبنم آویخت به گلبرگ که ای دامن چک سزدت گر همه با اشک...
-
من آغوشی برای تو نداشتم
پنجشنبه 23 بهمن 1393 17:44
من آغوشی برای تو نداشتم تمام عشاق زندگی من افسانه های کهن بودند می آمدند می جنگیدند ومی مردند تو هم به این آغوش نمی رسی زیرا نیامده مرده ای این واقعیت عشاق من است غادة السمان مترجم : بابک شاکر
-
تو کار من را تمام کردی
پنجشنبه 23 بهمن 1393 17:41
تو کار من را تمام کردی با آن چشم های خوب آن دست های مهربان آن نفس های گرم تو کار من را ساختی با زیباترین سلاح های تنت و این مرگ آسان نیست سیدمحمد مرکبیان
-
رایحه عشق تو
پنجشنبه 23 بهمن 1393 17:38
چندی پیش حلقه ای از گل سرخ برایت فرستادم که هرچند بر شکوه و افتخار تو نمی افزود اما امید این بود که به طراوت روی تو آن گل پیوسته شاداب ماند اما تو تنها نفسی در آن گل دمیدی و آن را برای من بازپس فرستادی تا وقتی غنچه هایش باز شود و رایحه لطیف آن پخش گردد من به جای بوی گل رایحه عشق تو را از آن استشمام کنم بنجامین جانسن...
-
به خاطر تو
پنجشنبه 23 بهمن 1393 17:32
به خاطر تو به جهان خواهم نگریست به خاطر تو از درختان میوه خواهم چید به خاطر تو راه خواهم رفت و به خاطر تو با مردمان سخن خواهم گفت به خاطر تو خودم را دوست خواهم داشت بیژن جلالی
-
من هرگز آن کسی نبودم که تو می خواستی
پنجشنبه 23 بهمن 1393 17:19
من نمی توانم ابرها را برایت به چنگ آورم و یا به خورشید برسم من هرگز آن کسی نبودم که تو می خواستی متاسفم از این که رویای تو را تعبیر نکردم من تنها برایت آوازی خواندم و گذشتم این تنها کاری بود که از دستم بر می آمد مرا ببخش شل سیلور استاین
-
یاد داری چه شبی بود ؟
پنجشنبه 23 بهمن 1393 17:16
یاد داری چه شبی بود ؟ باد گرم نفس من ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟ و اندکی آنسوتر جوی اندام تو در کوچه ی تاریک ماهی چشم مرا می برد ؟ یاد داری چه شبی بود ؟ غرق آن بستر شبنم زده پشت بام هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور خیره در آبی ژرف بی درد ؟ و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب یاد داری چه هراس انگیز گرگ...
-
منتظر بوسه
دوشنبه 20 بهمن 1393 17:14
اگر صبح زودتر از من بیدار شدی بوسم کن اما اگر من زودتر بیدار شدم بر سینه ات منتظر همان بوسه میمیرم عباس معروفی
-
خون انگور
دوشنبه 20 بهمن 1393 10:43
از درس و علوم جمله بگریزی به و اندر سر زلف دلبر آویـزی به زان پیش که روزگار خونت ریزد تو خون انگور در پیاله ریزی به خیام
-
حلقه موج
چهارشنبه 15 بهمن 1393 18:41
گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم هر زمان بی روی ماهی همدم آهی شوم هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم حلقههای موج بینم نقش گیسویی کشم خندههای صبح بینم یاد رخساری کنم گر سر یاری بود بخت نگونسار مرا عاشقیها با سر زلف نگونساری کنم باز نشناسد مرا از سایه چشم رهگذار تکیه چون از...
-
ای باد صبح بین که کجا میفرستمت
چهارشنبه 15 بهمن 1393 18:24
ای باد صبح بین که کجا میفرستمت نزدیک آفتاب وفا میفرستمت این سر به مهر نامه بدان مهربان رسان کس را خبر مکن که کجا میفرستمت تو پرتو صفائی از آن، بارگاه انس هم سوی بارگاه صفا میفرستمت باد صبا دروغ زن است و تو راست گوی آنجا برغم باد صبا میفرستمت زرین قبا زره زن از ابر سحرگهی کانجا چو پیک بسته قبا میفرستمت دست هوا به...
-
ای مهر تو بر سینهٔ من مهر نهاده
چهارشنبه 15 بهمن 1393 17:35
ای مهر تو بر سینهٔ من مهر نهاده ای عشق تو از دیدهٔ من آب گشاده بسته کمر بندگی تو همه احرار از سر کله خواجگی و کبر نهاده دستان دو دست تو به عیوق رسیده آوازهٔ آواز تو در شهر فتاده ابدال شکسته همه در راه تو توبه زهاد گرفته همه بر یاد تو باده مسپر ره بیداد و ز غم کن دلم آزاد ای داد تو ایزد ز ملاحت همه داده پیوسته سنایی ز...
-
ده قدم که برداری
چهارشنبه 15 بهمن 1393 17:11
ده قدم که برداری از زمان خارج می شوی ده قدم که برداری از امپراطوری ماه و خورشید بیرون می شوی ده قدم تنها ده قدم که برداری نه همهمه صدایی و نه تعجبی ده قدم که برداری دیگر گذشته ای نمی ماند ده قدم که برداری یا صد قدم یا هزار قدم فرقی نمی کند هنوز در قلب منی و هر کجا که بروی هرگز از قلب من بیرون نخواهی رفت آنتوان دوسنت...
-
دستانت را به من بده
چهارشنبه 15 بهمن 1393 17:03
دستانت را به من بده ، بخاطر دلواپسی دستانت را به من بده که بس رویا دیده ام بس رویا دیده ام در تنهایی خویش دستانت را به من بده برای رهایی ام دستانت را که به پنجه های نحیفم می فشرم با ترس و دستپاچگی ، به شور مثل برف در دستانم آب می شوند مثل آب درونم می تراوند هرگز دانسته ای که چه بر من می گذرد چه چیز مرا می آشوبد و بر...