-
رنگ کلمات
جمعه 22 مرداد 1400 06:20
تو را با رنگ کلمات ننویسم چه کنم ؟ با عطر کلمات اگر نبوسمت سر به کجا گذارم ؟ بانوی من می سرایمت تمام عمر می پیچمت لای طعم کلمات بر رنگها و آهنگها می رقصانمت در چشم هام می غلتی مروارید و زلال می لغزی بر گونه هام راه می افتی بر کاغذم عطر نارنجی ات را می پراکنی رنگ می دوانی بر چهره ام پرتقالی ام می کنی نارنجی می شود...
-
مرد رویایی
جمعه 22 مرداد 1400 06:15
ای رازآلود چون اساطیر و ای جنبده چون جیوه مهم نیست که مجسم شوی زیرا من تو را در خوابهایم مانند دانهی میوهای میجوم که پس از آن شهد و شیرینی بر دیوارههای حافظهام جاری میشود مهم نیست که متجلی شوی زیرا من در تنهاییام خطوط دستانات را میخوانم و آیندهام را پیش بینی میکنم و عطر مردانگیات را میبویم و سپس بیست...
-
همزاد
جمعه 22 مرداد 1400 06:10
در خواب های تیره ی افیونی ام شبی او را شناختم او شعله ی پریده ی یک آفتاب بود چشمی به رنگ آبی سیر غروب داشت در چشم او هزار نوازش به خواب بود او را شناختم از نسل ماه بود اندامش از نوازش مهتابهای دور رنگی به رنگ صبح بلورین ، سپید داشت زلفش چو دود مشکی شب ها ، سیاه بود او را در آن نگاه نخستین شناختم اما نگاه منتظرم بی...
-
جدایی
جمعه 22 مرداد 1400 06:05
حتی قطرهی اشکی هم نریخت زن یکراست رفت سراغ بندرخت و ژاکتاش را برداشت و رفت انگار دست دراز کرده باشد و ماه را از آسمان تابستان برداشته باشد مرد باورش نمیشد چشم رویهم نگذاشت آنشب و فرداشب و فردای فرداشب هم دوهفته گذشت و ماه برگشت و مرد تازه فهمید زن برنمیگردد از جا بلند شد در آینه خودش را دید انگار از پنجرهای...
-
جانا دلم ز درد فراق تو کم نسوخت
جمعه 22 مرداد 1400 06:00
جانا ، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت آخر چه شد ، که هیچ دلت بر دلم نسوخت ؟ نزد تو نامهای ننوشتم ، که سوز دل صد بار نامه در کف من با قلم نسوخت بر من گذر نکرد شبی ، کاشتیاق تو جان مرا به آتش ده گونه غم نسوخت در روزگار حسن تو یک دل نشان که داد ؟ کو لحظه لحظه خون نشد و دم بدم نسوخت ؟ یک دم به نور روی تو چشمم نگه نکرد کندر...
-
پاییز عمر من
جمعه 15 مرداد 1400 06:35
پاییز عمر من آغاز شده بدون آنکه بهار من جان بگیرد اینچنین است که ما پنهانی زندگی میکنیم پنهانی میآموزیم پنهانی کتابها را میخوانیم پنهانی غصه میخوریم پنهانی شعر مینویسیم و پنهانی میمیریم غادة السمان مترجم : فاطمه محبی
-
سنگینی عشق های بزرگ
جمعه 15 مرداد 1400 06:30
گاهى به خود مىگوییم این همه اندوه براى دل ما زیادیست اما تقصیر خودمان ست این قلب کوچک چطور مىتواند سنگینى عشقهاى بزرگ را به دوش بکشد ؟ ادیب جان سور مترجم : سیامک تقی زاده
-
معنی عشق
جمعه 15 مرداد 1400 06:25
سلام برکسانی که معنی عشق را می دانند بی آنکه محبوبی داشته باشند جبران خلیل جبران مترجم : حسین پاینده
-
رنگ امید
جمعه 15 مرداد 1400 06:20
اگر امید رنگی داشت آبی میشد همچون دریا همچون آسمان بیکران اگر امید نامی داشت محبّت میشد همچون خوب همچون زیبا پایانناپذیر اگر امید سخنی داشت عشق میشد همچون سوختن همچون خاموش شدن بیهیچ دودی مظفر ییلدیریم شاعر اهل ترکیه مترجم : علیرضا شعبانی
-
عشق دلیل زندگی است
جمعه 15 مرداد 1400 06:15
عشق برترین احساس اشتیاقی عالمگیر نیرویی بس عظیم و شوری شگفت انگیز است عشق دوری جستن از آزردن دیگری دروی جستن از شکل دلخواه خود دادن به او دوری جستن از تسلط بر او و دوری جستن از فریب دادن اوست عشق درک یکدیگر شنیدن حرف یکدیگر پشتیبانی از یکدیگر و شاد بودن در کنار یکدیگر است عشق بهانه ای برای عدم پیشرفت بهانه ای برای...
-
آه که چه میگویم و چگونه بگویم
جمعه 15 مرداد 1400 06:10
آه که چه میگویم و چگونه بگویم همیشه همیشه بیتو گذشته است جهان و میگذرد همیشه همیشه بیتو چرخیده است زمین و میچرخد چگونه بگویم آه همیشه هرچند اما تو بیجهان نگذشتهای بر من و بیزمین نچرخیدهای گردم همیشه بودهای و نبودهای همیشه ، هستی و نیستی و دور که شدهام از پندارم زمین چرخیده است زمان گذشته است و غزالان به...
-
تمام ناتمام من
جمعه 15 مرداد 1400 06:05
زنی دوستام دارد زنی بالابلندتر از قامتِ فراق کوتاهتر از قامتِ لبخند زنی سیاهچشمتر از شکست رها گیسوتر از رودبار زنی چشمبهراهِ من دارد منی که نسبم به پروانه میرسد باید با جهاز جنگ راهی شوم زنی دوستام دارد زنی دهان گرمتر از آتشدانِ گل صدا جوشانتر از موسیقای آتش زنی صافبازوتر از امید نازکانگشتتر از رؤیا زنی...
-
دولت عشق تو آمد عالم جان تازه کرد
جمعه 15 مرداد 1400 06:00
دولت عشق تو آمد عالم جان تازه کرد عقل کافر بود آن رخ دید و ایمان تازه کرد داغ دلها را به سحر آن جزع جادو تاب داد باغ جانها را به شرط آن لعل رخشان تازه کرد تا ز عهد حسن تو آوازه شد در شرق و غرب آسمان با عشقبازی عهد و پیمان تازه کرد عشق نو گر دیر آمد در دل سودائیان هر که را درد کهنتر یافت درمان تازه کرد نور تو صحرا...
-
مشتاق توام
جمعه 8 مرداد 1400 06:35
من حتی زمانی که در کنارِ تو هستم " مشتاقم برای تو " این مصرع زیباترین تفسیر از عشقِ میان ماست ناظم حکمت مترجم : حانیه محبزادگان
-
تو کجا بودی ؟
جمعه 8 مرداد 1400 06:30
تو را از ته دل به یاد میآوردم دلی فشرده به غم غمی که آشنای توست پس تو کجا بودی ؟ پس که بود آنجا ؟ گویای چه حرف ؟ چرا تمامی عشق یکباره بر سرم خواهد تاخت وقتی حس میکنم که غمگینم و حس میکنم که تو دوری ؟ پابلو نرودا مترجم : بیژن الهی
-
دلتنگ ها
جمعه 8 مرداد 1400 06:25
دلتنگها بهتر میدانند خواب یک نیاز نیست تنها خواستهایست برای پناه بردنِ به شب نازان بکیراوغلو شاعر ترکیه مترجم : فرید فرخزاد
-
آدمهای زخم خورده
جمعه 8 مرداد 1400 06:20
گاهی آدمهای زخم خورده جفت خود را از روی زخمهای شبیه خودشان پیدا می کنند هم زخمها با اعتبارترین همدم هستند چون سوزش نمک را بر زخم دل از جان می فهمند نسرین بهحتی
-
حکایت عشق
جمعه 8 مرداد 1400 06:15
هیچ نمیدانم من تو را چهزمانی و در کجا گم کردم ؟ آیا تو را باران شست و یا کولاک تو را با خود برد ؟ من این حکایتِ عشق را یکباره به آخر رساندم در جستوجویت نبودم که اگر بودم یقین پیدایت میکردم در این دنیا تنهاترین هراسم تو را گم کردن بود تو نیستی و اکنون دیگر در این دنیا از چیزی نمیهراسم اما بدونِ تو گویی همهچیز...
-
بلور رویا
جمعه 8 مرداد 1400 06:10
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدیگر در روحمان طراوت مهتاب عشق بود سرهایمان چو شاخه ی سنگین ز بار و برگ خامش بر آستانه ی محراب عشق بود من همچو موج ابر سپیدی کنار تو بر گیسویم نشسته گل مریم سپید هر لحظه میچکید ز مژگان نازکم بر برگ دست های تو آن شبنم سپید گویی فرشتگان خدا در کنار ما با دست های کوچکشان چنگ می زدند درعطر عود...
-
بر بهشت قسم خوردهام
جمعه 8 مرداد 1400 06:05
بر بهشت قسم خوردهام اما حقیقت ندارد پس تو را به آتش جهنم میبرم به درد ما نه در باغهای سعادت قدم خواهیم زد و نه از زیرِ طاقهای مشبک شکفتنِ گلها را تماشا خواهیم کرد ما بر زمین میافتیم کنارِ دروازههای کاخِ شیطان شبیه فرشتههایی که پرپر میزنند بالهای ما هجاهای غمناک مینوازند و ما ترانه میخوانیم از عشقهای...
-
حرف آن حسن بسامان ، از من مجنون مپرس
جمعه 8 مرداد 1400 06:00
حرف آن حسن بسامان ، از من مجنون مپرس شوکت بزم سلیمان ، از من مجنون مپرس می شود شق جامه صبح از شکوه آفتاب باعث چاک گریبان ، از من مجنون مپرس نیست ملک بیخودی را ابتدا و انتها عرض و طول آن بیابان ، از من مجنون مپرس آتش سوزان نمی دارد خبراز زخم خار تیزی خار مغیلان ، از من مجنون مپرس نخل بی برگ ازدم سرد خزان آسوده است سرد...
-
رویا دیدن
جمعه 1 مرداد 1400 06:35
در سه حالت است که رؤیا مجاز شمرده میشود حالت دیوانگی و حالت شعر و حالت آشنا شدن با زنی شگفتآور همچون تو و من خوشبختانه از این سه حالت رنج میبرم نزار قبانی مترجم : احمد دریس
-
هرکسى امیدی دارد
جمعه 1 مرداد 1400 06:30
هرکسى امیدی دارد مجادلهای از دست دادهای دردی انزوایی و اندوهى چرا که هر کسی یک رفتهای دارد که هنوز هم به رفتنش عادت نکرده است تورگوت اویار مترجم : حانیه محب زادگان
-
زیبایی یا عشق
جمعه 1 مرداد 1400 06:25
آیا زیبایی مادر عشق است یا عشق مادر زیبایی ؟ من عاشق کلوئه بودم چون زیبا بود یا زیبا بود چون من دلدادهی او بودم ؟ آلن دوباتن مترجم : گلی امامی
-
دنیا آمدن
جمعه 1 مرداد 1400 06:20
شاید برای دوست داشتنت به دنیا نیامده باشم اما از وقتی که دوستت دارم به دنیا آمدم نسترن وثوقی
-
پایان
جمعه 1 مرداد 1400 06:15
اکنون که عشقمان آرام به پایان رسیده است دردی پوچ بر جا ماند که همیشه در پی جدایی میآید زمانی که من و تو بر نوک پاها بر خاک ایستادیم تا انگشت بر آسمانها بساییم دیگر سپری شده و عشقمان از بین رفته است ای عزیز من عشق را در رابطهای سحرآمیز دوباره جستجو باید کرد وارینگ کانی ترجمه : حسن فیاد
-
نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم
جمعه 1 مرداد 1400 06:10
نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم به آزار دلم کوشد دلآزاری که من دارم و گر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری دلازاری دگر جوید دل زاری که من دارم به خاک من نیفتد سایه سرو بلند او ببین کوتاهی بخت نگونساری که من دارم گهی خاری کشم از پا گهی دستی زنم بر سر بکوی دلفریبان این بود کاری که من دارم دل رنجور من از سینه هر...
-
تو آمدی
جمعه 1 مرداد 1400 06:05
تو آمدی و در گوشهای از دیوانگی من ایستادی ابرها نیز آمدند و بالای سرت ایستادند چشمهایت خودْ رحمت بودند ابرها باریدند بارانی آرام که زلفکان مهربانی را میخیساند ابرها آمدند و زیر آن ایستادیم تو حرف زدی و من آفتاب را به یاد میآوردم بدیع بودی و صدایت پر از طراوت و تازگی بود صدایت شبیه برف آرامی بود که موهایم را نم...
-
عشق تو دردست و درمانش تویی
جمعه 1 مرداد 1400 06:00
عشق تو دردست و درمانش تویی هست عاشق صورت و جانش تویی آنچه در درمان نیابد دردمند هست در دردی که درمانش تویی سالک راه تو زاول واصلست کین ره از سر تا بپایانش تویی عاشقت کی گنجد اندر پیرهن چون ز دامن تا گریبانش تویی ما و تو این هر دو یک معنی بود کآشکارش ما و پنهانش تویی عاشق روی ترا در دین عشق غیر تو کفرست و ایمانش تویی...
-
خاطرات
سهشنبه 22 تیر 1400 06:35
بدترین چیز خاطرات خوب است و خاطرات نیمهجان در عکسی قدیمی که خانهات را زیر و رو میکند هرمان د کوئینک مترجم : نیلوفر شریفی