در رویاهایت جایی‌ برایم باز کن

در رویاهایت جایی‌ برایم باز کن
اینجا چیزی جز یاد تو نیست
نه که نیست ، هست
خنده‌هایت هست ، نگاهت هست ، نفسهایت هست
اما مال من نیست
زخمهایی که به یادگار گذاشتی کهنه شده اند
صدای ناشناس شب
دو صندلی شکسته ، یک میز غرق تماشا
هم خانه‌ام شده اند
بیداری از ابهام دست بر نمی‌‌دارد
و تو از سرم
دعوت کن مرا به خوابی‌ رویایی
در من حسی گسترده است
پر از خیالهای عاشقانه
مثل قطره‌های عذاب روی سرم میریزند
و هر لحظه از نگاه دلم می‌‌چکند
حیرانم از این حس
پرهیاهوترین لحظه‌های زند‌گیم‌ هستند
بگذار لرزش دلت
فقط ناقوس قلب مرا به صدا در آورد

امیر وجود
نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه یکشنبه 14 مهر 1398 ساعت 08:53

بسیار زیبا. درود بر شما

ممنونم از حضور صمیمانه تون فرزانه عزیز
خوشحالم که این شعر را دوست داشتید
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.