فکر تو عایق سرمای من استفکر کردم به صمیمیت تو ، گرم شدمخنده کن خنده که با خنده ی توآفتاب از ته دل می خنددشرم در چهره من داشت شقایق می کاشتسفره انداخته بودیم و کنارش باهمدوستی میخوردیمحرف تو سنگ بزرگی جلوی پای زمستان انداختباز هم حرف بزنعمران صلاحی