حرف آن حسن بسامان ، از من مجنون مپرس

حرف آن حسن بسامان ، از من مجنون مپرس
شوکت بزم سلیمان ، از من مجنون مپرس

می شود شق جامه صبح از شکوه آفتاب
باعث چاک گریبان ، از من مجنون مپرس

نیست ملک بیخودی را ابتدا و انتها
عرض و طول آن بیابان ، از من مجنون مپرس

آتش سوزان نمی دارد خبراز زخم خار
تیزی خار مغیلان ، از من مجنون مپرس

نخل بی برگ ازدم سرد خزان آسوده است
سرد مهریهای دوران ، از من مجنون مپرس

سنگ چون یاقوت شد ، ایمن شود از انقلاب
حال چرخ حال گردان ، از من مجنون مپرس

سنگ و گوهر ، دیده حیران میزان را یکی است
امتیاز کفر و ایمان ، از من مجنون مپرس

زین قفس عمری است مرغ وحشی ما جسته است
تنگی صحرای امکان ، از من مجنون مپرس

پیچ و تاب رشته جان را مسلسل می کنی
قصه زنجیر مویان ، از من مجنون مپرس

برنمی خیزد صدا از شیشه چون شد توتیا
سرگذشت سنگ طفلان ، از من مجنون مپرس

صائب آن زلف پریشان سیر رانظاره کن
باعث خواب پریشان ، از من مجنون مپرس

صائب تبریزی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.