کوچه عشق

من در کوچه ای که عشق خانه دارد ساکن هستم
شب ها تمام نمی شوند اصلا
من نمی توانم که بخوابم
اندوه شب پرده پرده فرو می افتد
وخیال عشق بر سرمن می افتد

من در کوچه ای که عشق خانه دارد ساکن هستم
همان خانه ای که در وسط حیاط کوچکش
تصویر پرنده آبی رنگی بر پرده هایش نقش بسته
خانه شماره 17 جنب علی بقال
همان خانه ای که بر دیوارکوچه هایش نوشته هایی است
یکی حکایت از غربت دارد
یکی ازاهانت
و یکی هم حکایت از دوست داشتن  تو دارد

پنجره خانه عشق به من نگاه می کند
من به پنجره
کنار پنجره بنفشه ها و ختمی ها
وصفای شب
و پرسه زنی های من
می بینی سر انجام این عشق را ؟
وخیال عشق بر سر من می افتد
به خودم می گویم درست می شود
همه چیز درست می شود

گاهی چند نفر از دوستانم می آیند
گپ می زنیم از این ور و آن ور
می فهمی دوست من
در دلم امیدی زنده می شود
از جایی عکس عشقم را پیدا کرده ام
در این عکس عشقم از سر لج می خندد
دنبال عکس دیگری از عشقم هستم
بیا دوست من
این ماجرا خیلی جالب است
یعنی عشق شایسته برازنده مرد است
زندگی بیخود اینها را پیش نمی کشد
زندگی در کوچه ما مثل تسبیح کهرباست

دانه هایش را دانه دانه بر صورتمان می زند

 من در کوچه ای که عشق خانه دارد ساکن هستم
شب ها تمام نمی شوند اصلا 
من نمی توانم که بخوابم
اندوه شب پرده پرده فرو می افتد
وخیال عشق بر سرمن می افتد

در دهانم آهنگی خوش
و زخم سنگین عشق در دلم
متین شاگرد علی بقال حال مردها را خوب می فهمد
متین نظر تو چیست ؟
برای من نان تازه و کمی زیتون بده
امشب باز اندوه به اتاق من می آید
متین می فهمی ؟
مرد حال مرد را می فهمد
 
من در کوچه ای که عشق خانه دارد ساکن هستم
شب ها تمام نمی شوند اصلا 
من نمی توانم که بخوابم
اندوه شب پرده پرده فرو می افتد
وخیال عشق بر سرمن می افتد 

ابراهیم صدری شاعر ترکیه 
مترجم : کریم عظیمی 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.