-
با تو بودن
چهارشنبه 5 تیر 1392 19:01
با تو بودن ، همیشه پرمعناست بی تو روحم گرفته و تنهاست با تو یک کاسه آب ، یک دریاست بی تو ، دردم به وسعت صحراست با تو بودن ، همیشه پرمعناست با تو آسان هزار کار خطیر با تو ممکن جهاد با تقدیر بی تو با غم برهنه همچون کویر با تو یک غنچه ، دشتی از گلهاست با تو بودن همیشه پرمعناست ای تو ! تعریف ناپذیرترین بی تو من کوچک و...
-
ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است
چهارشنبه 5 تیر 1392 18:57
ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است ماییم جای دیگر و او جای دیگر است چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست جز چشم دل که محو تماشای دیگر است این نه صدف ز گوهر آزادگی تهی است و آن گوهر یگانه بدریای دیگر است در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست تسکین ما ز جرعه مینای دیگر است امروز میخوری غم فردا و همچنان فردا به خاطرت غم فردای دیگر...
-
خلاف موج
چهارشنبه 5 تیر 1392 18:52
آنقدر خلافِ موج شنا خواهم کرد تا رودخانه مسیرش را عوض کند یا غرق شوم در خوابی که برای تو دیدهام شهاب مقربین
-
یک روز ، روز آخر ما خواهد بود
چهارشنبه 5 تیر 1392 18:49
می خواهم از زمانی که برایم باقی مانده لذت ببرم شاکر روزهایی که هر یک به هدیه ای می ماند رویاها و امید هایی که هنوز امکان ممکن شدن دارند و عشق ها و مهربانی هایی که هنوز فرصت تجربه کردنشان با ماست یک روز ، روز آخر ما خواهد بود مارگوت بیکل
-
عادت داشتن
چهارشنبه 5 تیر 1392 18:41
انسانهایی بودیم که به پاک کردن عادت داشتیم ابتدا اشکهای مان را پاک کردیم سپس یکدیگر را ایلهان برک مترجم : سیامک تقی زاده
-
دیدار دوباره
چهارشنبه 5 تیر 1392 18:36
به همه آن چیزها که حس میکنی کمترین اهمیتی نده گفته است بدون تو نمی تواند زندگی کند تو امّا بیندیش که او در دیــدار دوباره ، تو را به جا خـواهـد آورد ؟ لطفی در حقم کن و زیاد دوستم نداشته باش از آخـرین باری که زیاد دوستم داشـتند به بعـد کم ترین محبتی ندیدم برتولت برشت
-
حساب عشق
دوشنبه 3 تیر 1392 13:04
ازکسانی که همه چیز را محاسبه می کنند بترس وهرگز قلبت را در اختیار آنها نگذار آنها حساب عشقی که نثار تو می کنند را نیز دارند و روزی آن را با تو تسویه میکنند آنا گاوالدا
-
نردبان این جهان
دوشنبه 3 تیر 1392 12:14
نردبان این جهان ما و منیست عاقبت این نردبان افتادنیست لاجرم هر کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست مولانا
-
قدیس
دوشنبه 3 تیر 1392 11:54
پنداری امشب از قدیسانم من ماه را به دستم دادند و من دگربار به آسمانش نهادم و خدا اجرم داد یک گل سرخ با طیفی از نور فدریکو گارسیا لورکا
-
گل سرخ
دوشنبه 3 تیر 1392 11:52
گل سرخ گل سرخ گل سرخ او مرا برد به باغ گل سرخ و به گیسو های مضطربم در تاریکی گل سرخی زد و سرانجام روی برگ گل سرخی با من خوابید ای کبوترهای مفلوج ای درختان بی تجربه یائسه ، ای پنجرهای کور زیر قلبم و در اعماق کمرگاهم ، اکنون گل سرخی دارد می روید گل سرخ...سرخ مثل یک پرچم در رستاخیز آه .. من آبستن هستم آبستن... آبستن فروغ...
-
چنین که برده شراب لبت ز دست مرا
دوشنبه 3 تیر 1392 11:50
چنین که برده شراب لبت ز دست مرا مگر به دامن محشر برند مست مرا چگونه از سرکویت توان کشیدن پای که کرده هر سر موی تو پای بست مرا کبود شد فلک از رشک سربلندی من که عشق سرو بلند تو ساخت پست مرا بدین امید که یک لحظه با تو بنشینم هزار ناوک حسرت به دل نشست مرا به نیم بوسه توان صد هزار جان دادن از آن دو لعل میآلود میپرست مرا...
-
یا رب مرا یاری بده
شنبه 1 تیر 1392 11:47
یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم گوید...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 تیر 1392 11:45
از دورها از دورها می آیی و فقط یک چیز یک چیز کوچک در زندگی من جا به جا می شود این که دیگر بدون تو در هیچ کجا نیستم آنتوان دوسنت اگزوپری
-
خوش است آن مه به اغیار آزمودم
شنبه 1 تیر 1392 11:34
خوش است آن مه به اغیار آزمودم به من خوش نیست بسیار آزمودم همان خوردم فریب وعده تو ترا با آنکه صد بار آزمودم ز تو گفتم ستمکاری نیاید ترا نیز ای ستمکار آزمودم به مهجوری صبوری کار من نیست بسی خود را در این کار آزمودم به من یار است دشمنتر ز اغیار که هم اغیار و هم یار آزمودم کسی کز عمر بهتر بود پیشم نبود او هم وفادار...
-
نمى دانم چه کار باید کنم ؟
شنبه 1 تیر 1392 11:28
نمى دانم چه کار باید کنم ؟ آیا باید از سرنوشتى که تو را در پیش پایم قرار داد قدردانى کنم ؟ همان سرنوشتى که باعث شد در چشمهایت آب شوم همان چشمهایى که مرا در دریائى بی قرار غرق و سیماى تو را بر چهره ام حک کرد آن گونه که همه تورا در چشمهایم پیدا می کنند وحروف نام تو را در قلبم جای داد و عشق تو را در خونم جارى کرد آه عشق...
-
نشان تو را
شنبه 1 تیر 1392 11:16
در میان راه از پنهان در مویی و ریشی بلند با دستانی به شکل شاخه نشان تو را گرفتم گفت: آن جا که شعر از رفتن می ایستد او آغاز می شود کیکاووس یاکیده
-
رباعیات ابوسعید ابوالخیر
شنبه 1 تیر 1392 11:12
با درد تو اندیشهی درمان نکنم با زلف تو آرزوی ایمان نکنم جانا تو اگر جان طلبی خوش باشد اندیشهی جان برای جانان نکنم ========== دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت اشکم همه در دیدهی گریان میسوخت میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو بر من دل کافر و مسلمان میسوخت ========== گفتم صنما لاله رخا دلدارا در خواب نمای چهره باری یارا گفتا...
-
من , در تو , ناممکنی ها را دوست می دارم
شنبه 1 تیر 1392 11:07
من , در تو , ماجرای به قطب رفتن یک کشتی را من , در تو , کشف تقدیر قمارباز را در تو , فاصله ها را من , درتو ناممکنی ها را دوست می دارم غوطه ور شدن در چشمان ات , چون جنگلی غوطه ور در نور و خیس از عرق و خون , گرسنه و خشمگین با اشتهای صیادی , گوشت تن ات را به دندان کشیدن من , در تو , ناممکنی ها را دوست می دارم اما ,...
-
دوستی
شنبه 1 تیر 1392 10:57
فکر تو عایق سرمای من است فکر کردم به صمیمیت تو ، گرم شدم خنده کن خنده که با خنده ی تو آفتاب از ته دل می خندد شرم در چهره من داشت شقایق می کاشت سفره انداخته بودیم و کنارش باهم دوستی میخوردیم حرف تو سنگ بزرگی جلوی پای زمستان انداخت باز هم حرف بزن عمران صلاحی
-
کاشکی جز تو کسی داشتمی
پنجشنبه 30 خرداد 1392 19:02
کاشکی جز تو کسی داشتمی یا به تو دسترسی داشتمی یا در این غم که مرا هر دم هست همدم خویش کسی داشتمی کی غمم بودی اگر در غم تو نفسی ، همنفسی داشتمی گر لبت آن منستی ز جهان کافرم گر هوس داشتمی خوان عیسی بر من وانگه من باک هر خرمگسی داشتمی سر و زر ریختمی در پایت گر از این دست ، بسی داشتمی گرنه عشق تو بدی لعب فلک هر رخی را...
-
رباعی
پنجشنبه 30 خرداد 1392 18:52
جز من اگرت عاشق و شیداست ، بگو ور میل دلت به جانب ماست ، بگو ور هیچ مرا در دل توجاست ، بگو گر هست بگو ، نیست بگو ، راست بگو مولانا
-
ای دوست
چهارشنبه 29 خرداد 1392 18:45
ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست جور تو از آنکشم که روی تو نکوست مردم گویند بهشت خواهی یا دوست ای بیخبران بهشت با دوست نکوست ابوسعید ابوالخیر
-
گر به رخسار چو ماهت صنما مینگرم
چهارشنبه 29 خرداد 1392 18:35
گر به رخسار چو ماهت صنما مینگرم به حقیقت اثر لطف خدا مینگرم تا مگر دیده ز روی تو بیابد اثری هر زمان صد رهت اندر سر و پا مینگرم تو به حال من مسکین به جفا مینگری من به خاک کف پایت به وفا مینگرم آفتابی تو و من ذره مسکین ضعیف تو کجا و من سرگشته کجا مینگرم سر زلفت ظلماتست و لبت آب حیات در سواد سر زلفت به خطا مینگرم...
-
بیا ساقی این نکته بشنو زنی
چهارشنبه 29 خرداد 1392 18:32
بیا ساقی این نکته بشنو زنی که یک جرعه می به زدیهیم کی دم از سیر این دیر دیرینه زن صلانی به شاهان پیشینه زن بیا ساقی آن کیمیای فتوح که با گنج قارون دهد عمر نوح بده تا برویت کشایند باز در کامرانی و عمر دراز بیا ساقی آن ارغوانی قدح که یابد ز فیضش دل و جان فرح به من ده که از غم خلاصم دهد نشان ره بزم خاصم دهد بیا ساقی آن...
-
چون رود جاری باش
چهارشنبه 29 خرداد 1392 18:29
چون رود جاری باش خاموش درشباهنگام نترس ازتاریکی اگر درآسمان ستاره ایست تو نورش را بازتاب وگر ابری گذرد از آن بالا یاد آر که ازآب است ابر همچون رود درژرفای آرام خویش پائولو کوئیلو
-
نشانی خانهات کجاست ؟
چهارشنبه 29 خرداد 1392 18:25
این صبح ، این نسیم این سفرهی مهیا شدهی سبز این من و این تو ، همه شاهدند که چگونه دست و دل به هم گره خوردند یکی شدند و یگانه تو از آن سو آمدی و او از سوی ما آمد ، آمدی و آمدیم اول فقط یک دل بود یک هوای نشستن و گفتن یک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن یک هنوز با هم ساده رفتیم و نشستیم ، خواندیم و گریستیم بعد یکصدا شدیم هم...
-
برف خیال تو
چهارشنبه 29 خرداد 1392 18:22
برف خیال تو در دستهای دوستی من بیش از دمی نماند ای روح برفپوش زمستان پنداشتم که پیک بهاری پیراهنت به پاکی صبح شکوفههاست پنداشتم که میرسی از راه فرخندهتر ز معنی الهام در لفظ زندگانی من ، خانه میکنی پنداشتم که رجعت سالی از بعد چهار فصل با بعثت خجستهی خورشید در شام جاهلیت یلدا اما ، تو فصل پنجم عمر دوبارهای ای...
-
تور ماهگیری
چهارشنبه 29 خرداد 1392 18:19
یک تور ماهگیری ساختهام امشب میخواهم ماه را شکار کنم آن را دور سرم چرخ خواهم داد و قرص بزرگ ماه را خواهم گرفت فردا نگاهی به آسمان بکن اگر ماه در آن ندیدی بدان که آخر سر شکارش کردم و انداختمش توی تور اما اگر ماه همچنان میدرخشید یک ذره پایینتر را نگاه کن و مرا ببین که با ستارهای در تور ماهگیریام در آسمان پرواز...
-
ندانم از من خسته جگر چه میخواهی ؟
دوشنبه 27 خرداد 1392 18:16
ندانم از من خسته جگر چه میخواهی ؟ دلم به غمزه ربودی ، دگر چه میخواهی ؟ اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی ز روزگار من آشفتهتر چه میخواهی ؟ به هرزه عمر من اندر سر هوای تو شد جفا زحد بگذشت ، ای پسر ، چه میخواهی ؟ ز دیده و سر من آنچه اختیار تو است به دیده هر چه تو گویی به سر ، چه میخواهی ؟ شنیدهام که تو را التماس شعر...
-
تیشه قلم
دوشنبه 27 خرداد 1392 18:11
آزادانه صداقتم را می نویسم در برابر دشنه های قبیله و می دانم که با قلمم گورم را حفر می کنم اما من ادامه می دهم زیرا تمامی نویسندگان آزادی با تیشه قلم ، گور خود را حفر می کنند غاده السمان