تو را رنجاندهام عزیزم
روح تو را از هم دریدهام
مرا درک کن
همه میدانند من که هستم
اما این من
برای تو مردی است
سوای مردها
در تو من
افتان و خیزان میروم
میافتم و سر تاپا شعله بر میخیزیم
تو حق داری
مرا ناتوان ببینی
و دست ظریف تو
ساخته از نان و گیتار
باید بر سینهام آرام گیرد
زمانی که راهی نَبردَم
به این سبب است که
در تو سنگی سخت میجویم
دستان سختم را در خون تو فرو میکنم
تا سختی تو را بیابم
ژرفایی را که نیازمند آنم
و اگر تنها
خندهی بلورین تو را بیابم
اگر چیزی نباشد
پای بر روی آن سفت میکنم
محبوب من
بپذیر
اندوه مرا و خشم مرا
دستان دشمن خوی مرا
که تو را اندکی نابود میکنند
تا شاید دگر بار برخیزی از خاک
همسو با نبرد های من
پابلو نرودا
برگردان : احمد پوری
تو هنوز باشکوهى
نجیب و مهربان
چون اسبى اصیل
با یالهای بلند
که در چشماندازِ دشت
به تاخت
دور مىشود
تو محبوبِ منى
آغشتهیى به عطر
به بوى میوههاى بهشتی
و رایحهى جادویىِ ادویهها
در سرزمینهاى دور
تو عزیز منى
و اندامام اینچنین از تو عطرآگین است
چشمهایات از تمامِ چشمها زیباتر است
اغواگر
و مهربان
چشمانِ تو
چشمانِ مهربانِ کبوتری سفید است
و مژگانِ بلندت
بالهای پرندهیى
که با اعجازی رنگارنگ
باز و بسته مىشود
پرواز مىکند
اوج مىگیرد
و آرامآرام
درون سینهام آشیانه مىکند
آنگاه که تو
در چشمان من
خیره مىشوى
یودیت فریدا لینا هرتسبرخ شاعر هلندی
برگردان : نیلوفر شریفی
تو را خواهم بوسید
اگر این سربها و آتشها بگذارند
تو را خواهم بوسید
اگر این دودها و خاکسترها بگذارند
تو را خواهم بوسید
اگر این استخوانهای سوخته
اگر این گلهای پژمرده
اگر این غروبهای سرد
اگر این
اگر این خاکها را کنار بزنی
تو را خواهم بوسید
رضا کاظمی
موهایت را باید بافته باشی
ناگهان تو را به یاد می آورم
در عصری پاییزی
و صدایی بسیار شیرین
که از دور شنیده می شود
آرام بخش و ملموس
همانند آهنگی که هر قدر به طرفش می روم
نزدیک تر شنیده می شود
چقدر زیباست
به یاد آوردن تو
موهایت را باید بافته باشی
و دستان سفیدت
که برهنه اند
در لابه لای شب
زردآلوهایی
که در بشقاب چینی گذاشته ای
کنار دست ات کتاب شعری
که مصراع هایی سرشار از آزادی
در شعرهایش موج می زند
آدمی اگر بیاندیشد
چه چیزها که می تواند پیدا کند
برای به یاد آوردن
خندیدن
گریه کردن
آرزوهای مان
ما را تا کجا
دنبال خود خواهد کشید ؟
کجا بودیم و با کدامین باد
یکی شدیم ؟
موهایت را باید بافته باشی
مانند دخترانی که به مدرسه می روند
و چه کسی می داند
که در ذهن ات
چه مصرعی از کدام شاعر پرسه می زند ؟
و چشمانت
که از خوشبختی می درخشند
آتیلا ایلهان
ترجمه : سیامک تقی زاده
دانه هایش را دانه دانه بر صورتمان می زند
ادامه مطلب ...
باز دلم عیش و طرب میکند
هیچ ندانم چه سبب میکند ؟
از می عشق تو مگر مست شد
کین همه شادی و طرب میکند ؟
تا سر زلف تو پریشان بدید
شیفته شد ، شور و شغب می کند
تا دل من در سر زلف تو شد
عیش همه در دل شب میکند
برد به بازی دل جمله جهان
زلف تو بازی چه عجب میکند ؟
طره طرار تو کرد آن چه کرد
فتنه نگر باز که لب میکند
میبرد از من دل و گوید به طنز
باز فلانی چه طلب میکند ؟
از لب لعلش چه عجب گر مرا
آرزوی قند و طرب میکند
گر طلبد بوسه ، عراقی مرنج
گرچه همه ترک ادب میکند
فخرالدین عراقی